سینما

نقد فیلم دوزیست | زیرآبی‌رفتن من از زیرآبی‌رفتن تو بیشتر است!

مطالعه‌ی یک اثر نوشتاری ناب توسط یک نویسنده، دیدن یک فیلم درجه‌یک توسط یک کارگردان و شنیدن یک اثر موسیقی فوق‌العاده توسط یک آهنگساز، هر یک از آن‌ها را – لااقل برای دقایقی – برآن می‌دارد که کتابی، فیلمی یا موسیقی‌ای در آن سطح بسازند. برخی ازشان دست  به عمل می‌زنند تا این وسوسه را اجرایی کنند و برخی دیگر نه. از میانِ آن برخیِ اولی، برخی واقعاً موفق می‌شوند و برخی دیگر نه. اما آنان که موفق می‌شوند عده‌ای قلیل اند، چه آن‌که اگر قلیل نبودند، آن اثر ناب، درجه‌‌یک و فوق‌العاده دیگر اثری ناب، درجه‌یک و فوق‌العاده نبود. در دنیای سینمای ایران، فیلم «درباره‌ی الی» به نویسندگی و کارگردانی اصغر فرهادی از جمله فیلم‌های ناب و درجه‌یک محسوب می‌شود و کمتر کارگردانی‌ست که پس از دیدن‌اش آن را تحسین نکند و عده‌ای هم هستند که وسوسه می‌شوند فیلمی در آن حد، یا لااقل با آن حال و احوال، بسازند. فیلم دوزیست اثر برزو نیک‌نژاد شباهت‌هایی به فیلم درباره‌ی الی دارد، از مرموز بودن یک دختر جوان تا دروغ‌گویی‌های مکرر کارکترها و تعلیق‌آفرینی‌ها در موقعیت‌های مختلف. یا نویسنده و کارگردان فیلم عامدانه این کار را کرده یا – احتمالاً – در پسِ پشتِ آگاهی‌اش، درباره‌ی الی زنده بوده‌است.  این نوشتار به نقد فیلم دوزیست اختصاص دارد، اما دو نکته همین ابتدا باید ذکر شود: نخست آن‌که فیلم دوزیست در حد و اندازه‌ی فیلم درباره‌ی الی نیست و نمی‌تواند باشد و دوم آن‌که در ادامه داستان فیلم لو می‌رود و این البته ملازمه‌ی هر نقدی‌ست.

نقد فیلم دوزیست

تعلیق – چه در فیلم عامه‌پسند و چه در فیلم تجربی- عنصری‌ست جذاب. هر مخاطبی از تعلیق خوش‌اش می‌آید و خوشبختانه فیلم دوزیست در همان سکانس ابتدایی‌اش به بهترین شکل از عنصر تعلیق بهره می‌گیرد. سکانس دزدی در دل عروسی، فیلمبرداری مهیج و اضطراب‌آور، کلوزآپ‌های محدودکننده و گُنگ، دیالوگ‌های نصفه‌ونیمه و البته مبهم‌بودنِ مکان و خود دزدها، همه و همه دست به دست هم می‌دهند تا فیلم با تعلیقی جدی آغاز شود. گمان‌ام این است که نویسنده و کارگردان در خلق تعلیق و جذاب‌تر کردن فیلم از همان دقایق ابتدایی موفق عمل می‌کند.

نقد فیلم دوزیست
نقد فیلم دوزیست

اما شوک دومی که نویسنده و کارگردان به مخاطب می‌دهد آن‌هنگام است که آزاده [با بازی نسبتاً خوبِ ستاره پسیانی] به عطا [با بازی خوب جواد عزتی] می‌گوید که دخترخاله‌اش را چند روزی پیش خود-اش نگه دارد. ورود دختری جوان به نام مریم [با بازی نه‌چندان جذاب الهام اخوان] به خانه‌ی عطا – که در واقع یک گاراژ قدیمی‌ست – یک تعلیق دیگر به فیلم اضافه می‌کند. حرکات آزاده و صحبت‌هایی هم که می‌کند – به همراه تلفن‌جواب‌ندادنِ دختر جوان روی میز صبحانه – نشان می‌دهند که آزاده دروغ گفته و مخاطب باری دیگر کنجکاوی‌اش تحریک می‌شود تا بفهمد دختر چرا به این خانه پناه آورده و سرنوشت‌اش نزد 3 مرد مجرد به کجا می‌انجامد.

