بیوگرافی بتهوون | لودویگ ون بتهوون که بود؟
سخنی از امرسون فیلسوف پیرامون افلاطون مشهور است و آن اینکه «فلسفه یعنی افلاطون و افلاطون یعنی فلسفه». چه کسی میتواند انکار کند که «بتهوون یعنی موسیقی و موسیقی یعنی بتهوون»؟ لودویگ ونبتهوون پیانیست و آهنگساز آلمانی و یکی از نوابغ موسیقی جهان در تمامی دورانهاست. در تنظیمهای بتهوون، آواز و ساز بهشکلی بدیع با هم ترکیب شدهاند و وسعت سونات، سمفونی، کنسرتو و کوراتت را، نسبت به قبل، بسط دادهاند. بتهوون یکی از شخصیتهای کلیدی و مهم در انتقال از موسیقی، و بهطورکلی هنر، کلاسیک به رومانتیک است و این دو دورهی درخشان از موسیقی غرب را به هم پیوند میدهد. آنچه در زندگی شخصی بتهوون بیش از هر چیز دیگری توجهها را به خود جلب میکند، مواجههی او با ناشنوایی در سالهای پایانی زندگیاش است. بتهوون در 10 سال آخر زندگیاش کاملاً ناشنوا شد و جالب اینجاست که بعضی از مشهورترین آثارش را در همین دوره تنظیم کرد. در ادامه نگاهی به بیوگرافی بتهوون خواهیم داشت و سری به وقایع مهم زندگیاش خواهیم زد.
تاریخ تولد بتهوون و ابهامات پیرامون آن
بتهوون در 16 دسامبر سال 1770 یا در همان حدود، در شهر بن و در شاهزادهنشین کلن به دنیا آمد؛ منطقهای که بهدست یکی از شاهزادگان امپراتوری روم ساخته شدهبود.
دربارهی تاریخ تولد بتهوون اختلافنظرهایی وجود دارد و جالب اینجاست که بسیاری، خلاف گفتهی خودِ او، بر این باور اند که بتهوون نه در سال 1772، بلکه در سال 1770 متولد شدهاست. بتهوون آنقدر بر صحت سخناش دربارهی تاریخ تولدش مُصِر بود که حتی بعد از پیداشدن اسناد رسمیای که نشان میدادند او در سال 1770 متولد شده، باز هم 1772 را سال تولدش میدانست.
ازآنجا که در آن زمان عرف و قانون به این شکل بوده که نوزادان 24 ساعت بعد از تولد، غسل تعمید داده شوند، صحیحترین تاریخ بهعنوان روز تولد بتهوون 16 دسامبر است.
خانوادهی بتهوون
بتهوون اولین فرزند خانواده بود. پدرش یوهان ون بتهوون – که یک خوانندهی درباری بود – اگرچه مستعد بود و یک خوانندهی متوسط بهحساب میآمد، بیشتر بهخاطر اعتیادش به الکل شهرت داشت. مادر بتهوون که ماریا ماگدالنا ون بتهوون نام دارد، زنی پایبند به اصول اخلاقی و بسیار مهربان بوده. بتهوون دو برادر کوچکتر بهنامهای کاسپار و یوهان داشته که اولی در سال 1774 و دومی در سال 1776 به دنیا آمدهاند و هر دو تا بزرگسالی زنده ماندهاند.
یکی از نکات جالبتوجه دربارهی خانوادهی بتهوون شهرت پدربزرگاش بهعنوان یک موسیقیدان برجسته است. او که پدرخواندهی بتهوون و همنام او هم بوده، مردی متمول بوده و این برای لودویگ، مایهی غرور و مباهات بودهاست.
کودکی غمبار بتهوون
یوهان، پدر بتهوون، نهتنها بهخاطر الکیبودناش شهرت داشته، بلکه از آنرو که کودکاش را آزار میداده و با بیرحمی و سختگیری بسیار مجبورش میکرده موسیقی فرا بگیرد، شناختهشده بودهاست. پدر بتهوون در این رویا بوده که پسر خردسالاش همچون موتزارت، که در خردسالی بهعنوان یک اعجوبهی موسیقی شهرت پیدا کرد، شناخته شود.
