شوپنهاور و زن | تحقیر صریح زن از سوی یک فیلسوف منزوی
شوپنهاور از آنهایی بوده که هیچ ابایی از بهمیانآوردن عقاید زنستیزانهشان نداشتهاند. او هیچ ترسی از آن نداشت که در کتابها و مقالاتاش بهصراحت بر زن و زنانگی بتازد و زن را صرفاً «موجودی شانهباریک و باسنپهن» معرفی کند. در طی تاریخ، مردان زیادی چنین عقایدی داشتهاند لیکن درصد اندکی از آنان عقایدشان را اینسان با قاطعیت ابراز داشتهاند و از تبعات ابراز عقایدشان هراسی به دل راه ندادهاند. این نوشتار بر روی معرفی عقاید شوپنهاور در باب زنان تمرکز دارد.
مقدمه در مورد شوپنهاور و زن
افکار هر انسان – حتی یک فیلسوف – تماماً ناشی از اندیشیدن و استدلالکردن و تعمقکردنهای بسیار نیستند؛ بسیاری از افکار هر انسان، و البته هر فیلسوف، ناشی از زمانهای که در آن به دنیا آمده و زیسته، خانوادهای که در آن پرورش یافته، منطقهای که در آن زندگی کرده، اتفاقاتی که در زندگیاش افتاده، کتابهایی که خوانده و بسیاری موارد مختلف اند. این عبارات البته برای آرتور شوپنهاور نیز صادق اند. او افکاری خاص داشت – خاص نه نسبت به مردم بل نسبت به سایر فلاسفه. او بر این باور نبود که آدمی به دنیا آمده که خوشبخت شود و لذت بَرَد و کیف کند و به دیگران یاری رساند و بسیاری موارد دیگر. او بر این باور نبود که آدمی به سبب نقشهای نیک به دنیا آمده و قرار است پس از زیستن نیز به جایی نیک رود.
او همچنین بر این باور نبود که آدمی آزاد به دنیا آمده و آزاد نیز باید از دنیا رود. او بر این باور نبود که آدمی حق دارد علیه حکومت بشورد و آقابالاسر نداشته باشد، همچنین او بر این باور نبود که زن با مرد برابر است.
- بیشتر بخوانید: نیچه و زن
فلاسفهی پیش از شوپنهاور، البته به جز ارسطو، حتی اگر زن را موجودی کوچک و فرومایه میانگاشتند، که البته بسیاریشان میانگاشتند، بهصراحت اعلام نمیکردند؛ اما شوپنهاور بارها و در جاهای مختلف از آثار-اش اعلام داشت که زن از نظرگاه او موجودی فرومایه است.
در ادامه در مورد شوپنهاور و زن یا همان عقاید شوپنهاور در مورد زنان بحث خواهم داشت. همانطور که گفتم، شوپنهاور در آثار-اش بارها در مورد زنان صحبت کرده، اما به گمانام بهترین منبعی که از آن میتوان برای ذکر عقاید شوپنهاور در مورد زن استفاده کرد مقالهای ست که شوپنهاور در باب زنان نگاشته. این مقاله در کتاب جهان و تأملات فیلسوف که توسط رضا ولییاری گردآوری و ترجمه شده به چاپ رسیده است [شوپنهاور، جهان و تأملات فیلسوف، برگردان ر.ولییاری، تهران، نشر مرکز، 1393، صص 58-76].
شوپنهاور و زن | شوپنهاور و زنان
همانطور که ارسطو باور داشت که زن فرمانبردار است و مرد فرمانروا [ارسطو، سیاست، 1254 ب و 1260 ب] شوپنهاور نیز بر این باور بود که زن اصلاً برای فرمانبرداری از مرد ساخته شده. او اعتقاد داشت که حتی اگر زن از فرمانبرداری دور شود باز از طریقی مردی برای خود دستوپا میکند تا از او فرمان بَرَد:
این حقیقت که زن ماهیتاً برای انقیاد و فرمانبرداری ساخته شده با این واقعیت اثبات میگردد که هر گاه زنی استقلال کامل مییابد این وضعیت را تاب نمیآورد و بیدرنگ خود را به مردی میچسباند تا وی را راهنمایی و آقایی کند، چراکه زن محتاج سرور و ارباب است (شوپنهاور، پیشین، ص 75).
اما فارغ از فرمانبرداری نکتهای دیگر که شوپنهاور تأکید زیادی روی آن دارد و مانور بیشتری نسبت به سایر مطالب روی آن میدهد این است که زن نسبت به مرد شعور و درک و فهم و قدرت اندیشهی کمتری دارد.
