وضعیت طبیعی و وضعیت جنگی از نظرگاه جان لاک

وضعیت طبیعی جان لاک

دورساله درباره‌ی حکومت از مشهورترین کتاب‌های فلسفی تمامی دوران‌هاست. باوجودی‌که در حال حاضر بسیاری از لیبرال‌ها آن‌چنان به عقاید جان لاک پای‌بند نیستند، هیچ نمی‌توان تأثیر این کتاب در لیبرالیسم فلسفی و سیاسی و حتی نولیبرالیسم را نادیده گرفت. دو رساله درباره‌ی حکومت – چنان‌که از عنوان‌اش پیداست – دربرگیرنده‌ی دو رساله است. رساله‌ی نخست پاسخی به عقاید سر رابرت فیلمر در باب قدرت پادشاهان و رساله‌ی دوم پاسخی به تامس هابز و نظریه‌ی او در باب حاکمیت است. آن‌چه که نام جان لاک را در دنیای اندیشه‌ی سیاسی ماندگار ساخت نه رساله‌ی اول بل رساله‌ی دوم است، رساله‌ای که در این نوشتار در باب دو تا از بخش‌های مهم‌اش – وضعیت طبیعی و وضعیت جنگی – بحث خواهم کرد.

در ادامه‌ی این نوشتار خواهم گفت که وضعیت طبیعی و وضعیت جنگی از نظرگاه جان لاک چیستند و تفاوت عقاید او با عقاید هابز در کجاست.

وضعیت طبیعی لاک در رساله‌ی دوم در باب حکومت

1- وضعیت طبیعی به‌مثابه‌ی وضعیت مساوات

نظریه‌های سیاسی – خواه‌ناخواه – وارد روان‌شناسی و بحث در باب «چیستی» انسان‌هایی که می‌باید بر آن‌ها حکومت شود – یا نشود – می‌شوند، این ماجرا از برای جان لاک و نظریه‌‌ی سیاسی لیبرالی‌اش نیز صادق است. او بحث‌اش را – همچون هابز – با چیزی با نام وضعیت طبیعی می‌آغازد. از نظرگاه لاک انسان‌ها در ابتدا – پیش از آغاز هر نوع حکومت – تحت لوای حاکمیت طبیعت بوده‌اند، چیزی که خود لاک «وضعیت طبیعی» می‌نامد-اش. در حاکمیت طبیعت انسان‌ها آزادی کامل دارند، اما باز هم تحت قانون واقع اند، قانونی که لاک به آن «قانون طبیعت» می‌گوید. با این حال در این وضعیت، در وضع طبیعی، انسان‌ها از دیگر انسان‌ها آزاد اند و از برای کردنِ کارها نیازی ندارند که از کسی اجازه گیرند. همچنین

وضعیت طبیعی، وضعیت مساوات و برابری است، وضعیتی که در آن همه‌ی قدرت و اختیارات قانونی دوسویه است و هیچ‌کس نسبت به دیگری برتری ندارد. [جان لاک، رساله‌ای در باب حکومت، برگردان ح.عضدانلو، تهران، نشر نی، 1391، ص 73.] [کسانی که به ترجمه‌ی آقای ارشد نژاد دسترسی دارند، می‌باید به صفحه‌ی 79 مراجعه کنند. در ادامه منابع را هم برای ترجمه‌ی عضدانلو و هم برای ترجمه‌ی ارشدنژاد ذکر خواهم کرد. منبع ترجمه‌ی ارشد نژاد: جان لاک، رساله‌ی دوم درباره‌ی دولت، تهران، انتشاران روشنگران و مطالعات زنان، 1388]