همسایههای خانوادهی بتهوون شاهد بودهاند که او چگونه پسرش را مجبور میکرده کلاویه بنوازد، درحالیکه او حتی دستش به کلیدها نمیرسیده و مجبور بوده برای رسیدن به آن، روی چهارپایه بایستد. بتهوون مجبور بوده برای تمرین بیشتر، از خوابش کم کند و همیشه کتک میخورده و در سرداب زندانی میشدهاست.
خوشبختانه این سختگیریهای شکنجهوار، مانع از شکوفایی استعداد بتهوون نشدند و شاید همین رفتارها بودند که باعث شدند او از همان کودکی پا در مسیر پیشرفت بگذارد. بتهوون در آن سالها، نواختن ویولن و کلاویه را از پدرش یاد گرفت و علاوهبراین از نوازندگان خیابانی چیزهای زیادی دربارهی نواختن ارگ فراگرفت.
تحصیلات بتهوون
همانطور که اشاره کردیم پدر بتهوون با امید به اینکه پسرش، بهمانند موتزارت، از همان خردسالی شناخته شود، در 26 مارس 1778 یک رسیتال عمومی برایاش ترتیب داد و آن را «پسر کوچک ششساله» نام گذاشت. موتزارت درست در همین سن بود که شروع به کار برای امپراتریس ماریا ترزا کرد. البته همانطور که گفتیم در آن سال بتهوون درواقع 7 ساله بوده، اما این چیزی از درخشش او در آن رسیتال کم نمیکند.
در همین حال بود که بتهوون در یک مدرسهی موسیقی بهنام Tirocinium حاضر شد. او در آن مدرسه در بهترین حالت یک دانشآموز متوسط بود و همیشه با اعداد و املای درست کلمات مشکل داشت و بعضی از زندگینامهنویسان بر این باورند که ممکن است او شکل خفیفی از دیسلکسیا داشته بودهاست. دیسلکسیا نوعی معلولیت است که بیشتر خود را در درک مطالب و خواندن نوشتهها و همچنین اختلال در حافظهی کوتاهمدت نشان میدهد. خود بتهوون گفته که «موسیقی راحتتر از واژهها به سراغ من میآیند».
بتهوون در سال 1781 و در 10 سالگی از آن مدرسه رفت تا نزد کریستین گوتلوب نیفه بهطور تماموقت به یادگیری موسیقی بپردازد. او که یکی از مهمترین استادان موسیقی بتهوون شناخته میشود، در آن زمان بهتازگی بهعنوان نوازندهی دربار انتخاب شده بود و کار آموزش بتهوون را با آموزش آثار یوهان سباستین باخ، موسیقیدان آلمانیِ بهنام دوران باروک، شروع و دنبال کرد.
بتهوون 12 ساله بود که اولین اثرش بهنام «واریاسیونها روی ساز شستیدار» را منتشر کرد. درحالحاضر این مجموعه، مانند دیگر آثار اولیه و بدونشمارهی بتهوون با سرواژهی وو نامگذاری شده و با شمارهی 63 شناخته میشود.
در سال 1784 بتهوون رسماً درخواست کرد که بهعنوان دستیار ارگنواز دربار منصوب شود. اعتیاد پدر بتهوون در آن سالها شدیدتر شده بود و ضعف صدا هم به او اجازهی خواندن با کیفیت و کمیت سابق را نمیداد و درنتیجه خانوادهی بتهوون دیگر توان مالی قبل را نداشتند. خوشبختانه درخواست بتهوون پذیرفته و او با حقوق متوسط 150 فلورین در سال وارد فهرست حقوقبگیران دربار شد.
بتهوون و موتزارت
بتهوون در سال 1787 برای پیشرفت در موسیقی از سوی دربار به وین فرستاده شد که آن زمان پایتخت فرهنگ و موسیقی اروپا شناخته میشد. بتهوون امیدوار بود بتواند در وین با موتزارت تحصیل کند، اما تنها حدسوگمانهایی غیرقطعی دربارهی ملاقات این وجود دارند، چه رسد به این که با هم درس خوانده باشند.
