جرمی بنتام و اخلاق حیوانات

«پرسش این نیست که آیا آنها میتوانند استدلال کنند یا آیا میتوانند صحبت کنند، بلکه پرسش این است که آیا آنها میتوانند رنج بکشند؟» (جرمی بنتام، مقدمهای بر اصول اخلاق و قانونگذاری، ۱۷۸۹، فصل ۱۷، پانویس ۱۲۲.)
جرمی بنتام (۱۷۴۸-۱۸۳۲) نویسندهای بود که جملات بهیادماندنی زیادی از خود به جای گذاشت. به عنوان مثال، میتوان به بیان واضح و قوی او از فلسفهی اخلاق فایدهگرایی اشاره کرد که او را «پدر» این مکتب میدانند: «بیشترین شادی برای بیشترین تعداد افراد، معیار درست و نادرست است». مانند بسیاری از همعصران رادیکال انگلیسی خود، بنتام در مخالفت با بردهداری، استعمار، مجازات اعدام، رفتار تحقیرآمیز با زنان و نابرابریهای گستردهی ثروت فعال بود. اما آنچه او را متمایز میکرد، دفاع او از رفاه حیوانات بود، موضوعی که در آن زمان کمتر مورد توجه قرار میگرفت.
جملهای از بنتام که بیشتر از همه با آن مواجه میشوم، جملهای است که در ابتدای این مقاله نقل شد و در آن «آنها» به حیوانات (غیرانسان) اشاره دارد. این جمله در زمینهی دفاع از گسترش حمایت قانونی به حیوانات مطرح شده است. بنتام پس از تحسین فرانسویها برای حمایت از سیاهپوستان – به دلیل به رسمیت شناختن بیربط بودن رنگ پوست به وضعیت قانونی – پیشنهاد میکند که همین کار برای حیوانات نیز انجام شود. در مورد انسانها و حیوانات، تنها معیار مرتبط برای تعیین حقوق قانونی در برابر رفتارهای ظالمانه، توانایی تجربه رنج است. توانایی استدلال یا گفتوگو به اندازهی رنگ پوست بیربط است.
برای طرفداران بنتام، این نکته نباید به حوزهی قانون محدود شود. بهعنوان کاربرد اصل کلی فایدهگرایی، این ایده در واقع پایهای برای اخلاق حیوانات بهطور کلی فراهم میکند، برای تصمیمگیری دربارهی اینکه چگونه باید با حیوانات رفتار کنیم و به آنها مرتبط شویم. تقریباً هیچ سازمان حمایت از حیوانات یا حقوق حیوانات وجود ندارد که در وبسایت خود نقلقولی تأییدکننده از جملهی معروف بنتام نداشته باشد. در واقع، این جمله به نوعی شعار جنبش آزادی حیوانات در چند دههی اخیر تبدیل شده است.
با این حال، برخی از واکنشهای مشتاقانه به گفتهی بنتام قطعاً نادرست هستند. به عنوان مثال، در یک وبسایت حقوق حیوانات آمده است که بنتام «پیشگام حقوق حیوانات» بود. این ادعا دو اشتباه دارد.
اولاً، او فکر نمیکرد که حیوانات میتوانند حقوقی فراتر از آنچه قانون به آنها اعطا میکند داشته باشند. در یکی دیگر از جملات معروفاش، او نوشت که ایدهی حقوق غیرقانونی – حقوق «طبیعی» یا «انسانی» – «چرند روی پایههای بلند» است، باقیماندهای از اخلاق الهیاتی که بنتام بهعنوان یک خداناباور کاملاً رد میکرد. بنابراین، فیلسوفانی که فکر میکنند حیوانات حقوق اخلاقی دارند، نه پیرو، بلکه منتقد بنتام هستند.
ثانیاً، بنتام به هیچ وجه «پیشگام» دفاع از حیوانات و ابراز تاسف برای رنجی که آنها از دست انسانها متحمل میشوند نبود. پلوتارک، پلینی جوان و مونتنی در غرب، و جینها، بوداییها و دائوئیستها در شرق، به همان اندازه قاطعانه از این موضوع شکایت کرده بودند.