از نگاه شوپنهاور زنان در واقع انسانهای بالغ نیستند، بلکه کودکانی بزرگجثه هستند. از نگاه او زن موجودی ست میان کودک و مرد (پیشین ص 59). همچنین از نگاه او این واقعیت که مردان حتی تا 28 سالگی به بلوغ ذهنی نمیرسند اما زنان پیش از 18 سالگی به بلوغ فکری میرسند دلالت دارد بر محدود بودن اندیشهی زنان.
موردی دیگر که در ارتباط با رابطهی شوپنهاور و زنان میتوان گفت این است که از نگاه او زنان بهذات موجوداتی فریبکار و دروغزن هستند. او مینویسد پیدا کردن زنی راستگو احتمالاً جزو محالات روزگار است. شوپنهاور کار را تا جایی پیش میبرد که اصلاً فریب و دروغ را جزو سلاحهای زن برمیشمارد. او مینویسد همانطور که برخی حیوانات به یک سری قابلیتها برای دفاع از خود مجهز شدهاند، زن نیز به فن دروغگویی مجهز است. خلاصه «فریبْ ذاتیِ زن است» (پیشین، ص 62).
یک مورد دیگر که شوپنهاور روی آن متمرکز میشود این است که در طول تاریخ زنان هیچزمان هیچ اثر هنریای خلق نکردهاند. او مینویسد زنان نه اصلاً ذوق تئاتر دارند و نه توانایی نقاشیکشیدن. آنها با صحبتکردنهای زیادشان حتی کیف و لذت تماشای یک تئاتر یا اپرا را از مرد میگیرند.
در کل به طور خلاصه میتوان گفت که از نگاه شوپنهاور زن موجودی سطحی، دروغگو، ضعیف و حسود است. زن باید کدبانو باشد و کل کاری که باید انجام دهد خانهداری و رسیدن به امور خانه است؛ و نه آن که به جامعه برود و در کارهای سیاسی و اجتماعی نقش داشته باشد. زن با مرد برابر نیست و اصلاً نباید حقوقی برابر داشته باشد.
شوپنهاور حتی میگوید این قاعدهی تکهمسری قاعدهای اشتباه است که در اروپای آن زمان – و البته زمان حاضر – جا افتاده. مرد به چند زن احتیاج دارد و باید چند زن داشته باشد. اصلاً مرد حق دارد که چند زن داشته باشد و این تکهمسری به ضرر خود زنان هم تمام شده؛ چراکه موجب شده بسیاری از زنان ازدواج نکنند و موهبت داشتن همسر به مثابهی یک محافظ را از دست بدهند. او حتی وجود تعداد زیادی روسپی در سرتاسر اروپا را به همین تکهمسری نسبت میدهد.
سخن آخر در مورد شوپنهاور و زن
به همراه یکدیگر دیدیم که عقاید شوپنهاور در مورد زن چه بودند و او در دوران زندگیاش چه افکاری در باب زنان داشته. در آخر گفتنی است که شوپنهاور رابطهی خوبی با مادر خود نداشته و همچنین هیچزمان نیز ازدواج نکرده است. البته او در جوانی و حتی در میانسالی سعی در برقراری روابطی با زنان داشته. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه میتوانید از مطالب پیشین در همین مجله استفاده کنید:
بد نیست پاراگراف زیر بهعنوان یکی از محوریترین پاراگرافهای رسالهی در باب زنان شوپنهاور بهعنوان پاراگراف آخر این متن آورده شود:
تنها جاذبهی جنسی میتواند ذهن مرد را چنان کور و کدر سازد که بهسوی آنچه جنس لطیفاش میخوانند کشیده شود. آنچه جنس لطیف نام دادهاند، شانههایی باریک و میانی پهن و ساقی کوتاه است؛ و تمامی راز زیبایی او در پس همین جاذبهی جنسی پنهان شده است. … زنان هیچگونه استعداد حقیقی برای شعر و موسیقی و هنرهای زیبا ندارند و اگر هم ادعایی در این مورد بکنند افسون و ریشخند و خودشیرینیای بیش نیست. باهوشترین ایشان حتی نتوانسته یک شاهکار و یک کار منحصربهفرد در هنرهای زیبا خلق کند (پیشین، ص 65).
بیشتر بخوانید: بدبینی فلسفی از نظرگاه شوپنهاور.