آیا دروغ گفتن اخلاقی است؟

دروغ گفتن عموماً بهعنوان رفتاری غیراخلاقی تلقی میشود. بسته به نظریهی اخلاقی مورد استفاده، ممکن است دروغ گفتن در شرایط خاص (برای مثال، «دروغهای مصلحتی» یا دروغهایی که به نفع دیگران اند یا از زیانی جلوگیری میکنند) از نظر اخلاقی توجیهپذیر باشد. دروغهای دیگر، مانند دروغ گفتن دربارهی سن برای دسترسی به کالاهای دارای محدودیت سنی، اغلب غیراخلاقی شمرده میشوند.
دروغ گفتن چیست؟
دروغ گفتن یعنی گفتن چیزی به شخصی دیگر که خودمان باور داریم نادرست است، با این قصد که آن شخص باور کند این گفته حقیقت دارد.
بر اساس این تعریف:
- باید شخص دیگری وجود داشته باشد که دروغ به او گفته شود؛
- گوینده باید باور داشته باشد که آنچه میگوید نادرست است؛
- باید نیت گمراه کردن شخص دیگر وجود داشته باشد.
این نکات مهماند، چون مثلاً اگر گوینده چیزی بگوید که نادرست است، اما خودش آن را درست بداند، آنگاه دروغ نگفته است. دوست شما که فکر میکند هفتهی گذشته در خواب مورد بازدید موجودات فضایی قرار گرفته، اگر واقعاً باور داشته باشد که آنها به سراغش آمدهاند، به شما دروغ نمیگوید.
بند دشوارتری از این تعریف، شرط سوم است: دروغگو باید قصد داشته باشد که طرف مقابل گفتهی او را باور کند.
آیا یک فیلم دربارهی جیمز باند دروغ است؟ با اینکه رویدادهایی را نشان میدهد که هرگز رخ ندادهاند و سازندگان فیلم نیز کاملاً آگاهاند که شخصیت ۰۰۷ ساختگی است، ما نمیگوییم که آنها به ما دروغ میگویند. چرا؟ چون همهی ما میدانیم که این یک داستان تخیلی است. سازندگان فیلم قصد ندارند آن را بهعنوان مستندی از رویدادهای واقعی بفروشند. آنها قصد دارند مخاطب را سرگرم کنند، نه اینکه او را فریب دهند و وادار کنند باور کند جیمز باند وجود خارجی دارد.
در سوی دیگر، یک «مستند» دربارهی موجودات فضایی که تلاش دارد بیننده را با استفاده از عکسهای جعلی و پوشاندن لباس آلومینیومی به کودکان متقاعد کند که آن موجودات واقعیاند، در واقع فریب محسوب میشود. هدف سازندگان در این مورد فریب دادن بیننده است.
دروغ گفتن یعنی گفتن چیزی به شخصی دیگر که خودمان باور داریم نادرست است، با این قصد که آن شخص باور کند این گفته حقیقت دارد.
دروغ گفتن و فریب دادن
مفهوم فریب گستردهتر از دروغ گفتن است.
فریب دادن یعنی واداشتن کسی به باور کردن چیزی که فریبدهنده خودش آن را نادرست میداند.
بر خلاف دروغ گفتن، فریب دادن محدود به گفتار نیست. من میتوانم کسی را با کاشتن شواهد جعلی فریب دهم، یا حتی با هیچ کاری نکردن. مثلاً یک مشاور املاک که میداند دولت قرار است در نزدیکی خانهای بزرگراه بسازد اما این موضوع را به خریدار نمیگوید، در حالی که چیزی نمیگوید، باز هم او را فریب داده است.
فریب دادن یعنی واداشتن کسی به باور کردن چیزی که فریبدهنده خودش آن را نادرست میداند.
چه زمانی دروغ گفتن مجاز است؟
گاهی اوقات، دروغ گفتن و فریب ممکن است از نظر اخلاقی مجاز باشند. نظریههای اخلاقی مختلف دیدگاههای متفاوتی دربارهی این موضوع دارند.
فایدهگرایی میگوید که یک کنش زمانی مجاز است که مجموع سودی که بهبار میآورد بیشتر از مجموع ضرری باشد که ایجاد میکند. گاهی اوقات، دروغ یا فریب میتواند سودمندتر از زیانبار باشد: برای مثال، اگر دزدی را با نصب دوربینهای امنیتی قلابی در بیرون خانهتان فریب دهید تا باور کند خانه محافظت میشود، این آشکارا یک فریب مجاز است.
