پایینشهر و حاشیهشهر، مکانهایی که عمدهی انسانها خشونتشان را لختتر از مکانهای دیگر نشان میدهند، مکانهایی جذاب برای فیلمسازی اند و همین موجب شده که بسیاری از فیلمهایی که پیرامون پایینشهر در خارج از ایران ساخته شدهاند، فیلمهایی جذاب باشند. گل سرسبد آنها فیلم شهر خداست. فیلم فراموششدگان از لوییس بونوئل هم از فیلمهای ردهبالای پایینشهریست. اما در سینمای پس از انقلاب ایران که جستوجو کنید، تعداد فیلمهایی که روایتشان کاملاً در دنیای افراد پایینشهر و حتی حاشیهنشین باشد بسیار کم پیدا میکنید و این موردی عجیب است. با این حال، در دههی 90 – شاید با فیلم ابد و یک روز – بهیکباره موجی از فیلمهای پیرامون زندگی افراد پایینشهر و حاشیهنشین عرضه میشوند. واقعیت این است که بسیاری از آنها – بهمانند اغلب فیلمهای ایرانی – فیلمهایی درخور نیستند، اما همچنان میتوان تکوتوک فیلمهایی دید که ارزش دیدن دارند. شنای پروانه نخستین اثر سینمایی محمد کارتِ مستندساز از جملهی این فیلمهاست. این فیلم رازآلود بهخوبی به دنیای افراد پایینشهری – و نه حاشیهنشین، چه آنکه این دو تفاوت دارند – نفوذ میکند و از فرهنگ غالب بر این افراد یک نمایش جذاب ارائه میدهد. در ادامه با نقد فیلم شنای پروانه همراه باشید.
نقد فیلم شنای پروانه با نگاهی به خلاصهی داستان
در سینمای پیش از انقلاب، بهوفور میتوان فیلمهایی که برخی از شخصیتهایشان افراد پایینشهری هستند دید، اما عمدهی آنها در واقع تقابل زندگی پایینشهری و بالاشهری را نشان میدهند و عمدتاً هم از زندگی پایینشهری و رضایتِ آنها از «اوسکریم» میگویند. البته استثناهایی هم در آنها وجود دارد که شاید بتوان مهمترینشان را «قیصر» دانست، فیلمی که از لحاظ تِم و روح شباهت زیادی با شنای پروانه دارد. در قیصر بهمانند شنای پروانه، تقریباً تمامی داستان حول زندگی افراد پایینشهری و عقاید آنهاست و همچنین انتقام رنگ و بوی اصلی فیلم است. اما تفاوت اصلی این دو فیلم در فیلمنامهشان است. فیلمنامهی قیصر، همچون سایر آثار کیمیایی، فیلمنامهای ضعیف و پر از باگ است که حتی با دور شدن از فضای رئالیسم هم بهدشواری میتوان دیالوگها و حرکات بازیگرها را درک کرد [اوج این قضیه در ابتدای فیلم خود را نشان میدهد، جایی که یک زن جوان و غریبه ماجرای خودکشی دختر خانواده را از مادر دختر میپرسد و مادر نگران بهیکباره با فراموشکردن نگرانیاش، شروع میکند به اطلاعاتدادن به آن زن غریبه، زنی که در واقع بهجای مایِ بیننده پرسش میکند].