چند هفته از ورود بتهوون به وین نگذشته بود که خبر بیماری مادرش را به او دادند و بههمینعلت او وین را ترک کرد و بار دیگر به بن برگشت، اما همچنان بهعنوان آیندهدارترین موسیقیدان جوان دربار شناخته میشد.
یک نقلقول مشهور از موتزارت دربارهی بتهوون وجود دارد و آن اینکه: «خوب به او نگاه کنید، روزی او به دنیا چیزی برای گفتن خواهد داد».
اوایل کار بهعنوان آهنگساز
زمانی که ژوزف دوم، امپراتور روم، در سال 1790 درگذشت، بتهوون این شانس را پیدا کرد که بهعنوان یادبود او، برایاش یک قطعه موسیقی بسازد. این قطعه هرگز اجرا نشد و معلوم هم نشد که چرا. بااینحال بیش از یک قرن بعد یوهان برامس متوجه شد که بتهوون یک قطعهی زیبا و باشکوه بهنام Cantata on the Death of Emperor Joseph II ساختهاست و این قطعه درحالحاضر یکی از اولین شاهکارهای بتهوون بهحساب میآید.
بتهوون و هایدن
در سال 1792 و با هجوم نیروهای انقلابی فرانسه از راینلاند به شاهزادهنشین کلن، بتهوون تصمیم گرفت بار دیگر زادگاهاش را به مقصد وین ترک کند. در آن زمان یک سال از مرگ موتزارت میگذشت و اکنون جوزف هایدن بهعنوان بزرگترین آهنگساز بلامنازع زنده شناخته میشد. هایدن در آن زمان در وین زندگی میکرد و بتهوون در سر داشت که با او تحصیل موسیقی کند.
بتهوون در وین تمام وجودش را وقف مطالعهی موسیقی با برجستهترین موسیقیدانهای زمان خود کرد. او با هایدن به یادگیری بیشتر پیانو پرداخت، از آنتونیو سالیری آهنگسازی آوازی را فراگرفت و کنترپوان را از یوهان آلبرشتسبرگر آموخت. چیزی نگذشت که بتهوون بهعنوان یک پیانیست چیرهدست شهرت پیدا کرد و بهویژه مهارتاش در بداههنوازی زبانزد شد.
اجرای اول
بتهوون بهتدریج حامیان زیادی بین شهروندان برجسته و اشراف وین پیدا کرد که به او کمک مالی و مسکناش را تأمین میکردند و این امکان را برای او فراهم آوردند که در سال 1794 روابطاش را با شاهزادهنشین کلن قطع کند.
در 29 مارس 1795 بتهوون اولین اجرای عمومیاش را در وین برگزار کرد. این که او در آن شب کدام قطعهاش را نواخته، دقیقاً مشخص نیست، اما بیشتر کارشناسان معتقدند که او اولین کنسرتو پیانوی خود را در سی ماژور نواختهاست. کمی بعد بتهوون تصمیم گرفت مجموعهای شامل سه پیانوی سهنوازی را بهعنوان اپوس شمارهی یک منتشر کند. این مجموعه برای او موفقیت مالی بسیاری را در پی داشت و نقدهای مثبت زیادی دریافت کرد.
در اوایل آپریل 1800 بتهوون سمفونی شمارهی یک در سی ماژور را در تئاتر سلطنتی امپراتوری وین اجرا کرد. در آن زمان این سمفونی بتهوون را به یکی از مشهورترین آهنگسازان اروپا تبدیل کرد، هرچند خود او بعدها از آن متنفر شد و گفت که در آن روزها نمیدانسته چطور آهنگسازی کند. در همان سال او بالهی محبوب «مخلوقات پرومتئوس» را ساخت که 27 بار در تئاتر سلطنتی اجرا شد و درست در همان زمان بود که بتهوون متوجه شد که قدرت شنواییاش تحلیل رفتهاست.