«دروغهای مصلحتی» نیز نمونهای دیگر از دروغهای مجاز هستند. اگر نخواهید امروز عصر به دیدن همکارتان بروید، ممکن است به او بگویید که قرار دیگری دارید، بهجای آنکه رک بگویید بودن در کنار او برایتان کسالتآور است. در چنین مواردی، گفتن حقیقت ممکن است زیانبارتر از دروغ گفتن باشد.
اخلاق کانتی (که برگرفته از آموزههای ایمانوئل کانت، ۱۷۲۴–۱۸۰۴، است) تأکید دارد که باید همواره بهگونهای عقلانی رفتار کنیم. این به آن معناست که نباید دست به کنشی بزنیم که اگر همه آن را انجام دهند، آن کنش بیمعنا یا غیرممکن شود. دروغ گفتن، در هر شکل و با هر هدفی، چنین کنشی است. دروغ تنها وقتی مؤثر است که مردم معمولاً راست بگویند. اگر همه همیشه دروغ بگویند، دیگر هیچکس سخنی را باور نخواهد کرد و دروغ گفتن دیگر کارکردی نخواهد داشت: دروغ، در نهایت، خودش را بیاثر میکند.
کانت همچنین میگوید که باید با دیگران همچون غایات رفتار کنیم، یعنی باید خواستهها و انتخابهای آنها را بهطور جدی در نظر بگیریم و به آنها احترام بگذاریم، نه آنکه صرفاً دیگران را وسیلهای برای رسیدن به اهداف خود قرار دهیم.
در مورد دروغ مصلحتی، من باید در نظر بگیرم که آیا کسی که به او دروغ میگویم واقعاً ترجیح میدهد حقیقت را بداند یا نه. کاملاً روشن نیست که همکارم، که تمایلی به دیدارش ندارم، ترجیح میدهد حقیقت را دربارهی احساس من بداند یا نه. اما در مورد دزد، بهنظر میرسد روشن است که او ترجیح میدهد بداند دوربینهای من واقعی نیستند، تا بتواند به کار خود ادامه دهد و خانهام را بزند. اما یک نکته در اینجا وجود دارد: خود دزد از ابتدا با من بهعنوان یک هدف برخورد نکرده است. او به خواستهی من برای قربانینشدن احترام نگذاشته است. بنابراین، او نخستین کسی است که اخلاق کانتی را با تلاش برای سرقت از خانهام نقض کرده است. و از اینرو، من مجاز ام که برای جلوگیری از این کنش غیراخلاقی علیه خودم، به فریب متوسل شوم.
برای اخلاق فضیلتگرایانهی ارسطویی، دروغ گفتن بهوضوح یک فضیلت نیست؛ بلکه صداقت فضیلت است. اما موضوع به این سادگیها هم نیست. زیادهروی در صداقت تا حدی که برای فرد صادق یا دیگران زیانبار شود، نیز رفتاری پسندیده نیست. بنابراین، ارسطو نمیگوید که من باید به دزد بگویم که دوربینهای خانهام قلابی هستند. با در نظر گرفتن همهچیز، با فریب دادن دزد، من نهتنها از فضیلت دور نشدهام (چرا که دفاع از خود در برابر کنشهای غیراخلاقی نشانهی بیفضیلتی نیست)، بلکه جلوی کار بد دزد را هم گرفتهام. بهنوعی، من با ترساندن او، او را از ارتکاب کار نادرست بازداشتهام و به یک انتخاب فاضلانه سوق دادهام.
با این حال، اینکه این تحلیل در مورد دیگر دروغها و فریبها هم صدق کند، از دیدگاه ارسطو تنها با بررسی موردی قابل تشخیص است. اخلاق ارسطویی قوانین کلی و انتزاعی برای رفتار ارائه نمیدهد، بلکه بر این تأکید دارد که عامل اخلاقی باید با بهترین توان خود، با بهرهگیری از دانش، تجربه و قضاوتاش، هر موقعیت را بهطور مستقل ارزیابی کند. هدف نهایی همیشه این است که فردی فاضل باشد، نه اینکه مثلاً صرفاً به نفع خود در برابر دیگران سود ببرد.
برای مثال، ممکن است من فقیر باشم و غذای کافی برای خودم و فرزندم نداشته باشم. در این صورت ممکن است آخرین غذای خود را به فرزندم بدهم. اگر فرزندم بپرسد که آیا من گرسنه نیستم، ممکن است دروغ بگویم و بگویم که قبلاً غذا خوردهام. در این حالت، دروغ من بازتابی از ذهنیتی فاضلانه و شریف است و اخلاق فضیلتمحور احتمالاً اعتراضی به آن نخواهد داشت.