آغاز شوکهکننده و در واقع درگیرکنندهی قیصر را در شنای پروانه میبینیم. فیلم شنای پروانه با شروعی شوکهکننده و درگیرکننده همراه است، جاییکه میفهمیم که همسر یکی از گندهلاتهای تهران، که بهطرزی عجیب در استخر زنانه کار میکند [عجیببودناش را در پایان نوشتار خواهم گفت]، فیلم برهنهاش به بیرون درز کرده و بهواسطهی اینترنت پخش شدهاست. این تضاد – پخششدن فیلم برهنهی همسر یک گندهلات – کشاکشیست که بهخوبی قدرت آن را دارد که فیلم را برای مخاطب در دقایق آغازین جذاب جلوه دهد. چهرهی مضطرب پروانه [با بازی نسبتاً خوب ولی تکراری طناز طباطبایی] و چهرهی شوک و صحبتهای کنجکاوِ حجت [با بازی عالی جواد عزتی] در کنار بوقزدنهای مکرر عزتی پشت ماشین و پس از آن دادزدنهای هاشم [با بازی اغراقشدهی امیر آقایی] و شکستن شیشههای استخر، همه و همه دست به دست هم میدهند تا مخاطب در دقایق آغازین میخکوب شود و این قطعاً هنر فیلمساز و البته نویسندگان را نشان میدهد. اما اتفاقی دیگر میافتد که شاید کمتر مخاطبی انتظار-اش را دارد و آن هم در راستای میخکوبکردن مخاطب است، منظور-ام کشتهشدن پروانه بهدستِ هاشم است، پروانهای که بازیگری مشهور نقشاش را ایفا کرده و مخاطب انتظار کشتهشدناش در دقایق ابتدایی فیلم را ندارد.
تا اینجای کار، فیلم بهخوبی جلو رفته و اکنون نوبت آن است که کارگردان و بهویژه فیلمنامهنویسان، هنرشان را نشان دهند و ایدهای عالی را به فیلمی مهیج و طولانی تبدیل کنند، چیزی که در فیلمهای ایرانی بهندرت دیده میشود. بارها و بارها دیدهایم که فیلمنامهنویسان، ایدهای عالی را یا از جایی گرفتهاند یا به ذهن خودشان رسیده، اما ایدهشان در حد ایده باقی مانده و نتوانستهاند آن را به فیلمی جذاب تبدیل کنند.
پس از کشتهشدن پروانه و دستگیری هاشم، تلنگر جذاب دیگری به مخاطب وارد میشود و آن اینکه پدر پروانه از برادر هاشم – حجت – میخواهد که جستوجو کند و عامل فیلمگرفتن و منتشرشدناش را بیابد. این قضیه هر چند مقداری با فضای کاملاً واقعگرایانهی فیلم متفاوت است، اما همچنان قابل قبول است و میتوان رگههایی از واقعیت را در آن دید، هر چند شاید بهتر بود پدر پروانه [با بازی علیرضا داوودنژاد]، دیالوگ بیشتری میگفت یا از طریقی دیگر بهتر برایمان جا میافتاد که او چرا بیش از آنکه داماد-اش را مقصر بداند، بهدنبال عامل انتشار فیلم است. ولی به هر حال، فیلمنامهنویسان برای آنکه داستان را پیش ببرند، نیاز داشتهاند که اینچنین دیالوگی را از زبان پدر پروانه خارج کنند. اینجاست که قصهی فیلم پیش میرود و ما همراه با راوی داستان – حجت یا همان جواد عزتی – وارد دنیای متفاوت افراد پایینشهری میشویم.
جستوجوی اولیهی حجت با سرنخی که پدرزن هاشم به او میدهد آغاز میگردد اما به جایی نمیرسد. پس از این است که حجت به ملاقات هاشم میرود تا سرنخهایی از او دریافت کند و اینچنین هم میشود و به این ترتیب حجت بهسراغ اشکان [با بازی نسبتاً خوب علی شادمان] میرود و او را بهعنوان اولین متهم تهدید میکند و پس از آن چند جای دیگر میرود. رفتن حجت به خانهی اشکان، جاییکه مشروبات الکلی تهیه میشود، به قمارخانه و به مکانهای دیگر، هم در راستای پیشرفتنِ قصهی فیلم و هم در راستای نمایشدادنِ المانها و عناصر زندگی افراد پایینشهریست. نکتهی مثبت در اینجا این است که برخلاف فیلمهای پایینشهری پیشین – از ابدویکروز گرفته تا بهویژه مغزهای کوچک زنگزده – با تصاویری شعاری و سانتیمانتالیسم طرف نیستیم و دوربین در نقش یک ناظر – ناظری که چندان هم نمیخواهد تأکید کند و به ورطهی افراط بیهوده بیفتد – نشانمان میدهد که در بسیاری از خانههای پایینشهر چه اتفاقاتی در حال رخدادن است.