2- در باب قانون طبیعی

اما، و نکته‌ اینجاست، درست است که در وضع طبیعی لاک آزادی برقرار است، این آزادی برابر با بی‌بندوباری و لگام‌گسیختگی نمی‌تواند باشد، چه‌آن‌که – در بالا هم اشاره کردم- در چنین وضعی قانون طبیعی برقرار است. اما قانون طبیعی چیست؟ تبیین لاک از برای قانون طبیعی تبیینی عقل‌محور است. او برآن است که در وضعیت طبیعی قانون عقل برقرار است. قانون عقل یا همان قانون طبیعی به انسان می‌آموزد که:

هر کس مستقل و همه با هم برابر اند و هیچ‌کس نباید به زندگی، سلامت، آزادی یا دارایی دیگران آسیب برساند؛ زیرا همه‌ی انسان‌ها آفریده و مخلوق یک سازنده و فرزانه‌ی مطلق و خدمت‌گزار یک پیشوا و فرمانروا هستند، و برای اجرای اوامر او به دنیا آمده‌اند. همه ملک اوی اند و تا زمانی‌که او، و نه کس دیگری، بخواهد بر جای خواهند ماند. [پیشین، عضدانلو، ص 75 و ارشدنژاد ص 81]

می‌بینید که پیش‌فرض‌های عقاید لاک و به‌نوعی لیبرالیسم آمریکایی هم عقلی و هم مذهبی اند. هیچ ابایی از گفتن این که عقاید لاک به‌طور مستقیم لیبرالیسم آمریکایی را تشکیل دادند – البته لیبرالیسم و نه نولیبرالیسم – ندارم، برای دانستن این موضوع می‌باید بیانیه‌ی استقلال آمریکا به قلم جفرسون را بند بند با عقاید لاک در رساله دوم در باب حکومت قیاس کنید.

در وضعیت طبیعی لاک برابری وجود دارد، اما نکته‌ی مهم اینجاست که در این وضعیت جنگ همه علیه همه وجود ندارد و این خلاف وضعیت طبیعی هابز است. قانون طبیعی در وضعیت طبیعی لاک موجبات صلح را فراهم می‌آورد. انسان‌ها به‌سبب وجود قانونی طبیعی نمی‌باید به خویشتن و به یکدیگر آسیب رسانند. توضیحات لاک در باب قانون طبیعی نشان‌مان می‌دهد که این قانون هنجاری است، یعنی توضیح آن نیست که ماجرا چیست، بل توضیح آن است که ماجرا چه می‌باید باشد.

در قانون هنجاری، می‌باید توجیهی – ضرورتی – برای رعایت وجود داشته باشد و لاک نیز این مسئله را مدنظر قرار داده است. توجیهی که لاک می‌آورد بیشتر توجیهی الهیاتی است. او آن زمان که در حال توضیح قانون طبیعی یا قانون عقل است، دلیلی که از برای این قانون می‌آورد دلیلی مبتنی بر برابر بودن انسان‌ها در نزد یک خالق است. او می‌نویسد انسان‌ها برای خدا به این جهان آمده‌اند و از همین رو است که باید برای حفظ صلح، جان و مال‌شان بکوشند.

هنجاری‌بودن قانون طبیعی نشان می‌دهد که امکان تمرد برخی انسان‌ها از این قانون وجود دارد. در واقع هنگامی که قانون توصیفی است، تمردی از آن نمی‌تواند وجود داشته باشد. فی‌المثل قانون جاذبه یک قانون توصیفی است. نشان می‌دهد که در جهان ما چنین قانونی «هست» و هیچ کس را فراغتی از آن نیست، اما قانون ضد قتل هنجاری است، یعنی نشان می‌دهد که کسی نباید مرتکب قتل شود، لیکن می‌بینیم که در طی سال چندین نفر ارتکاب قتل را تجربه می‌کنند. ماجرای قانون طبیعی لاک نیز چنین است و در طی سال ممکن است برخی آن را رعایت نکنند. در چنین شرایطی، فرد متمرد از قانون نشان می‌دهد که تابع قانون عقل نیست و لذا می‌باید مجازات‌اش کرد. اما چه کسی مجازات کند؟

