مختصری در باب دولت هابزی | شکلوشمایل دولت از دیدگاه هابز

در افکار هابز رگههایی از فلسفهی لیبرالیسم وجود دارند، لیکن او لیبرال نبود. جالبِ ماجرا اما اینجاست که اگر هابز نبود شاید اصلاً هیچزمان لیبرالیسم بهوجود نمیآمد، شاید اصلاً اعلامیهی استقلال آمریکا آن وضع را نمیداشت، شاید حتی نئولیبرالیسم به وجود نمیآمد. هابز بود که با بهمیانآوردن بحث در باب وضعیت طبیعی، قوانین طبیعی، لزوم حفظ قوانین طبیعی توسط دولت یا بهتر است بگویم حکومت و … راه را از برای جان لاک باز کرد و جان لاک بود که راه لیبرالیسم سیاسی را بسیار هموار کرد. من در نوشتاری جداگانه در باب چیستی وضعیت طبیعی یا وضعیت جنگی از نظرگاه هابز نوشتهام، میتوانید از لینک وضعیت طبیعی به آن دسترسی داشته باشید، در این نوشتار اما به چیستی دولت یا بهتر است بگویم حاکمیت از نظرگاه هابز خواهم پرداخت.
شاید نیازی به گفتن نباشد، اما همچنانکه برای نگارش نوشتار وضعیت طبیعی از کتاب اصلی خود توماس هابز یعنی لویاتان بهره گرفتم، منبع من برای این نوشتار در باب نظریات هابز پیرامون دولت یا دولت از دیدگاه هابز نیز کتاب لویاتان است. [هابز، لویاتان، برگردان حسین بشیریه، تهران، نشر نی، ۱۳۸۹]
فلسفهی وجودی دولت هابزی
هابز پیش از آنکه به بحثاش در باب دولت برسد، از وضع طبیعی و البته از بسیاری از احساسات آدمی سخن میگوید، اما یکی از مهمترین چیزهایی که هابز به میان میآوَرَد و مستقیم به بحث او پیرامون دولت مرتبط است، بحث در باب قوانین طبیعی است. او از ۱۹ قانون طبیعی سخن میگوید، قوانینی که فلسفهی هستیشان خروج از وضع طبیعی یا جنگ و ورود به وضعیت صلح است؛ لیکن از برای آنکه این قوانین بتوانند اجرایی شوند و هدفی که از برای آن آفریدهشدهاند را به ارمغان آورند، میباید قدرتی در کار باشد تا آنها که باید این قوانین را رعایت کنند، بهاجبار رعایت کنند. خود هابز در این باب میگوید:
زیرا قوانین طبیعی (همچون عدالت، انصاف، اعتدال، ترحم و (بهطور خلاصه) انجامدادنِ آنچه برای خود میپسندیم نسبت به دیگران) بهخودیخود و بدون وجود ترس از قدرت که موجب رعایت آنها گردد مغایر با امیال طبیعی ماست که ما را به غرضورزی، غرور و کینهجویی و غیره رهنمون میگردند. عهد و پیمانها بدون پشتوانهی شمشیر تنها حرف اند و بههیچروی توان تأمین امنیت آدمی را ندارند. بنابراین با وجود قوانین طبیعی (که آدمیان آنها را وقتی رعایت میکنند که تمایلی به رعایت آنها داشته باشند و بتوانند آنها را بدون ایجاد خطری برای خود رعایت کنند) اگر قدرتی کافی تأسیس نشود تا امنیت ما را تأمین کند، در آن صورت هرکس میتواند حقاً برای رعایت احتیاط در مقابل دیگران بر قدرت و مهارت خویش تکیه کند و چنین هم خواهد کرد. [هابز، پیشین، ص ۱۸۹]
در اینجا هابز بیان میدارد که چرا به دولت یا بهتر است بگوییم حاکمیت نیاز است. دولت پاسدار قوانین طبیعی است و در واقع کاری میکند که تودهها بهواسطهی ترس از او قوانین را رعایت کنند.
اما دولتی که هابز مدنظر دارد، دولتیست که در رأس آن یک نفر حاکم وجود دارد، آن هم حاکمی که بسیار قدرتمند است و واقعاً «حکم میکند». اما چرا؟ آیا نمیشود هر گروهی تابع گروهکهایی کوچکتر باشد؟ پاسخ هابز خیر است، چراکه «… در گروههای کوچک افزایش شمار اندکی به یک گروه یا گروه دیگر برتری قدرت یکی را تا حدی افزایش میدهد که برای پیروزی آن بر دیگر گروهها کافی باشد و همین خود موجب تشویق به حمله و تهاجم میشود». [پیشین، ص ۱۹۰]
همچنین اتحاد شمار زیادی هم کافی نمیتواند بود، مگر آنکه این شمار زیاد تابع یک حکم واحد باشند.
چنانکه در بالا گفتم، هابز برآن است که برای قوانین طبیعی نیاز به یک قدرت است تا انسانها با حساببردن از او قوانین را رعایت کنند. در واقع قوانین، عهدها و پیمانها هستند و برای آنکه این عهدها و پیمانها تاب بتوانند آورد، نیاز است که یک قدرت عمومی بهواسطهی ترساندن مردم بهاجبار به تندادن به عهدها و پیمانها وادرشان کنند. اما
همچنین بخوانید: وضعیت طبیعی و جنگی از نظرگاه جان لاک