یک سال بعد بتهوون شش کوارتت زهی را منتشر کرد که تسلط کامل او بر پرطرفدارترین و البته سختترین فرمهای وینی که موتزارت و هایدن ساخته بودند، را نشان میدادند. او اندکاندک بهعنوان آهنگسازی چیرهدست شناخته شد که به سمت رسیدن به بلوغ موسیقاییاش پیش میرود.
زندگی شخصی لودویگ ون بتهوون
بتهوون هرگز ازدواج نکرد و بچهای هم نداشت. او بهشدت خجالتی بود و از نظر ظاهری هم در آن زمان خوشایند بهحساب نمیآمد و شاید به همین خاطر بود که ازدواج نکرد.
بااینحال او عاشق زنی بهنام آنتونی برنتانو بود. نامهی عاشقانهی بتهوون به این زن در سال 1812 که نامهای طولانی و زیباست و خطاب «به تو این معشوق جاودان من» نوشتهشده، نشاندهندهی احساس او به آنتونیست. او در بخشی از این نامه نوشته:
قلب من پر از چیزهای بسیاریست که باید به تو بگویم – آه – لحظاتی هستند که حس میکنم که سخن گفتن هرگز راه به جایی نمیبرد – اخمهایت را باز کن – عشق واقعی، تنها عشق و همهچیز من، برای من بمان همانطور که من مال تو هستم.
مرگ برادر بتهوون، کاسپار، در سال 1815 سرآغاز شروع یک کشاکش حقوقی با خواهر ناتنیاش یوهانا بر سر حضانت برادرزادهاش کارل ون بتهوون بود. این دعوا حدود هفت سال بهطور انجامید و درنهایت بتهوون توانست حضانت برادرزادهاش را بگیرد؛ هرچند که او محبت چندانی به عمویاش نشان نمیداد.
درحقیقت بتهوون برخلاف آثار موسیقی درخشاناش، در زندگی انسانی تنها و بیچاره بود. او تا حد پارانویا به دیگران مشکوک بود و با برداران، همسایهها، ناشران، خدمتکاران و حامیاناش دشمنی داشت. او در یک حادثه قصد کرده بود که صندلی را بر سر شاهزاده لیکنوفسکی، یکی از دوستان نزدیک و وفادارترین حامیاناش، خرد کند و یک بار هنگامی که مقابل خانهی شاهزاده لوبکوویتز ایستاده بود، بهشکلی که همه بشنوند، فریاد زده که «لوبکوویتز یک الاغ است»!
نژاد بتهوون
سالها این شایعه بر سر زبانها بود که اجداد بتهوون آفریقایی هستند. شاید این شایعات بهعلت رنگ تیرهی پوست او بوده باشد و شاید هم از این حقیقت ریشه گرفته باشد که اجداد بتهوون متعلق به منطقهای از اروپا هستند که روزگاری توسط اسپانیاییها اشغال شده بوده و فرهنگ مورها در شمال آفریقا شبیه به فرهنگ اسپانیاییها در همان منطقه است. بعضی محققان هم به درک ذاتی بتهوون با ساختارهای ریتمیک رایج بعضی موسیقیهای آفریقایی اشاره کردهاند.
بااینحال درطول حیات بتهوون هرگز از او بهعنوان آفریقایی یا موری یاد نمیشده و شایعات مربوط به سیاهپوستبودن او توسط مورخان رد شدهاست.
آیا بتهوون کر بود؟
بتهوون درست زمانی که داشت ماندگارترین آثارش را تنظیم میکرد، با واقعیتی تکاندهنده و عذابآور دستوپنجه نرم میکرد و درعینحال سعی میکرد آن را پنهان کند. آن واقعیت این بود که او داشت ناشنوا میشد.
او در نامهای که در سال 1801 به دوستاش فرانتس وگلر نوشته، گفتهاست:
باید اعتراف کنم زندگی بدی دارم. تقریباً دو سال است که دیگر در حضور در هر مراسم جمعی امتناع میکنم، فقط بهخاطر اینکه برایام غیرممکن است به دیگران بگویم ناشنوا هستم. اگر هر حرفهی دیگری داشتم ممکن میبود بتوانم با ناتوانیام کنار بیایم، اما این در حرفهی من نقصی وحشتناک است.