دروغگویی موجه
برای جمعبندی، میتوان گفت که دروغ گفتن در شرایطی موجه است که:
- دروغ با این انتظار گفته شود که در مجموع سودی بیشتر از زیان برای همهی طرفهای درگیر داشته باشد (از منظر فایدهگرایی).
- دروغ پاسخی باشد به کنش کسی که پیش از آن حرمت انسانی و کرامت ما را با استفادهی ابزاری از ما نقض کرده است (از دیدگاه اخلاق کانتی).
- دروغ در موقعیت خاص، جلوهای از فضیلت یا مشوقی برای فضیلتهای مهمتر باشد، و هدف آن بهتر و خردمندتر کردن ما بهعنوان انسانهایی اخلاقی باشد (از منظر اخلاق ارسطویی).
آیا دروغ گفتن برای مسیحیان گناه است؟
در میان الهیدانان مسیحی، قرنهاست که این پرسش مطرح بوده که آیا هر عمل دروغ گفتنی باید بهعنوان گناه تلقی شود یا نه.
بیتردید، کتاب مقدس و بیشتر الاهیدانان، دروغ را گناه و مخالف ارادهی خداوند میدانند. در ده فرمان آمده است: «بر همسایهی خود شهادت دروغ مده» (خروج ۲۰: ۱۶). اما کتاب مقدس همچنین روایتهایی از دروغگویی برای اهداف خیر ارائه میدهد؛ و بهنظر میرسد که خداوند این نوع دروغها را، دستکم، موجه تلقی میکند:
۱۷ اما قابلهها از خدا میترسیدند و آنچه را پادشاه مصر به ایشان دستور داده بود بهجا نیاوردند، بلکه پسران را زنده نگه داشتند.
۱۸ پادشاه مصر قابلهها را فرا خواند و از آنان پرسید: «چرا چنین کردید و پسران را زنده نگه داشتید؟»
۱۹ قابلهها به فرعون پاسخ دادند: «زنان عبرانی همچون زنان مصری نیستند، بلکه نیرومندند و پیش از آنکه قابله نزدشان برسد، زایمان میکنند.»
۲۰ پس خدا به قابلهها نیکی کرد، و قوم افزون گشت و بسیار نیرومند شد.
۲۱ و چون قابلهها از خدا میترسیدند، او برایشان خانوادههایی فراهم ساخت.
(خروج ۱: ۱۷–۲۱، نسخهی بینالمللی جدید)
همچنین باید در نظر داشت که ما نمیتوانیم همیشه بهطور قطعی بگوییم که چه چیزی دقیقاً دروغ محسوب میشود. آیا فریب دادن از طریق سکوت، «دروغگویی» است؟ و اگر چنین سکوتی در خدمت نیکوکاری یا پاسداری از ارزشی مسیحی مهمتر انجام شود، آیا باز هم گناه است؟
نکتهی دیگر آنکه، ده فرمان صرفاً «شهادت دروغ دادن علیه همسایه» را ممنوع کرده است. این معمولاً چنین تفسیر میشود که منظور، دروغ گفتن به دیگر مسیحیان است. بنابراین، این امکان مطرح میشود که شاید دروغ گفتن به کسانی که عضو جامعهی مسیحی نیستند، یا حتی دشمنان آن، الزاماً ممنوع نباشد. مثلاً اگر فرمانروایی ظالم، مسیحیان را بیهیچ دلیل موجهی آزار دهد، آیا یکی از اعضای آن جامعهی مسیحی مجاز است برای نجات دیگران از رنج و احتمال مرگ، دروغ بگوید؟
در پایان، با آنکه بهطور کلی اینگونه در نظر گرفته میشود که دروغگویی و فریب در مسیحیت ممنوعاند، اما ممکن است مواردی نیز وجود داشته باشد که خیرخواهی مسیحی یا ارزشهای والاتر مسیحی، دروغ را موجه جلوه دهند. اما همچون بسیاری از مسائل دینی، در اینباره نیز اختلافنظر فراوانی وجود دارد.
آیا دروغ گفتن «گناه کبیره» است؟
طبق تعریف «بریتانیکا»، گناه کبیره در کاتولیسیسم رومی چنین تعریف میشود:
… بدترین نوع گناه است که نمایانگر نوعی پشتکردن آگاهانه به خداست و محبت (عشق) را در دل گناهکار از بین میبرد. گناه کبیره، عملی سنگین است که با آگاهی کامل از شدت آن و با رضایت کامل ارادهی گناهکار صورت میگیرد.
بر اساس مختصر کتاب تعلیم کلیسای کاتولیک، شدت گناه بستگی دارد به «راستیای که تحریف شده، شرایط وقوع، نیّت فرد دروغگو، و آسیبی که به قربانیان وارد آمده است.»