البته این‌که این گنگ‌بودن ابتدای فیلم و مسائل مبهم در انتهای فیلم کاملاً روشن نمی‌شوند مسئله‌ای دیگر است، اما نکته این است که همین گنگ‌بودن ابتدای فیلم موجب می‌شود که بیننده با جدیتی بیشتر درصدد تماشای ادامه‌ی فیلم برآید و سعی کند که کوچک‌ترین دیالوگ‌ها را از دست ندهد و به‌ویژه دیالوگ‌هایی که با سکانس اولیه‌ی دزدی مربوط اند را با دیدی کارآگاه‌طور بشنود و آنالیز کند. اصلاً مگر یک فیلم – چه فیلم عامی و چه فیلم تجربی – در وهله‌ی نخست جز سرگرم‌کردنِ مخاطب چه باید باشد؟ و مگر نه این است که تعلیق و ابهام‌آفرینی و پس از آن پیش‌بردن داستان و دادن عناصری به دست مخاطب برای ابهام‌زدایی از ابهام اولیه یک سرگرمیِ لذت‌آور است؟

ورود دختر جوان به خانه‌ی مردهای مجرد، تغییراتی در رفتار آن‌ها ایجاد می‌کند. البته عطا خیلی تغییر نمی‌کند و همچنان همان مرد بی‌حوصله و اخمویی‌ست که قبل از ورود دختر جوان به فیلم هم دیده‌ایم، اما دو مرد جوان دیگر در گاراژ و مرد پیر، پدر عطا، تغییراتی در رفتارشان دیده می‌شود، به‌ویژه دو مرد جوان. این‌ها انگار چندان برخورد زیادی با زن‌ها نداشته‌اند و رفته‌رفته با پیروی از غریزه‌ی جنسی و البته قدرت‌طلبی‌شان، درصدد برمی‌آیند که خودی برای دختر جوان، مریم، نشان دهند. البته عطا هم ساکت و بی‌حرکت نیست، او هم کارهایی می‌کند که شاید تا پیش از این از خود نشان نداده‌است، از جمله همان تعویض قفل در و ارسال این سیگنال به هم‌خانه‌ها که اصلاً نباید کوچک‌ترین فکری، حیله‌ای، برای رسیدن به دختر جوان به ذهن‌شان راه دهند، شاید چون او برای این دختر جوان دندان تیز کرده‌است. البته دندان‌تیز‌کردنِ عطا نه از سر بدذاتی بل از سر احساساتی‌بودن‌اش است.

نقد فیلم دوزیست
نقد فیلم دوزیست

البته نویسنده چندان نشان‌مان نمی‌دهد که عطا، به‌مثابه‌ی یک مدل، که تیپ و قیافه‌ی خوبی دارد، چرا با هیچ دختری در ارتباط نیست و به‌یک‌باره با ورود یک دختر جوان به خانه‌اش در جلد یک انسان احساساتی و عاشق‌پیشه می‌رود و این بی‌تردید به ضعف شخصیت‌پردازی عطا بازمی‌گردد. ضعف شخصیت‌پردازی برای سایر شخصیت‌های فیلم هم وجود دارد، اما انصافاً نویسنده و کارگردان تلاش‌هایی برای شخصیت‌پردازی شخصیت‌ها – از پدر عطا گرفته تا آزاده و هم‌خانه‌های عطا – انجام می‌دهد، اما لااقل برای خود عطا چندان شخصیت‌پردازی عمیقی صورت نمی‌گیرد و از همین رو برخی تصمیمات عطا اغراق‌آمیز به نظر می‌رسند، از جمله همین عاشق‌شدنِ عطا، صیغه‌کردنِ دختر توسط عطا و … . البته که صیغه‌کردن دختر برای آن است که خود-اش را همسر او نشان دهد تا بتواند رضایت‌اش را برای سقط جنین رسمی کند، اما همچنان این تصمیم تصمیمی کاملاً منطقی نیست و مقداری مخاطب باید با خود کلنجار برود تا باور-اش کند.

رابطه‌ی عطا با هم‌خانه‌های‌اش رابطه‌ای دوستانه است اما کاملاً صمیمی نیست. عطا مقداری روی آن‌ها اتوریته دارد. این اتوریته در تک‌تک دیالوگ‌های عطا با آن‌ها دیده می‌شود، اما مثال ملموس‌اش نوع صحبت‌کردن عطا برای گرفتنِ کت‌اش از حمید [با بازی خوب هادی حجازی‌فر] و جلیقه‌اش از مجتبی [با بازی دم‌دستی پژمان جمشیدی] است. او – عطا – همچنین رابطه‌ای نه‌چندان گرم با پدر و آزاده دارد و در کل انسانی‌ست که چندان انسان‌های دیگر را به دایره‌ی فردانیت‌اش راه نمی‌دهد و کارهایی می‌کند که جملگی در راستای ابهت‌آفرینی و تأثیرگذاری در طرف مقابل اند، اما قدرت‌ورزی و ابهت‌آفرینی او ظاهری‌ست و در دنیای ما آن‌که «رو» است و صادقانه قدرت می‌ورزد قدرت ندارد، بل آن‌که «یواشکی» قدرت می‌ورزد و «زیرآبی» می‌رود، قدرت دارد و این دقیقاً چیزی‌ست که نیک‌نژاد می‌خواهد به ما بگوید.