نکتهی دیگری که پیرامون تِمِ پایینشهری فیلم شنای پروانه وجود دارد و باید توجه ویژه به آن شود این است که برخلاف فیلمهای پیشین پیرامون پایینشهریها، داستان فیلم کاملاً برگرفته از ترکیب، تضاد و سازگاری عناصر زندگی پایینشهریست و در واقع پایینشهر بهنحوی مصنوعی و صرفاً برای نشاندادن یک چیز جذاب در فیلم گنجانده نشدهاست. در واقع بسیاری از فیلمهای پایینشهری، ملغمهای از احساسگرایی، تظاهر، نابلدی و بیداستانی هستند، اما شنای پروانه اینچنین نیست. وجود یک گندهلات، تضاد این گندهلات بهعنوان «نفر شمارهی 1» با «نفرات شمارهی 2 و 3 …» و بسیاری موارد دیگر که در فیلم نمایش داده میشوند، فقط در پایینشهر قابل رخدادن اند و این هنر فیلمنامهنویسان را نشان میدهد.
گشتوگذارِ حجت در خانهی اشکان و قمارخانه و دیگر مکانهای پایینشهری که در ابتدا اینگونه جلوه میکند که گویی محمد کارت همچون هومن سیدی و سعید روستایی – کارگردانهای فیلمهای مغزهای کوچک زنگزده و متری شیشونیم – در حال نمایش جذابگونه و افراطی پایینشهریهاست، گشتوگذاری خارج از فیلمنامه نیست، بلکه کاملاً پیشبرندهی فیلمنامه است. اینجاست که شخصی با لودادن تکتک کسانی که حجت به نزد آنها رفته، باعث حملهی لاتهای محل به خانهی حجت میشود و به این ترتیب تغییر رویهی حجت – از انسانی آرام به انسانی خشن – منطقی جلوه میکند.
در اینجاست که فیلم شنای پروانه خود را نمیبازد و باری دیگر صحنههای اکشن و هیجانی ابتدای فیلم سربرمیآورند و مخاطب درمییابد که قرار است دقایق هیجانی دیگری را تماشا و تجربه کند. در این بین، یکی دیگر از عناصر زندگی پایینشهری یعنی مخبرها به نمایش درمیآید و این – در کنار سایر المانهای ریز زندگی پایینشهری در این فیلم – نشان میدهد که فیلمنامهنویس یا لااقل کارگردان فیلم شنای پروانه آشنایی زیادی با پایینشهر و زندگی در آن دارد و اینگونه نیست که بهمثابهی فردی بزرگشده در محلههای مرفه یا لااقل متوسط، صرفاً گشتوگذاری چندروزه در پایینشهر زدهباشد و سپس درصدد نوشتن فیلمنامه یا ساختن فیلم شنای پروانه برآمدهباشد [البته این مورد با نگاهی به مستندها و بهویژه فیلم کوتاه بچهخور از محمد کارت قابل برداشت است].
دقایقی بعد، پرده از بخشی از حقیقت برداشته میشود و حجت درمییابد که عامل ضبط و پخش فیلم پروانه در استخر، صمیمیترین دوست هاشم یعنی مصیب [با بازی افراطی مهدی حسینینیا] است و شوکی جدید – پس از کشتهشدن پروانه و تغییر رویهی حجت – به مخاطب زده میشود. اما این شوک آخرین نیست، شوک بعدی آنجاست که درمییابیم هاشم چه بلایی سر مصیب آورده و باز هم شوک بعدی آنجاست که میفهمیم هاشم و مصیب بلای سختی سر حجت آوردهاند و 5 سال زندانی که حجت رفته، بهدلیل حرکات غیراخلاقیِ هاشم و نامردی او در حقاش بودهاست. اما این هم پایان ماجرا نیست، شوک بعدی آنجاست که حجت پس از انتقامگرفتن از مصیب، از هاشم هم انتقام میگیرد، اما انتقامِ او انتقامی عادلانه است. عادلانه از این جهت که حجت با معرفینکردنِ عامل ضبط و پخش فیلم، مانع از آزادی هاشم میشود و به این ترتیب کاری میکند که هاشم تاوان تمامی بدکاریهایاش را بدهد، بدکاریهایی که قطعاً تاوانشان یک یا پنج سال زندان نیست.