3- در باب مجازات در وضعیت طبیعی

لاک برآن است که در وضعیت طبیعی هر انسانی – خود – می‌تواند فرد خطاکار را مجازات کند چراکه نهادی مدنی در کار نیست که انسان‌ها بتوانند با رجوع به آن مشکلات‌شان را حل و فصل نمایند. افزون بر این، ازآن‌جا‌که خدا کار بیهوده نمی‌کند، وجود قانون طبیعی نیز بیهوده نیست و باید در زمانی هم که هیچ جامعه‌ای در کار نیست، هر فرد با رجوع به عقل‎اش مجازات خطاکار را تعیین کند. در واقع زمانی‌که فردی در حال مجازات فردی دیگر است، آزادی مطلق از برای مجازات او ندارد بل می‌باید به «عقل سلیم» مراجعه کند و بر اساس دستور عقل تعیین کند که فرد را به‎‌چه‌سان مجازات کند.

تا کنون از سخنان لاک دریافته‌ایم که اولاً در وضعیت طبیعی برابری آدمیان وجود دارد و این برابری ناشی از برابری آن‌ها در برابر خدا است، ثانیاً آزادی وجود دارد و آزادی آن‌ها ناشی از برابری‌شان است، چراکه برابری موجب می‌شود هیچ انسانی زیردست هیچ کس دیگر نباشد و در چنین شرایطی می‌توان گفت که آزادی وجود دارد، اما آزادی برابر با بی‌قانونی نیست. مورد سوم این است که قانونی تحت عنوان قانون طبیعی وجود دارد که برابر با قانون عقل است. رابعاً این قانون هنجاری است، یعنی در باب آن که چیزها چگونه باید باشند صحبت می‌کند و نه آن که چیزها چگونه هستند، خامساً امکان آن که برخی از این قانون سرپیچی کنند وجود دارد و سادساً ازآن‌جا‌که قانون طبیعی حاصل کار خداوند است و خداوند کار بیهوده نمی‌کند، و همچنین ازآن‌جا‌که فرد سرپیچی‌کننده از قانون می‌تواند برای همگان خطرناک باشد، می‌باید مجازات‌اش کرد و سابعاً مجازات‌شونده می‌باید توسط فرد انسان – کسی که در حق او ظلم شده – مجازات شود، چراکه هیچ نهاد مدنی‌ای برای مجازات وجود ندارد و ثامناً مجازات‌کننده می‌باید برای مجازاتِ مجازات‌شونده حدی قائل شود و این عقل سلیم است که حد را تعیین می‌کند.

لاک می‌گوید:

کیفر هر تجاوزی باید به‌حدی باشد که به متجاوز بفهماند از عمل خود بهره‌ای نبرده است، او را از کرده‌ی خود پشیمان کند، و دیگران را از انجام چنین کاری بترساند. کیفر هر تجاوزی، در وضعیت طبیعی، باید متناسب با همان تجاوز باشد. [پیشین، عضدانلو ص 79 و ارشدنژاد صص 84-85]

وضعیت جنگی از نظرگاه لاک

بسیار مختصر در باب وضعیت طبیعی از نظرگاه لاک سخن گفتم و اکنون نوبت رسیده به معرفی کلیت وضعیت جنگی در کتاب رساله‌ی دوم درباره‌ی حکومت. لاک افزون بر وضعیت طبیعی بر وضعیتی دیگر با نام «وضعیت جنگی» تأکید دارد. او برآن است که انسان همواره در وضعیت طبیعی نمی‌ماند بل در اثر کارهای برخی از انسان‌ها وضعیت جنگی پدید می‌آید.