در واقع فیلم دوزیست – فارغ از آن‌که یک فیلم موفق در زمینه‌ی سرگرم‌کنندگی است – حاوی پیام است و پیام فیلم در دل عنوان فیلم و سکانسی در محوطه‌ی گاراژ است، جایی‌که حمید قورباغه‌ای در دست می‌گیرد و پس از آن به پدر عطا [با بازی عالی سعید پورصمیمی] می‌گوید:

– عمو می‌خوای پشت‌تو بمالم؟

– با دست قورباغه‌ای، آره؟

– قورباغه که تمیزه، همه‌ش تو آبه!

-ذات‌ش کثیفه! واس که زیرآبی میره! آره!

-احسنت! … خب دوزیسته بدبخت. زیرآبی نره که می‌ره زیر پا لِه می‌شه!

همین صحبت‌های حمید و پدر عطا که عموی‌اش است، پیام فیلم است. نیک‌نژاد می‌خواهد نشان‌مان دهد که در دنیای ما، لااقل در دنیای پایین‌شهری‌ها، جنگ برقرار است و آن‌کس که می‌خواهد برنده باشد، نباید اخلاق را جدی گیرد، بل باید زیرآبی برود. پدر عطا این را می‌داند، مجتبی هم تا حدی این را می‌داند، عطا آن‌چنان باخبر از آن نیست، اما حمید از همه بیشتر این را می‌داند و اصلاً هموست که از همه بیشتر زیرآبی می‌رود، حتی از آن دوزیستی که پس از صحبت‌کردن با پدر عطا به آب‌اش می‌اندازد. در واقع زیرآبی‌روها همه به‌یک‌میزان زیرآبی نمی‌روند و آن‌که بیشتر زیرآبی می‌رود دست بالاتر را دارد. مجتبی و حمید هر دو زیرآبی می‌روند، اما حمید زیرآبی‌روی قوی‌تری‌ست! مجتبی در دقایق پایانی فیلم جایی که به مریم ابراز علاقه می‌کند در حال زیرآبی‌رفتن است، غافل از آن‌که پیش از او حمید زیرآبی عمیقی رفته و دختر را با خود همراه کرده‌است.

بررسی فیلم دوزیست جواد عزتی
در میان بلبشوی زیرآبی‌رفتن‌ها، کودکان اما به‌مثابه‌ی انسان‌هایی شاد و صادق و روراست به نمایش درمی‌آیند.

حمید – که دست‌آخر گاوصندوقِ اول فیلم را خالی می‌کند – در همان سکانس عروسی هم با شیطنت و زیرآبی‌رفتن در حال جمع‌کردنِ پول‌هایی‌ست که شاباش می‌کنند و گویی کارگردان از همان ابتدا نشان‌مان می‌دهد که پول‌ها را چه کسی قرار است ببرد، و در دنیای زیرآبی‌روها چه کسی قرار است بیشتر زیرآبی رود.

نقد فیلم دوزیست
حمید البته بارها و بارها پس از آن‌که عطا و پدر عطا او را ترک می‌کنند، به دهن‌کجی‌شان می‌پردازد و همین سیگنال از سوی نویسنده در طی فیلم، تا حدی نشان‌مان می‌دهد که پایان فیلم قرار است چه اتفاقی بیفتد.

مریم هم زیرآبی‌روی قهاری‌ست. او در برخی موقعیت‌ها خود را چنان جلوه می‌دهد که انگار ته دل‌اش از عطا خوش‌اش می‌آید، اما او بیش از آن‌که عاشق عطا باشد عاشق «پول» است و اصلاً در میان تمامی عواملی که در جهان برانگیزاننده‌ی حس زیرآبی‌رفتن هستند، هیچ چیزی اندازه‌ی پول انسان را زیرآبی‌رو نمی‌کند.

 درست است که سکانس پایانی فیلم و هم‌راه‌شدنِ حمید و مریم با کلی پول سکانسی شوک‌آور است و انصافاً هم کارگردان در شوک‌آوربودن آن سکانس سنگ‌تمام گذاشته‌است، اما اگر از ابتدا – لااقل از نیمه‌های فیلم – با تمرکز روی دوزیست‌بودنِ کارکترهای فیلم به تماشای فیلم بنشینیم، آن سکانس پایانی آن‌همه شوک‌آور جلوه نمی‌کند.