هیچ یک از این نکات، حقیقت یا اهمیت گفتهی بنتام را زیر سوال نمیبرد. این که حیوانات رنج میبرند، به نظر میرسد حتی امروز نیز نیاز به تأکید دارد. در یک نظرسنجی اخیر، بیش از نیمی از بازرسان بزرگترین سازمان حمایت از حیوانات در بریتانیا، دلیل اصلی خشونت علیه حیوانات را عدم درک مردم از رنجی که ایجاد میکنند، شناسایی کردند. جالب اینجاست که در بریتانیا نیز احساس نیاز شده است تا لایحهای با عنوان «رفاه حیوانات» به پارلمان ارائه شود که به موجب آن به رسمیت شناختن «همهی حیوانات مهرهدار و برخی حیوانات بیمهره به عنوان موجودات دارای حس» به طور قانونی الزامی شود.
حتی نظریهپردازان حقوق حیوانات که منتقد بنتام هستند نیز ارتباط رنج را انکار نمیکنند: برای آنها، این معمولاً دلیل مهمی است که چرا حیوانات باید بهعنوان موجوداتی «قابل توجه» از نظر اخلاقی و دارای حقوق در نظر گرفته شوند. شکایت آنها علیه بنتام این است که ایجاد رنج تنها راه ظلم به حیوانات نیست. کشتن بدون درد یا آزمایش روی آنها نیز اشتباه خواهد بود اگر، همانطور که بسیاری معتقدند، حیوانات حقی برای کشتهنشدن یا بهرهکشی برای منافع انسان داشته باشند.
با این حال، لازم نیست از ایدهی حقوق حیوانات حمایت کنیم تا بپذیریم که موضع بنتام بسیار محدودکننده است و ایجاد رنج تنها راه بدرفتاری با حیوانات نیست. بهعنوان مثال، طرفداران اخلاق فضیلت، نقصهای انسانی را شناسایی میکنند که مسئول نگرشها و رفتارهای بد نسبت به حیوانات هستند، اما نه همهی آنها – برخلاف ظلم و سنگدلی – مسئول درد و رنج هستند. بیتفاوتی نسبت به انقراض یک گونه، خندیدن به حیوانات به دلیل زشتی یا احمقانهپنداشتن آنها، تمایل به کشتن حیوانات خانگی وقتی که دیگر راحت نیستند …، اینها تنها بخشی از راههای بیشماری هستند که در آنها، حتی اگر هیچ رنجی ایجاد نشود، مردم به دلیل نگرششان نسبت به حیوانات محکوم میشوند.
جملهی او در زمینهی نوشتن درباره جایگاه حیوانات در سیستمهای حقوقی مطرح شد، نه دربارهی رفتار با حیوانات به طور کلی. بنابراین، شاید منظور او این بود که اگرچه از منظر قانونی، رنج تنها معیار مرتبط است، اما این ممکن است در مورد نحوهی برخورد و رفتار با حیوانات در زندگی روزمره صدق نکند. اما این به معنای نادیده گرفتن فایدهگرایی بیچونوچرای بنتام است که هیچ ملاحظهی اخلاقی دیگری جز درد و لذت، شادی و رنج را مجاز نمیداند.
بنابراین، باید بنتام را به این معنا بگیریم که، همانطور که پیروانش امروز اغلب میگویند، توانایی رنج کشیدن تنها مبنای وضعیت اخلاقی یا قابل توجه بودن حیوانات است. این هدف کاهش رنج آنها است که باید به تنهایی نگرانی اخلاقی ما نسبت به حیوانات را تعیین کند. و اگر این چیزی است که او قصد داشته، پس منتقدان درست میگویند که بنتام دیدگاه به طور غیرقابل قبولی محدود دربارهی این نگرانی اخلاقی دارد. اما همانطور که خواهیم دید، این نه به دلیلی است که نظریهپردازان رقیب – بهویژه کسانی که حقوق اخلاقی حیوانات را تأیید میکنند – معمولاً ارائه میدهند. در واقع، مواضع آنها محدودیتهای موضع فایدهگرایانه را به اشتراک میگذارند.
