نقاشی شب پر ستاره | درآمیختن تشویش و زیبایی توسط روحی مشوش
تابلوی شب پر ستاره یکی از پرآوازهترین آثار نقاشی ونگوگ یا بهتر بگوییم یکی از پرآوازهترین نقاشیهای تاریخ است. این اثر در سال 1889 یعنی یک سال پیش از مرگ نقاش خلق شده و هماکنون در موزهی هنر مدرن نیویورک نگهداری میشود. منظرهی این اثر نمودگر دیدی است که ونگوگ به سنرمیدوپروانس، از پنجرهی بیمارستان روانی این شهر داشته است. سالها پیگیری بیوقفه و دیوانهوار نقاشی، ونگوگ را به بلوغی رساند که بتواند آثاری بیمانند را در واپسین سال زندگیاش، در این بیمارستان روانی بیافریند. گرچه مرور هیچیک از آثار ونگوگ، حتی اتودهای او، خالی از لطف نیست، اما بهسبب آنکه نقاشی شب پرستاره نمونهای از بلوغ هنری ونگوگ است و در آن زیباییهای بصری در کنار احساسات انسانی مردی جایگرفته که علیرغم سن کم، فراز و فرودها دیده و سرد و گرم روزگار چشیده، برآن شدم تا این نوشته را به نقد و بررسی شب پر ستاره اختصاص دهم.
ونسان ونگوگ نقاش تابلوی شب پر ستاره
گرچه موضوع این نوشته نگاهی به نقاشی شب پر ستاره شاهکار ونگوگ است، اما مگر میتوان در مورد شاهکاری چون شب پرستاره سخن به میان آورد و در مورد خالق آن خاموش ماند؟ تابلوی شب پرستاره گذشته از تمامی زیباییهای بصری، در قید فرمالیسم نمیگنجد، آنگونه که بسیاری از آثار ونگوگ در این حصار گرفتار نمیآیند، و آنگونه آشکار درونیات نقاش را بروز میدهد که حقیقتاً بررسی آن بدون آشنایی با زندگی و روحیات ونگوگ سعی بس عبث است.
ونگوگ انسانی است که در حال حاضر همه او را بهعنوان یک نقاش میشناسند و این درواقع، آنگونه که از نامههایاش برمیآید، خواستهی غایی خود او نیز بوده است. با این حال او نقاش به دنیا نیامده که هیچ، بلکه با گذراندن سالهای پرفرازونشیب تازه به این نتیجه رسیده که «نقاش» شود!
معمولاً افرادی که روال زندگی را همانند دیگر انسانها، با توجه به مکان و زمان زندگیشان، زندگی میکنند، هم بیدردسر و آسوده اند و هم چنانچه به کوچکترین موفقیتی نایل آیند، مورد تحسین اطرافیان قرارخواهندگرفت. برعکس افرادی که از همان هنگام که خود را میشناسند، از این شاخه به آن شاخه پریده و از طی طریق معمول طفره میروند، مورد عتاب و خطاب قرار گرفته و گاه حتی از سوی خانوادهی خود طرد میشوند و ونگوگ چنین آدمی بود.
فینسنت ویلم فان خوخ، همان ونگوگ اگرچه در ابتدا همانند دیگر کودکان آموزشهای ابتدایی را توسط یک معلم خانگی دیده، لیکن پس از مدتی و زمانی که تنها یازده سال داشته به مدرسهای شبانهروزی فرستادهشده و در آنجا افسرده میشود. آنچه در مورد شخصیت ونگوگ هرچه پیشتر میرویم خود را عیانتر میسازد، بیزاری او از تنهایی و شاید حتی هراس او از این حقیقت است. او در این سن کم از خانوادهی خود جدا میشود و کسی چه میداند، شاید همین عزیمت به مدرسهی سنت پرولی و همین افسردگی بودند که از ونگوگ، ونگوگ ساختند.
ونگوگی که نقاش نبود
ونگوگ در طی بیستوهفت سال پیش از شروع حرفهای فعالیت هنری خود، فعالیتهای دیگری مانند خرید و فروش آثار هنری، همان پیشهی عموهای خود، تبلیغ مذهب در معادن زغال سنگ و فروش کتاب را تجربه کرد. اهمیت فعالیتهای ونگوگ پیش آغاز فعالیت هنری خود بهصورت حرفهای، در تقلای او برای پیدا کردن زندگیای ست که او را قانع سازد. درواقع این تلاشهای پیدرپی برای یافتن مسیر زندگی بود که او را آنقدر به اینسو و آنسو کشاند.
