معرفی کتاب مدرنیته و اندیشهی انتقادی
در سالهای اخیر کتابهای متعددی در باب مدرنیته و پسامدرنیته و بالخاصه فلسفهی پسامدرن در ایران ترجمه و گاه تألیف شدهاند، لیکن در دههی 70 شمسی تعداد این کتابها بسیار کم بود و از لحاظ کیفی و کمی اصلاً اوضاع در حد دههی 90 شمسی نبود. در آن روزگار اما یک نویسنده وجود داشت که بهجد در باب مدرنیته مینوشت و خوشبختانه نوشتناش در دههی 80 هم ادامه پیدا کرد. بابک احمدی نام این نویسنده است. بابک احمدی از طریق کتابهایی که به نگارش درآورده نشانمان داده که دلبستگیای بسیار به سنت فلسفهی قارهای دارد. کتاب «کتاب تردید»، کتاب معمای مدرنیته، کتاب مدرنیته و اندیشهی انتقادی، کتابهای دوجلدیاش در باب هایدگر، کتاباش در باب اندیشههای سارتر، کتاباش در باب روشنفکری، کتاباش در باب ارتباط حقیقت و هنر با عنوان حقیقت و زیبایی، کتاباش در مورد مکتب فرانکفورت و همچنین یکی از نخستین کتابهایاش با نام ساختار و تأویل متن همه نشان از دلبستگی او به فلسفهی قارهای دارند. اما از میان این کتابها یک کتاب ساده و بیپیرایه لیکن ژرف در باب مدرنیته و پسامدرنیته وجود دارد که میتواند گزینهای عالی برای آشناییای بیشتر با فلسفهی مدرن و پسامدرن باشد: کتاب مدرنیته و اندیشهی انتقادی .
بابک احمدی در این کتاب در فصل نخست با عنوان مدرنیته و بحران شالودهی بحث را میریزد و در فصول بعدی دیدگاه اندیشمندان متعددی در باب مدرنیته را مورد بحث قرار میدهد: از هوسرل و هایدگر و مکتب فرانکفورت تا هابرماس و فوکو و دریدا و سایر پسامدرنها.
فصلهای کتاب مدرنیته و اندیشهی انتقادی
کتاب از 7 فصل برخوردار است که البته در میان این فصول میتوان اشتراکاتی یافت، اما به هر حال وجوه تمایزی موجب تمایز این فصول از یکدیگر شدهاند.
بابک احمدی در فصل نخست در باب بهوجود آمدن بحران در مدرنیته بحث میکند و نشان میدهد مدرنیته خصوصاً در اواخر قرن نوزدهم با مشکلاتی روبهرو میشود و عقاید اندیشمندانی همچون مارکس، وبر، نیچه، هوسرل و … را در آن مورد بحث قرار میدهد، اما عمدهی بحث نویسنده در فصل نخست و در کل کتاب را میتوان بحث و تمرکز او بر روی نقد خردباوری توسط ناقدان مدرنیته دانست.
فصل دوم نقدهای هوسرل متأخر بر علم را نشان میدهد، هوسرلی که در اواخر عمر با تأکید بر زیستجهان بهنوعی از بسیاری از عقاید اولیهی خود دست شست.
در فصل سوم کتاب مدرنیته و اندیشهی انتقادی نویسنده روی عقاید هایدگر در باب مدرنیته متمرکز است و عمدهی بحث در باب عقاید هایدگر در باب تکنولوژی و تبعات آن است. البته که در این بخش نیز، همچون دو بخش نخست، بسیار بر روی نقد خردباوری غربی تأکید میشود.
در فصل چهارم نویسنده به بحث در باب اندیشههای هورکهایمر و آدورنو میپردازد. هرچند که در طی بحث گریزهایی هم به دو فیلسوف دیگر این مکتب، یعنی مکتب فرانکفورت، میزند: والتر بنیامین و هربرت مارکوزه – اما عمدهی تمرکز بر روی بحثهای هورکهایمر و آدورنو در باب نقد مدرنیته است و اختصاصاً به مطالب کتاب دیالکتیک روشنگری پرداخته میشود، لیکن در طی بحث نقلقولهای بسیاری از سایر کتابهای این دو تن آورده میشود.