وضعیت جنگی وضعیت دشمنی و تخریب است. از این رو، وقتی کسی با نقشه‌ای ازپیش‌تعیین‌شده و با آرامش کامل، بدون هیچ شتابی در کلام یا عمل، نقشه‌ای علیه زندگی دیگری تعیین کند، او را نسبت به خود در وضعیت جنگ قرار می‌دهد. از این رو چنین شخصی زندگی خود را در معرض قدرت کسی قرار می‌دهد که علیه او اعلام جنگ کرده است … . [پیشین، عضدانلو، ص 83 و ارشدنژاد ص 89]

لاک در خلال بحث‌اش در باب وضعیت جنگی، قانونی جدید را به میان می‌آورد، قانونی با نام «قانون بنیادین طبیعت». بر طبق این قانون باید:

… بقای انسان تا آن‌جا که ممکن است تأمین شود، و وقتی بقای همه‌ی انسان‌ها امکان‌پذیر نباشد حراست از بی‌گناه ارجحیت دارد و انسان می‌تواند، به همان دلیلی که شیر و گرگ را می‌کشد، کسی را که علیه او به جنگ برخاسته و یا قصد جان او را کرده است نابود سازد. [همان‌ها]

لاک در ادامه می‌گوید که معیار اصلی از برای آن که کسی دیگری را در وضعیت جنگی قرار داده «آزادی» است. آن‌کس که کسی دیگر را به انقیاد درآورد و بخواهد آزادی‌اش را سلب کند به او اعلام جنگ کرده‌است. ازآن‌جا که آزادی اُس‌واَساس تمامی نعمات انسان است، کسی که آزادی کسی دیگر را می‌گیرد یا حتی می‌خواهد بگیرد، تمامی دارایی‌اش را می‌گیرد. پس شخصی که از او دزدی شده باید دزد را به قتل برساند، سهل است، حتی اگر دزد هیچ دزدی نکرده باشد باز هم سزای‌اش قتل است چراکه:

… چنین شخصی با به خطر انداختن خود به‌راستی خود را به‌مثابه‌ی کسی نشان داده است که خواهان جنگ است و هم‌اوست که متجاوز است. [پیشین، عضدانلو، صص 84-85 و ارشدنژاد ص 90].

از این‌جا لاک به تفاوت اصلی وضعیت طبیعی و وضعیت جنگی می‌رسد. او می‌گوید تفاوت این دو به اندازه‌ی تفاوت خیرخواهی، صلح، همکاری با دشمنی، کینه‌توزی، جنگ و زورگویی است. می‌بینیم که وضعیت جنگی لاک تا حد زیادی برابر با وضعیت طبیعی هابز است، اما چون نیک بنگریم می‌توانیم دریافت که نه فقط وضعیت جتگی بل وضعیت طبیعی لاک تا حدی همان وضعیت طبیعی هابز است.

این درست است که در وضعیت طبیعی لاک برابری و آزادی و تا حد زیادی صلح وجود دارد، لیکن دست‌آخر به وضعیت جنگی ختم می‌شود و در کل نمی‌توان وضعیت جنگی لاک را جدای از وضعیت طبیعی لاک دانست. اما لاک از این که وضعیت طبیعی آدمیان را به‌اندازه‌ی وضعیت طبیعی آدمیان در فلسفه‌ی هابز بد نمی‌داند منظور دارد، او از همین‌جا می‌خواهد زمینه را از برای محدودکردن قدرت حکومت – برخلاف حکومت هابز – فراهم سازد.

سخن آخر

در این نوشتار در باب وضعیت طبیعی و وضعیت جنگی در کتاب رساله‌ی دوم در باب حکومت سخن گفتم. دیدیم که وضعیت طبیعی لاک دست‌آخر منتهی به وضعیت جنگ می‌شود. لاک اضافه می‌کند که در وضعیت جنگ به دلایلی به وجود یک «اجتماع» نیاز پیدا می‌شود و بنابراین پس از وضعیت جنگ «اجتماع» و پس از «اجتماع» حکومت پدید می‌آید. من در آینده‌ای نزدیک در باب اجتماع و نیل آن به حکومت سخن خواهم گفت و نشان می‌دهم که صرفاً از برای اجتماع است که رأی‌گیری می‌شود و نه از برای حکومت.