شخصیتپردازی در فیلم شنای پروانه
یکی از نقاط قوت فیلم شنای پروانه شخصیتپردازی آن و بهویژه شخصیتپردازی شخصیت اصلی فیلم، حجت، است. فیلم در واقع روایتگر تغییرات روحیه و افکار حجت است و باید هم شخصیتپردازی قدرتمندی در قبال او صورت میگرفت.
همان دقیقهی ابتدایی فیلم، با برخورد خشن مشتری با حجتِ صافکار، درمییابیم که حجت فردی پرخاشگر نیست و حتی درصورتیکه به او پرخاش شود و او محق به پرخاشگری باشد، دست به پرخاش و خشونت نمیزند و نقطهی مقابل خشونت است. شخصیت زخمخوردهاش – با تعاریفی که برای محمد شوهرخواهر-اش [با بازی ایمان صفا] میکند – باری دیگر به مخاطب نشان داده میشود. نوع صحبتکردنهای حجت با همسر-اش [با بازی مهلقا باقری] و با پدر-اش [با بازی نادر شهسواری] و البته ستایشهایی که پدر از حجت میکند، همه و همه شخصیت حجت را به مخاطب نشان میدهند. این یعنی فیلمنامهنویس برای شخصیتپردازی حجت از یک روش بهره نگرفته و از طرق مختلف به این مهم پرداختهاست.
در آن سو، شخصیت هاشم هم تا حد زیادی بهخوبی به مخاطب شناسانده میشود. شاید یک مورد کل کارهای هاشم را توجیه کند و آن هم شخصیتِ بلندپرواز و جاهطلبِ اوست. او همواره خواهان آن بوده که نفر اول باشد و در این راه از هیچ چیزی دریغ نکردهاست. زخمزدن به صمیمیترین دوستاش، نامردیکردن به برادر-اش و از همه مهمتر کشتنِ پروانه همه در همین راستا هستند. بله، کشتن پروانه از سوی هاشم نه از سر جنون یا عصبانیت، بلکه از سر همین وجه شخصیتی هاشم است که میخواهد نفر اول باشد. او اگر همسر-اش را نمیکشت، نمیتوانست نفر اول محله باشد، چرا که نفر اول محله نمیتواند کسی باشد که لخت همسر-اش را دیدهاند و او هیچ کاری نکردهاست. تضاد حرکات و تقلاهای او برای آزادی از زندان با سخنهای اولیهاش با پدر پروانه را همین ماجرا توجیه میکند. او در طی فیلم بارها مستقیم و غیرمستقیم از حجت میخواهد یا به او کمک میکند که او را از زندان خارج کند، اما هنگامی که در دادگاه دستبندبهدست با پدر پروانه صحبت میکند، میگوید در پی رضایتگرفتن نیست و حتی اگر اعدام شود از زندگی بدون پروانه راحت میشود.
بازیگران فرعی فیلم هم مقداری شخصیتپردازی دارند، البته در حدی که نیاز است، اما شاید همسر حجت نیاز به شخصیتپردازی بهتری داشت. مادر حجت و هاشم، شخصیتی یاغی و لاتگونه دارد و این از آنجاست که در واقع او هم در خانوادهای لات بزرگ شده، کمااینکه عامل اصلی تبدیلشدن هاشم به یک گندهلات برادر همین خانم یعنی دایی هاشم است. از آن سو، پدر هاشم و حجت شخصیتی آرام دارد و با ستایشهای مکرر-اش از شخصیت آرام حجت میتوانیم دریابیم که حجت هم از لحاظ ژنتیکی و هم از لحاظ تربیتی به پدر نزدیکتر است تا مادر.