فصل پنجم کتاب با عنوان مدرنیتهی ناتمام به بحثهای هابرماس در باب مدرنیته میپردازد و نشان میدهد که چرا هابرماس با پسامدرنها همآواز نیست. در این بحث استدلالها و بحثهای هابرماس پیرامون نظریهی ناتمامبودن مدرنیته مورد بحث قرار میگیرند.
اما فصل ششم به معرفی نظریات میشل فوکو در باب مدرنیته میپردازد و اینجاست که به نسبت سایر فصول با تأکید و شدت بیشتری در باب نقد خردباوری سخن گفته میشود. نویسندهی کتاب مدرنیته و اندیشهی انتقادی در این فصل با گذری بر عقاید فوکو در کتابهای تاریخ جنون و تولد درمانگاه، ارتباط دیوانگی و پزشکی را مورد بحث قرار میدهد و پس از آن به تفصیل به بحث فوکو در باب دانش بهمثابهی قدرت میپردازد.
فصل هفتم کتاب هم که فصلی کوتاهتر از سایر فصول است با عنوان پس از مدرنیته به بحثهای برخی از پسامدرنها از جمله دریدا، بارت، دولوز، لیوتار و … میپردازد.
مشخصات کتاب
نام کتاب: مدرنیته و اندیشهی انتقادی
نویسنده: بابک احمدی
نخستین چاپ: 1373
ناشر: مرکز
تعداد صفحات: 312
این نوشتار در پی نقد یا بررسی کتاب مدرنیته و اندیشهی انتقادی نبود، بل صرفاً درصدد بود که به معرفی این کتاب به عنوان یکی از کتابهای مفید برای آشنایی با مدرنیته و پسامدرنیته بپردازد. بابک احمدی در کتاب مدرنیته و اندیشهی انتقادی نشان میدهد که بحرانهای مدرنیته چه بودند و ناقدان مدرنیته چه استدلالهایی از برای اثبات وجود این بحرانها آوردند و همچنین چه آلترناتیوهایی برای عناصر مدرنیته وجود داشتهاند و دارند و ناقدان چه گزینههایی را پیشروی مینهند، اما به هر حال آنچه که در این نوشتار بیش از همه تأکید بر روی آن میشود، و گویی عقیدهی اصلی خود نویسنده است، نقد خردباوری غربی است.
اجازه دهید برای حسن ختام این نوشتار دو تا از قسمتهای کتاب در باب انتقاد از خردباوری را نقل کنم:
نیچه یادآور شده که سلطنت عقل خود از عقلانیخواندن چیزهایی نابخردانه نتیجه میشود و در همین حال همهی آن چیزها را توجیه میکند. خردباوری در نهایت چیزی نیست جز یک ایدئولوژی که سلطهی مرد غربی را بر زنان، طبقات تهیدست، کودکان، بومیان مستعمرات، اقلیتهای نژادی، جنسی و … توجیه میکند. از سوی دیگر میتوان دید که این نگرش خردباور آرام تبدیل شد به برداشتی کمادعاتر – برداشتی که عقلانیت را به باور به خرد ابزاری تقلیل داد، خردی که در خدمت برآوردن نیازها و خواستها قرار گرفت و سرانجام به بنیان «جامعهی مصرفی» رسید. [بابک احمدی، مدرنیته و اندیشهی انتقادی، تهران، نشر مرکز، 1394، ص 19.
نیچه، هیدگر و دریدا، هر یک بهگونهای سویهی شکنندهی ویرانگر خودآگاهی را نشان دادهاند. هرکدام به شیوهی خود نشان دادهاند که خطاهای کهن در خودآگاهی استوار به خردباوری باقی ماندهاند. نیچه از مسیحیت میگوید، هیدگر از متافیزیک و دریدا از کلاممحوری. هر سه جنبهی مطلقگرایی دارند که از آنها جداشدنی نیست. [پیشین، ص 273]