برای درک این محدودیتها، مفید است که برای لحظهای غیرمنطقی بودن گفتهی بنتام را در نظر بگیریم، نه در رابطهی ما با حیوانات، بلکه در رابطه با یکدیگر.
به عنوان مثال، این پرسش را در نظر بگیرید که یک پدر خوب چگونه باید فرزندان خود را در نظر بگیرد و با آنها رفتار کند. قطعاً او میخواهد از آنها در برابر آسیب و رنج محافظت کند، اما این به هیچ وجه تمام آنچه از او انتظار میرود را شامل نمیشود. او، به عنوان مثال، به پسران یا دخترانش کمک میکند تا استعدادهای خود را توسعه دهند، با آنها دربارهی مشکلات عاطفیشان صحبت میکند، محبت و همدلی نشان میدهد و آموزش مناسب را برای آنها فراهم میکند. علاوه بر این، او احساساتی خواهد داشت که ما از یک پدر خوب انتظار داریم. اگر مردی نسبت به موفقیتها و شکستهای دخترش بیتفاوت باشد، حتی اگر تظاهر به مراقبت کند، مشکلی وجود دارد. همچنین، در میان فضایل پدری، شناخت و مشارکت در نحوهی تفکر، استدلال، صحبت و بهطور کلی ارتباط فرزندانش اهمیت دارد. نحوهی رفتار او با آنها، بهدرستی، تا حدی تحت تأثیر آنچه آنها فکر میکنند و میگویند شکل میگیرد. بیتوجهی به تواناییهای آنها در استدلال و ارتباط گناهآمیز خواهد بود.
پیشنهاد اینکه در روابط مراقبتی ما با حیوانات، تنها نگرانی کاهش رنج است، به همان اندازه محدودکننده خواهد بود. به عنوان مثال، زنی را در نظر بگیرید که سگها را به عنوان حیوان خانگی نگهداری میکند. به عنوان یک صاحب حیوان خانگی خوب، او قطعاً وقتی سگ درد یا بیماری دارد، با دامپزشک تماس میگیرد: او به رنج سگ حساس است. اما در یک رابطهی خوب با حیوان خانگی انتظارات بیشتری وجود دارد. صاحب سگ او را در یک کت و شلوار مجلسی نمیپوشاند و با سگ دیگری که لباس عروس پوشیده «ازدواج» نمیکند؛ او سگ را وقتی دیگر یک توله سگ بامزه نیست، نمیکشد؛ وقتی سگ میمیرد، لاشهی او را به کلاغها نمیدهد؛ او به حالات، شادی یا افسردگی سگ پاسخ میدهد؛ سعی میکند با او ارتباط برقرار کند و بفهمد که چه فکر میکند و چه میخواهد؛ او به روشهای کوچک زیادی اجازه میدهد که سگ در زندگی او شریک شود، به طوری که او یک همراه و دوست باشد، نه یک حیوان خانگی «صرف».
این اعتراض نشاندهندهی تمایلی در اخلاق مدرن است که اخلاق را از مفهوم زندگی خوب – آنچه یونانیها «یودایمونیا» و بوداییها «سلامتی» مینامند – جدا میکند. وظیفهی تأمل اخلاقی، برای بسیاری از مدرنها، شناسایی یک اصل – مانند اصل فایدهی بنتام یا امر مطلق کانت – است که تعیین میکند چگونه به طور کلی هر کس باید نسبت به هر موجود دیگری که به دلیل حسآگاهی، عقلانیت یا هر چیز دیگری، واجد شرایط توجه اخلاقی است، رفتار کند. اما این نوع تأمل چیز کمی برای کسی که سعی میکند بهخوبی در رابطه با افرادی که – بهعنوان پدر، معلم، صاحب سگ، نگهبان باغ وحش – در زندگی روزمره با آنها درگیر است، ارائه میدهد. همانطور که دائوئیستها اشاره میکنند، اگر کسی نیاز به مشورت با اصول داشته باشد تا در روابط عادی خود با دیگران رفتار کند، چیزی در زندگی او اشتباه شده است.