زن در فیلم شنای پروانه
فیلم شنای پروانه فیلم مردمحور است و از این جهت به فیلمهای قبل از انقلاب [فیلمفارسی] و بهویژه قیصر شباهت دارد. زن در فیلم شنای پروانه پیشبرندهی داستان نیست و در بهترین حالت بهمثابهی فردی منفعل، موجب بروز حادثه میشود تا مرد در پی حادثه برود. پروانه نقشی کوتاه دارد و بهمثابهی ناموس هاشم جلوهگر میشود. خواهر و همسر حجت هم چنین وضعیتی دارند. آنها حتی در آزادکردن مخبرهایی که حجت و محمد دستگیر کردهاند ناقص عمل میکنند، چرا که پس از آزادی مخبرها و رفتن همسر و خواهر حجت به خانه، حجت و محمد باری دیگر آنها را بازمیگردانند. همچنین عمدهی دیالوگهای همسر حجت در راستای بچه هستند، چیزی که عمدتاً از قدیم زن را با آن به ما شناساندهاند.
شخصیت زن دیگر که شخصیتی منفعل و ضعیف است، دوستدختر مصیب و کسیست که فیلم را پخش کردهاست. او [با بازی آبان عسکری – همسر کارگردان] زیردست مصیب است و در راستای ضعفی که دارد، حاضر شده که کاری غیراخلاقی انجام دهد.
آیا این کوچکبودن زن در فیلم شنای پروانه عامدانه است؟ بهگمانام با احتمال قریببهیقین میتوان آن را عامدانه دانست. عمدتاً – و نه همیشه – در زندگی پایینشهریها زنها چنین نقشهایی دارند و این در واقع یکی از عناصر رایج فرهنگ زندگی پایینشهریست.
مغلوبشدنِ شر و غلبهی حقیقت و عدالت در فیلم شنای پروانه
حجت، جواد عزتی، در همان ابتدای فیلم نشانمان میدهد که در زندگیاش راهی غیر از هاشم رفته و بهدنبال لاتیکردن نیست. سیلیِ تحقیرآمیزی که مشتری به او میزند و واکنش حجت به این کار، حرفهایی بسیار برای گفتن دارند. نخست آنکه حجت انسانی لاتگونه نیست. دوم آنکه او توانایی کنترل احساساتاش را دارد و این موردیست که در طی فیلم بارها و بارها شاهد آن هستیم. سوم آنکه او فرد کمهوشی نیست. او میداند که بحرانی سخت گریبانی زندگیشان را گرفته و فیلم زنبرادر-اش پخش شدهاست و بهواسطهی هوش مناسباش، بحرانی جدید که درگیری با مشتری باشد را اضافه نمیکند.
حجت در طی فیلم، حتی آنجا که عصبی است و خشونت میورزد، در نفی خشونت گام برمیدارد و بهنوعی سمبلی از آرامش و عقلانیت و آنتیتز خشونت است. حجت البته در آخر ماجرا، با قرارگرفتناش در برابر «شر» – هاشم و مصیب – بهنوعی در برابر شر و بدی و غیرعقلانیت میایستد. این نکته را کارگردان تقریباً در اوایل فیلم نشانمان میدهد، جایی که برق رفته و تاریکی خانه را گرفته، اما حجت چراغبهدست به سر سفره میآید و به همراه همسر-اش میخواهد از خانوادهی شوکهشده و ناراحتاش بخواهد که غذایشان را بخورند و به تاریکی فرو نروند.