بیشتر دروغهای روزمره احتمالاً آنقدر شدید نیستند که بهعنوان «پشتکردن آگاهانه به خدا و از میان بردن محبت در دل گناهکار» تلقی شوند؛ بهویژه اگر پای دروغهای مصلحتی در میان باشد که با نیت جلوگیری از آسیب به دیگران گفته میشوند. اما البته، ممکن است موقعیتی پیش آید که در آن کسی از دروغ برای رساندن آسیب جدی یا حتی مرگ به دیگری استفاده کند، و در این حالت، چنین دروغی میتواند گناه کبیره یا «مهلک» محسوب شود.
دروغ گفتن در روابط خانوادگی و عاطفی
دروغ گفتن در روابط عاطفی و خانوادگی از جایگاه ویژهای برخوردار است، چراکه چنین روابطی تعهدات اخلاقی بیشتری را نسبت به آنچه در قبال یک غریبه داریم، به همراه میآورند. برای نمونه، من الزام اخلاقی ندارم که به هر غریبهی گرسنهای که با او مواجه میشوم غذا بدهم (هرچند اگر چنین کاری بکنم، شایستهی تحسین خواهم بود)، اما موظف هستم مطمئن شوم که فرزندان خودم سیر هستند و از آنها مراقبت میشود.
اگر در یک مصاحبهی شغلی دروغ کوچکی دربارهی میزان تسلطم به زبان فرانسه بگویم، این ممکن است کمتر مشکلساز باشد تا اینکه دروغی کوچک دربارهی روابط عاطفی گذشتهام به همسرم بگویم.
وجود چنین رابطهی خاصی بهتنهایی زمینه و انتظاری از اعتماد به وجود میآورد. زیر پا گذاشتن این اعتماد با دروغ، بنابراین بسیار جدیتر از دروغ گفتن به غریبهای است که چنین انتظاری از ما ندارد.
همین مسئله در مورد سایر انواع روابط نیز صدق میکند
برای مثال در روابط کاری. فریب دادن کارفرما معمولاً بدتر از فریب دادن مشتریان بالقوه در تبلیغات در نظر گرفته میشود. این نهتنها به این دلیل است که انتظار کمتری میرود که تبلیغات کاملاً صادقانه باشند (همه میدانند تبلیغات اغلب ویژگیهای مثبت محصول را اغراقآمیز جلوه میدهند)، بلکه به این دلیل هم هست که در رابطهی کاری، کارفرما انتظار وفاداری دارد و این وفاداری بخشی از ماهیت آن رابطه است.
استدلالهای مشابهی را میتوان در مورد هر نوع رابطهای که زمینهای برای اعتماد میان طرفین بهوجود میآورد مطرح کرد: مانند روابط میان معلم و شاگرد، محافظ شخصی و فردی که از او محافظت میشود، وکیل و موکل، پزشک و بیمار و غیره.
آیا دروغ گفتن دربارهی سن، غیراخلاقی است؟
یکی از دروغهای رایج در میان جوانان، دروغ گفتن دربارهی سنشان است. آیا این کار غیراخلاقی است؟
در اغلب موارد، هدف از دروغ گفتن دربارهی سن، دستیابی به حقوق یا امتیازاتی است که برای گروههای سنی خاصی در نظر گرفته شدهاند. ممکن است کسی برای خرید نوشیدنی الکلی در مغازه، اجازهی استعمال دخانیات، یا برای بهرهگیری از بلیت ارزانتر در حملونقل عمومی، سن خود را بیشتر یا کمتر از واقعیت اعلام کند.
در اکثر چنین مواردی، سود حاصل از این دروغ صرفاً به خود شخص دروغگو بازمیگردد. در عوض، جامعه در کل از این دروغ آسیب میبیند: محدودیتهای سنی در دسترسی به الکل یا دخانیات به دلایل موجهی وجود دارد، و استفادهی ناعادلانه از تخفیفهای عمومی، به خدماتدهنده آسیب میزند، بیآنکه فایدهی اجتماعی مورد انتظار آن تخفیف را فراهم کند.
بنابراین، از دیدگاه همهی نظریههای اخلاقی، این نوع دروغگویی غیراخلاقی است: نه باعث افزایش فایدهی همگانی میشود (دیدگاه فایدهگرایی)، نه میتوان آن را بهصورت قانون همگانی اجرا کرد (کانت)، و نه نشانهی خردمندی و فضیلت، بلکه نشانگر خودخواهی و بیتوجهی به خیر عمومی است.
ترجمهشده از این منبع توسط تیم تولید محتوای لوکئوم