خرید و فروش آثار هنری را بهسبب برخورد کالاانگارانه به هنر وانهاد، تحصیل در رشتهی الهیات را ترک کرد و یکجا نشستن و فروش کتاب را هم، که مسلماً او را اقناع نمیکرد، کنار گذاشت. دستآخر هم او و هم خانوادهاش به این نتیجه رسیدند که ونگوگ نه میتواند دلال و تاجر باشد، نه کشیش و نه هیچکارهی دیگر!
آنچه در این دوره از زندگی او درخور توجه است، تقلای او برای یافتن زندگیای ست که بابطبع روحیات او باشد. شاید افسردگیای که در یازدهسالگی دچار-اش شد، یا آن «دوران وحشتناک» پس از ترک مدرسهی الاهیات نیز عواملی بودند که در این دستوپازدن برای رسیدن به ساحلی امن برای ادامهی زندگی، آنگونه که باید، اثر داشتند.
اعجوبهای که نقاش بود!
نقاش شب پر ستاره تنها سیوهفت سال عمر کرد، اما از بیستوهفت سالگی بود که نقاشیکردن را بهصورت حرفهای آغاز کرد. ده سال! تنها درطول ده سال، علیرغم سالهای بیماری در اواخر عمر، یک اعجوبه نزدیک به 900 نقاشی رنگروغن و افزون بر 1500 نقاشی با آبرنگ و خدا میداند چند طرح و اتود از خود به یادگار گذاشته است. این اعداد نقاشیهایی هستند که امروزه از او بهجای ماندهاند و برخی از منتقدان و متخصصان هنری در لایهی زیرین تابلوهای رنگروغن او نقاشیهای دیگری نیز یافتهاند. ظاهراً ونگوگ از سر فقر دائمی و ناتوانی در خرید بوم روی نقاشیهای خود نقاشی میکشیده است.
گذشته از اینها ما از آثاری که خود او احتمالاً آنها را نابود کرده، و هر نقاش خوب میداند چنین آثاری چه پرشمار هستند، اطلاعی نداریم. این شمار شگفتانگیز کار هنری تنها در ده سال، کافی ست تا مفاهیم واژههایی نظیر پشتکار، عشق و امید را اندکی برایمان روشنتر سازد.
ونگوگ نقاشی پرشور بوده که علیرغم آنکه روزگار، همچو خود-اش، به او سختگرفته، اما با سماجتی ستودنی راهی که انتخاب کرده، یعنی خلق کردن نقاشیهایی که بتواند در آنها احساسات خود و هرآنچه برایاش مهم بوده، را بیوقفه پیموده و درنهایت نیز جنونِ همین احساسات پرغلیان از پای در-اش آورده.
و اما نقاشی شب پرستاره …
این تابلو یکی از مشهورترین آثار ونسان ونگوگ است و فارغ از ارزش هنری، آنقدر چشمنواز است که به زندگی روزمرهی ما وارد و طرح آن روی هر وسیلهای که فکر-اش را بکنید چاپ شده است. اگرچه چنین امری ممکن است از نظر برخی هنرپرستان، پایینآوردن شأن هنر باشد، اما مسلماً هستند افرادی که هنر را برای هنر نمیخواهند، بلکه هدف هنر را فراتر از آن میپندارند! چنانکه برای خود ونگوگ نیز هنر نه برای هنر، بلکه برای یافتن راهی بود که از آن طریق احساسات درونی خود را، در پس مدلها و مناظر نقاشیشده، نمودار ساخته و باز از همین نگرگاه نگاهی به زندگی، بهسان سوژهای بکر و یکتا و نه بازیچهای دستمالشده توسط فرهنگ بوروژوازی، بیافکند.
اگرچه شب پر ستاره و بسیاری از دیگر آثار هنری، به زندگی روزمرهی ما وارد شده و هرچند اگر از علاقهمندان این آثار درمورد اینکه چرا آنها را دوست دارند، پاسخی درخور حاصل نکنیم، با این وجود گمان میکنم در دنیای تصاویر، دیدن آثار هنری بسیار بهتر از تصاویری ست که در پس آنها در نهایت تنها منافع سیاسی و اقتصادی نهفته است و بس.