نقاط قوت فیلم شنای پروانه
اما در پایان بهتر است نگاهی جزئی و محدود به چند تا از نقاط قوت و ضعف فیلم شنای پروانه داشته باشم. بیتردید بازی جواد عزتی – بهعنوان نقش اول فیلم و کسی که در تکتک سکانسهای فیلم حضور دارد – از نقاط قوت فیلم است. او در تمامی سکانسها بازی جذاب، حرفهای و کنترلشدهای از خود به نمایش میگذارد. حتی در اوج ناراحتیاش – جاییکه در مییابد از برادر-اش چه ضربهای خوردهاست – در دام افراط در نمایش احساسات نمیافتد.
شخصیتپردازی شخصیتهای اصلی فیلم، حجت و هاشم، از دیگر نقاط قوت فیلم است. همچنین حفظشدن ریتم جذاب فیلم و دورشدناش از لبهی ملال در اواسط فیلم را میتوان یکی دیگر از نقاط قوت آن دانست. اما فارغ از اینها، درآوردن داستانی رازآلود و معمایی از دل عناصر فرهنگی زندگی پایینشهری، از نقاط قوت فوقالعادهی فیلم است. در واقع اوضاع چنان است که چنین داستانی فقط و فقط در پایینشهر میتواند رخ دهد و این یعنی پایینشهر بهعنوان عنصری آبکی، اضافه، مصنوعی و دمدستی در فیلم گنجانده نشدهاست، بلکه این فیلم است که در پایینشهر قرار دارد. نکتهی دیگر آنکه نمایش عناصری از زندگی پایینشهری، از پانتهآ بهرامِ کچل و قمارباز یکدست و اشکانِ عرقدرستکن تا پوستر جوانی که خواهان حلالکردناش است، بهخوبی و با چفتوبست و بدون افتادن در ورطهی سانتیمانتالیسم صورت میگیرد. این در حالی است که مثلاً در فیلم متری شیش و نیم و فیلم مغزهای کوچک زنگزده چنین مواردی بسیار تصنعی و غیرجذاب از کار درآمدهاند.
وجود شوکهای متعدد هم در فیلم از نقاط قوت آن است، شوکهایی که مانع از خستهکنندهشدنِ فیلم میشوند.
نقاط ضعف فیلم شنای پروانه
بازی برخی از بازیگران در این فیلم افراطی و غیرجذاب است. بازی امیر آقایی در نقش هاشم بازی جذابی نیست و بهطرزی عجیب به امیر آقایی برای این بازی افراطی و تصنعی سیمرغ هم دادهاند. او نتوانسته شخصیت یک گندهلات که میخواهد نفر اول باشد و هر کاری میکند را خوب از کار درآورد. او بهشدت افراط میکند و همچون جوانیهای حامد بهداد و بهروز وثوقی، آنقدر در نقش خود فرو میرود که از آن سو بیرون میزند.
همچنین صحنههای اکشن فیلم میتوانستند بیشتر از چیزی باشند که نشان داده شدند. مثلاً جاییکه با نیسان در خانهی حجت و هاشم را میشکنند، ما با یک صحنهی کوتاه از درگیری مواجه میشویم و با ضربهای که به سر حجت میخورد و آمدن مصیب، صحنهی درگیری تمام میشود. این در حالی است که میشد این درگیری بهشکلی مهیج به مخاطب نشان داده شود.
افزون بر اینها، چند اسلوموشن نهچندان جذاب هم در فیلم گنجانده شدهاند که کمتر مخاطبی با آنها ارتباط برقرار میکند و مقداری ریتم فیلم را کند میکنند. این اسلوموشنها همچنین بهواسطهی استفادهی مکرر از آنها در فیلمهای دیگر مقداری برای مخاطب ایرانی تکراری شدهاند.
نکتهی دیگر آنکه بسیار بعید است که گندهلاتی همچون هاشم با آن عقاید افراطیاش، حاضر شود که همسر-اش بهعنوان مربی در استخر زنانه کار کند.
همچنین بخوانید: نقد فیلم دوزیست