بررسی فیلم دوزیست
سکانس پایانی فیلم

نقاط قوت و ضعف فیلم دوزیست

تلاش نویسنده و کارگردان در خلق اثری رئال تلاشی قابل تحسین است، اما انصافاً او در این تلاش به حد اعلای چیزی که باید برسد نمی‌رسد و از این لحاظ چند پله از تلاشی که اصغر فرهادی در درباره‌ی الی می‌کند پایین‌تر است. در فیلم درباره‌ی الی هم شخصیت مرموز «الی» نقطه‌ی مرکزی داستان است و آن‌جا نیز به‌مانند فیلم دوزیست شاهد دروغ‌گویی‌های مکرر کارکترها هستیم، اما سکانس‌ها در اوج قرار دارند. میزانس فوق‌العاده است و تک‌تک المان‌های به‌کاررفته در فیلم درباره‌ی الی، حتی آن درِ قفل ویلا که پسر پیمان معادی و مریلا زارعی از آن آویزان می‌شود، عامدانه و به‌جا در میزانسن قرار گرفته‌اند. تصمیمات غیرمنطقی وجود ندارند و اگر هم وجود دارند بسیار اندک اند، چراکه کارگردان زمینه‌های آن تصمیمات را برای‌مان فراهم کرده‌است، اما در فیلم دوزیست چنین چیزی نیست. ضعف شخصت‌پردازی، البته نه ضعف شدید چراکه تلاش‌هایی برای شخصیت‌پردازی شده، میزانسن نه‌چندان جذاب در برخی سکانس‌ها، اتفاقات اغراق‌شده و البته تدوین نه‌چندان قوی باعث شده‌اند که فیلم دوزیست پایین‌تر از درباره‌ی الی قرار گیرد.

سکانس یکی مانده به آخر فیلم، جایی‌که آزاده گریه‌کنان در پشت‌بام می‌دود و به عطا خبر می‌دهد که پلیس‌ها آمده‌اند و خود-اش را پنهان کند، سکانسی منطقی نیست. در واقع آن‌جا عطا بسیار ناگهانی با چنین خبری مواجه می‌شود، اما واکنش او و مجتبی به چنین خبری چنان است که انگار از پیش آماده‌ی آمدنِ پلیس‌ها بوده‌اند. همچنین واکنش عجیب پلیس‌ها به حضور آزاده در پشت‌بام و عدم ورودشان به گاراژ و گشتن در آن هم باورپذیر نیست.

حتی چند دقیقه قبل‌تر، جایی‌که عطا در حال کتک‌زدنِ مجتبی‌ست و به‌یک‌باره مجتبی از یک کتک‌خور به کتک‌زن تبدیل می‌شود هم صحنه‌ای اغراق‌شده است. البته این صحنه می‌توانست کمتر اغراق‌شده باشد اگر پژمان جمشیدی آن‌همه در آن صحنه مصنوعی بازی نمی‌کرد.

از این دست موارد در فیلم دوزیست کم دیده نمی‌شوند، از جمله تلاش مریم برای بریدن شاهرگ‌اش، اما با این حال بازی خوب برخی بازیگران از جمله جواد عزتی، هادی حجازی‌فر و از همه بهتر سعید پورصمیمی، در بسیاری موارد به سکانس‌ها و موقعیت‌ها قوت بخشیده‌است.

سعید پورصمیمی
رقص سعید پورصمیمی در ابتدای فیلم

تعلیق فیلم‌نامه، سرگرم‌کننده‌بودن‌اش، جذابیت‌داشتن‌اش و تحریک حس کنجکاوی مخاطب هم از دیگر نقاط قوت فیلم اند.

در مجموع فیلم دوزیست فیلمی متوسط رو به بالاست. برخلاف نظر عده‌ای، نویسنده از همان ابتدا می‌دانسته که چه می‌خواهد بگوید و از ابتدا سکانس پایانی فیلم را هم در ذهن داشته‌است. اصلاً سکانس پایانی فیلم مفهوم کل فیلم است و این‌گونه نیست که صرفاً برای جذاب‌تر شدن فیلم ساخته شده‌باشد. تلاش برزو نیک‌نژاد برای ساخت یک اثر سینمایی جذاب تلاشی تحسین‌برانگیز است، هر چند که فیلم‌اش – چنان‌که در بالا گفته شد – می‌توانست بهتر نوشته و بهتر ساخته شود.

همچنین بخوانید: نقد فیلم شنای پروانه

آرش شمسی

هست از پسِ پرده گفت‌وگوی من و تو | چو پرده برافتد، نه تو مانی و نه من
عضو شدن
Notify of
guest
6 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده‌ی تمامی دیدگاه‌ها

این‌ها را هم بخوانید