نگاهی کلی به ترکیببندی نقاشی شب پرستاره
عناصر مورد استفاده در تابلوی شب پر ستاره همگی ابزارهایی برای بیان و انتقال احساسات هستند. برخی بر این باورند که پر ستاره نقاشی کردن شب توسط ونگوگ تلاشی بوده برای غلبهکردن بر بیماریای که در سیاهی آن گرفتار آمده بوده و گمانام همینطور است.
هنر ونگوگ باعث شده تا چشمانی که نظارهگر این نقاشی اند هنگام تماشای آن در سرتاسر فضای این اثر، در فواصل بین ستارههایی که خود بهشکلی نقاشی شدهاند که چرخش را تداعی کنند و در بین تمامی نقطهها و خطوط کوتاهی که در آسمان هستند گردش کنند. محال است شخصی قصد نگاه کردن به این تابلو را داشته باشد و چشمان او خواهناخواه حرکات دورانی نداشته باشند و این هنر ونگوگ و البته خواست خود او ست. خواست گردش، بیثباتی، سیالیّت، حرکت و حتی سرگیجه. خواست ونگوگ این بود، چرا که اون برآن شده بود تا ترکیببندیای متمایز از ترکیببندی امپرسیونیستهای همدورهی خود خلق کند. سالها پیشتر ازخلق این اثر بود که ونگوگ از امپرسیونیستها بریده بود. او ترکیببندیای را در شب پر ستاره به کار برد که تا حدی نموی سوررئال دارد.
برخلاف آسمان پرغلیان و بیثبات، روستایی که در قسمت پایین و سمت راست تصویر نقاشی شده، حالتی از آسودگی و آرامش دارد. آرامش از این بابت که دیگر خبری از خطوط ممتد کوتاه که پیدرپی هم تشویشی پیچیده را تصویر میکردند، نیست. روستا ایستا ست و چراغ خانههای آن روشن. بنایی که بلندتر از تمامی خانهها در روستا تصویر شده، کلیسای روستاست. ونگوگ از همان آغاز جوانی، علیرغم کشیشبودن پدرش اعتقادی به مراسم مذهبی نداشته و ایمان به خدا را در آنجا نمیجسته و نمود بارزتر کلیسا در این نقاشی خود رازی است.
بعید است ونگوگ در آن سنوسال و پس از تحمل آنهمه رنج اکنون به کلیسا روی آورده باشد. برخی بر این باور اند که بارز نشاندادن کلیسا تنها برای ایجاد تعادل در ترکیببندی بوده است، اما چنین ایدهای بعید به نظر میرسد، چرا که ونگوگ هنرمندتر از آن بوده که برای ایجاد تعادل در ترکیببندی عنصری را پررنگ جلوه دهد که همواره نسبت به آن بیاعتقاد بوده است.
بررسی جزئیتر ترکیببندی نقاشی شب پرستاره
ترکیب عناصر تابلوی شب پرستاره هم با استفاده از ابعاد و اشکال عناصر تصویر و هم با رنگ آنها به تناسب رسیده. بهطور کلی قاعده در انتخاب ترکیببندی مناسب برای یک اثر ترسیم دو خط افقی و عمودی فرضی روی بوم یا هر صفحهی دیگری ست که نقاش قصد نقاشی روی آن را دارد. با ترسیم این خطوط افقی و عمودی کل صفحه به نه خانهی تقریباً هماندازه تقسیم میشود و نقاش با چینش عناصر تصویر با تناسبی هرچه هنرمندانهتر ترکیببندی موردنظر خود را انتخاب میکند.
مسلماً ترکیببندیای که نقاش برای اثر خود درنظر میگیرد نقش مهمی در القای آن احساسهایی دارد که نقاش قصد انتقال آنها را به بیننده دارد و ونگوگ با آگاهی از این نکته، بهسبب سالها تجربه در این زمینه و مطالعات و بررسیهای بسیار در ترکیببندیهای آثار بزرگ هنری نقاشان گذشته و معاصر خود، توانسته بهخوبی از آن در جهت هدف احتمالی خود از خلق تابلوی شب پر ستاره، که همانطور که گفتیم بروز احساساتی مانند تشویق و ناپایداری و البته امید است، بهره گیرد.