با این درک محدود از اخلاق، شاید بنتام درست میگفت که تنها الزام اخلاقی در رفتار ما با حیوانات، کاهش رنج آنهاست. اما در این صورت انتقاد این خواهد بود که این تنها یکی از عناصر بسیاری است که برای زندگی خوب در رابطه با حیوانات، و بنابراین برای زندگی خوب به طور کلی، ضروری است. همین انتقاد میتواند به کسانی وارد شود که فکر میکنند رفتار اخلاقی ما با حیوانات محدود به محافظت از حقوق ادعایی آنهاست.
به نظر من، تأسفبار است که تأمل اخلاقی دربارهی روابط ما با حیوانات تحت سلطهی نظریههای کلی وضعیت اخلاقی و اصول، مانند فایدهگرایی و نظریهی «حقوق» قرار گرفته است. شاید آنچه نیاز است، کمتر نظریهی اخلاقی و بیشتر نوعی پدیدارشناسی اخلاقی باشد. منظورم توجه و پرورش تجربهی ما از حیوانات در بسیاری از زمینههای پیچیدهای است که زندگی ما با آنها تلاقی میکند. همانطور که مری میجلی [Mary Midgley] و جی.ام. کوتزی [J.M. Coetzee] به شیوایی استدلال کردهاند، مشکل نگرش و رفتار ما با حیوانات کمتر ناشی از عدم پذیرش برخی حقایق یا اصول اخلاقی است و بیشتر ناشی است از عدم دیدن و قدردانی از موجودات برای آنچه هستند. آیا مردم اگر روباه را به عنوان یک موجود اجتماعی با پیوندهای عاطفی و احساسی به خانوادهای که برای یافتن غذا به او وابسته است میدیدند، باز هم به دام انداختن او را آسان میپذیرفتند؟
من از عباراتی مانند «دیدن» و «تجربه کردن» استفاده میکنم، زیرا آنچه پدیدارشناسی اخلاقی دعوت میکند، صرفاً شناخت برخی حقایق گزارهای، مانند «موشها میتوانند درد را احساس کنند»، «سگها قادر به دوست داشتن هستند»، یا «روباهها خانواده دارند» نیست. یک نفر میتواند با خوشحالی بپذیرد که این گزارهها درست هستند، اما سپس از کنار آنها بگذرد و نادیده بگیرد که چه معنایی ممکن است برای رفتار او با حیوانات داشته باشند. این گزارهها برای چنین افرادی ثبت نمیشوند، در آنها نفوذ نمیکنند.
این است که مردم را تشویق کند تا به زندگی حیواناتی که با آنها درگیر هستند، توجه کنند، حیوانات را به گونهای ببینند و تجربه کنند که به طور خودانگیخته دلسوزی، احترام، مراقبت و حتی فروتنی و تحسین را برانگیزد. البته هر فرد متفکر لزوماً چنین حساسیتی را توسعه نخواهد داد: افرادی هستند که سنگدل یا بیتفاوت باقی خواهند ماند. اما چنین افرادی همچنین تحت تأثیر توصیهها برای پایبندی به اصول اخلاقی یا احترام به تعهدات خود نسبت به موجودات دارای حقوق قرار نخواهند گرفت.
پس آیا تنها سوال این است که «آیا آنها میتوانند رنج بکشند»؟
جملهی بنتام، به یاد دارید، در زمینهی دفاع از حمایت قانونی از حیوانات مطرح شد، و قطعاً میتوان استدلال کرد که پیشگیری از رفتارهای ظالمانه مهمترین، اگر نه تنها جزء، در قانونگذاری روشنفکرانه برای حیوانات است. همچنین، البته، هیچکس نباید اهمیت کاهش یا پیشگیری از رنج حیوانات در زندگی روزمره را انکار کند. اما، به عنوان راهنمایی برای نحوه ارتباط مردم با حیوانات و تعامل با آنها، معیار بنتام به شدت محدود است. مانند پدری که تنها نگرانیاش محافظت از فرزندانش در برابر رنج است، فردی که نگرشها و رفتارش نسبت به حیوانات توسط چنین آرزویی دیکته میشود، از نظر اخلاقی ناقص است.
ترجمهشده توسط تیم تولید محتوای لوکئوم از این منبع
همچنین بخوانید: آیا اسپینوزا خداناباور بود؟