وصیتنامهی هایلیگنشتات
روزهایی که بتهوون با ناامیدی تمام با مشکل شنوایی و دیگر مشکلاتاش میجنگید، یک نامهی خودکشی نوشت که هرگز در طول زندگیاش به کسی نشان داد. در بخشی از این نامه که در 6 اکتبر 1802 نوشته شده، آمده:
ای شما مردانی که فکر میکنید یا میگویید من بدخواه، لجوج یا انسانگریزم، چه اشتباه بزرگی در حق من میکنید. شما راز پنهانی که باعث شده من در نظر شما اینطور بهنظر آیم و بهخاطرش به زندگیام پایان خواهم داد را نمیدانید. این فقط هنرم بود که مرا عقب نگاه داشت. آه، ترک دنیا غیرممکن بهنظر میرسید؛ مگر زمانی که تمامی آنچه درونم احساس میکردم را بهوجود میآوردم.
بتهوون بهشکل معجزهآسایی علیرغم ناشنواییای که باشتاب شدت مییافت، به آهنگسازی با سرعت بسیار ادامه داد.
از سال 1803 تا 1812 که بهعنوان دورهی میانه یا قهرمانی بتهوون شناخته میشود، او 1 اپرا، 6 سمفونی، 4 کنسرتو سولو، 5 کوارتت زهی، 7 سونات پیانو و 5 واریاسیون پیانو، 4 اورتور، 4 تریو، 2 ششنوازی و 72 آهنگ ساخت.
مشهورترین موسیقیهای بتهوون
برخی از شناختهشدهترین آثار بتهوون شامل موارد زیر اند:
1- اروئیکا: سمفونی شماره 3 [Eroica: Symphony No. 3]
در سال 1804 و تنها چند هفته بعد از اینکه ناپلئون بناپارت، خود را امپراتور فرانسه خواند، بتهوون سمفونی شماره 3 را بهافتخارش اجرا کرد. او هم مانند بسیاری از دیگر اروپاییها ناپلئون را آمیزهای از هیبت و وحشت میدید. بتهوون ناپلئون، مردی با ظاهری فراانسانی که تنها یک سال از خودش بزرگتر بود، را تحسین میکرد، از او بیم داشت و تا اندازهای با او همذاتپنداری میکرد. البته بتهوون بعدها که از ناپلئون سرخورده شد، نام این سمفونی را تغییر داد.
از آنجا که اروئیکا نسبت به موسیقیهایی که تا پیش از آن شنیده و نواخته شده بود، متفاوت بود، نوازندگان تا چند هفته نمیتوانستند آن را بنوازند. بعضی از کارشناسان، این سمفونی را یکی از اصیلترین، عالیترین و عمیقترین آثاری میدانند که کل موسیقی تا بهحال بهنمایش گذاشتهاست.
2- سمفونی شماره 5 [Symphony No. 5]
سمفونی شماره 5 یکی از شناختهشدهترین آثار بتهوون است و بهخاطر چهار نت شوم ابتداییاش شهرت بسیار دارد. بتهوون ساخت این قطعه را در سال 1804 شروع کرد، اما کار آن بارها برای تکمیل آثار دیگر متوقف شد، تا اینکه سرانجام در سال 1808 همزمان با سمفونی شماره 6 در وین برای اولین بار اجرا شد.
3- برای الیز [Fur Elise]
برای الیز در سال 1810 تکمیل شده بود، اما تا 40 سال بعد از مرگ بتهوون منتشر نشد. یک محقق سوئیسی – آلمانی این قطعه را در سال 1867 کشف کرد، هرچند نسخهی دستنویس آن از آن زمان مفقود شدهاست.
بعضی از کارشناسان بر این باورند که این قطعه از سوی بتهوون به دوست، شاگرد و همنوازندهی او یعنی ترز مالفاتی تقدیم شده و بتهوون در زمان ساخت آن به او پیشنهاد ازدواج داده بودهاست. بعضی دیگر اعتقاد دارند که این قطعه برای الیزابت راکل، یک خوانندهی سوپرانو آلمانی، که دوست بتهوون بوده، ساخته شدهاست.
4- سمفونی شماره 7 [Symphony No. 7]
سمفونی شمارهی 7 که برای اولین بار در سال 1813 در وین و بهنفع سربازان مجروح جنگ هانائو اجرا شد، در سال 1811 ساخته شدهبود. بتهوون این اثر را عالیترین سمفونیاش میداند و موومان دوم آن هم که اغلب جدا از دیگر موومانها اجرا میشود، از محبوبترین آثار اوست.
5- میسا سولمنیس [Missa Solemnis]
این اثر که تنها کمی از 90 دقیقه کمتر است، یکی از بزرگترین دستاوردهای بتهوون بهشمار میآید. میسا سولمنیس یک گروه کر، ارکستر و چهار تکنواز دارد.
6- سرود شادی: سمفونی شماره 9 [Ode to Joy: Symphony No. 9]
این سمفونی که آخرین سمفونی بتهوون است، در سال 1824 بهپایان رسیدهاست و بسیاری آن را بزرگترین اثر این هنرمند میدانند. پایان کرال سمفونی با 4 تکنواز و یک گروه کر که شعر فردریش شیلر بهنام «سرود شادی» را میخوانند، آنقدر اجرا شده و شهرت دارد که میتوان آن را جزو مشهورترین قطعات موسیقی تاریخ دانست.
7- کوارتت زهی شماره 14 [String Quartet No. 14]
بتهوون در سال 1826 کار روی کوارتت زهی 14 را شروع کرد؛ اثری که یکی از کوارتتهای موردعلاقهی بتهوون بوده و بسیاری آن را از دستنیافتنیترین ساختههای این هنرمند میدانند. این کوراتت حدود 40 دقیقه است و 7 موومان متصل دارد که بدون وقفه اجرا میشوند.
بیشتر بخوانید: مشهورترین آثار بتهوون
مرگ بتهوون
بتهوون در 26 مارس 1827 در سن 56 سالگی بهعلت ابتلا به بیماری سیروز کبدی درگذشت. بعد از مرگ بتهوون کالبدشکافی، سرنخهایی از منشأ ناشنوایی او بهدست دادند. بعضی ناشنوایی را همراه با تغییرات سریع خلقوخو و اسهال مزمن نشاندهندهی یک بیماری عروقی میدانند و نظریهی دیگر ناشنوایی او را تا بیماری تیفوس که از سال 1796 به آن مبتلا شده بوده، ردگیری کردهاست. از طرف دیگر بعضی از دانشمندان قطعات باقیماندهی جمجمهی بتهوون را بررسی کردهاند و در آن مقدار زیادی سرب پیدا کردهاند و درنتیجه مسمومیت با سرب هم یکی از علل بالقوهی مرگ بتهوون بهشمار میآید؛ هرچند این نظریه اکنون تا حد زیادی بیاعتبار است.
میراث بتهوون
اگر نگوییم که بتهوون بزرگترین آهنگساز تمامی دوران است، دستکم میتوانیم او را یکی از بزرگترین آهنگسازان تاریخ بدانیم. آهنگهای بتهوون درکنار نمایشنامههای شکسپیر خارج از مرزهای درخشش بشری قرار میگیرند و این واقعیت که بتهوون خارقالعادهترین موسیقیاش را زمانی ساخت که ناشنوا بود، نشان از نبوغی فوقبشری و خلاق است که مشابهاش را تنها در دستاوردهایی مثل بهشت گمشدهی جان میلتون میبینیم.
بتهوون هرگز بهاندازهی موسیقی با کلمات سازگار نبود، اما در آخرین روزهای زندگیاش، مرگ و زندگی خود را در کلماتی که از سطور پایانی نمایشنامههای لاتین بهعاریت گرفته بود، خلاصه کرد:
«کفزدن! دوستان، کمدی تمام شد».
سری به آرشیو موسیقیهای بتهوونِ موجود در رادیو لوکئوم بزنید و از زیباییهای خلقشدهی این نابغهی موسیقی لذت ببرید: آرشیو آثار بتهون