روشنترین قسمت تابلوی شب پر ستاره، مطابق با آنچه در مورد تقسیم فرضی تابلو در ترکیببندی گفتیم، بالاترین خانه در سمت راست و تیرهترین قسمت آن پایینترین خانه در سمت چپ تابلو است. چنین مقابلهای با قرار دادن روشنایی محض در برابر تاریکی محض بهشکلی خلاقانه و بدیع تضاد احساسات، بهخصوص در روان شخصی مانند ونگوگ که دچار اختلال دوقطبی هم بوده، را بیان میکند. بهتر است توجه داشته باشیم که وزن هر عنصر در نقاشی بیشتر با دو فاکتور رنگ و اندازهی آن تعیین میشود و رنگهای تیرهتر عموماً سنگینتر از رنگهای روشنتر هستند و بنابراین اگر ونگوگ برای ایجاد تعادل در تابلو تدبیری نمیاندیشید، سنگینی آن به سمت چپ و پایین متمایل میشد.
بهطور کلی میتوان گفت یکی از روشهای ایجاد تناسب بین عناصر تصویر در ترکیببندی، ایجاد حالتی مانند نوعی الاکلنگ است و ونگوگ در تابلوی شب پرستاره از این روش استفاده کرده.
گفتم نوعی الاکلنگ چرا که منظور من الاکلنگهای شهربازیها نیست. در الاکلنگهایی که در شهربازیها قرار دارند پایه دقیقاً در نقطهی میانی قرار گرفته و بنابراین لازم است تا دو سوی الاکلنگ، همانند دو کفهی یک ترازو، وزنی تقریباً برابر داشته باشند تا الاکلنگ در حالت تعادل قرار گیرد و درغیراینصورت الاکلنگ به یک سمت متمایل خواهد شد. اما نکته اینجا ست که معمولاً در ترکیببندیهای هنرمندانه، خصوصاً در هنر مدرن که کمتر از ترکیببندی متقارن استفاده میکند، نقاش پایهی الاکلنگ را وسط قرار نمیدهد و بنابراین نیازی ندارد که وزن دو سوی الاکلنگ را مساوی نگاه دارد.
بهعنوان مثال همان دو عنصر اصلی که در اوایل بررسی ترکیببندی جزئیتر تابلوی شب پرستاره به آنها اشاره کردم و گفتم اگر ونگوگ برای ناموزونبودنشان تدبیری نمیاندیشید تابلو نامتعادل میشد برمیگردیم. تدبیر ونگوگ برای برقراری تعادل بین این دو عنصر کلیسای شهر است؛ با درنظرگرفتن کلیسا بهعنوان پایهی الاکلنگی که دو خانهی سمت راست بالا و سمت چپ پایین در دو کفهی آن قرار دارند، و ترسیم نزدیکتر آن به عنصر سنگینتر یعنی درخت ، بهسبب رنگ تیرهتر نسبت به ماه با رنگ روشنتر، تعادل بین این دو قسمت تابلو بهخوبی برقرار شده است.
میبینیم که کلیسای شهر که بهوضوح بزرگتر از دیگر ساختمانهای آن ترسیم شده و باعث حفظ تعادل بسیاری از عناصر تابلو شده چه نقش پررنگی در شب پرستاره دارد. همانطور که گفتم این اهمیت فوقالعاده و تأکید بر این ساختمان با باورهای ونگوگ هماهنگ نیست و توجیه آن تقریباً ناممکن است.
نکتهی قابلتوجه دیگر در ترکیببندی نقاشی شب پرستاره این است که ونگوگ با رسم پیچش ستارههای آسمان که مشابه جهتنمایی هستند که سمت راست را نشان میدهد سعی کرده تا ماه، با آن درخشش بسیار، را کانون توجه قرار دهد. از سوی دیگر شیب تپهها کاملاً به سمت کانون توجه دیگر تابلو، یعنی درخت سرو، هستند. شاید بتوان گفت این تابلو دو کانون توجه دارد و نمیتوان باقطعیت یکی را مهمتر از دیگری فرض کرد، با این حال از نظری رنگ روشنتر ماه، که چشم را سریعتر از سیاهی متوجه خود میکند، و همچنین تأکید بیشتر جهتها به سمت ماه، احتمال اینکه عنصر اخیر کانون توجه اصلی مدنظر ونگوگ باشد را افزایش میدهند.
نگاهی دقیقتر به بعضی از عناصر نقاشی شب پرستاره
در سمت راست و پایین صفحه درخت سرو تیرهرنگی دیده میشود. درختی که گرچه تبوتاب ستارگان را ندارد اما خموش و خوابیده نیست و بهگونهای بیتاب است که گویی شعلهور شده. گرچه هنگام نظارهی نقاشی، آنگاه که نگاه به سرو میرسد در عمق سیاهی آن غرق شده و به احتمال بسیار روی آن مکث خواهد داشت، اما پس از آن با دنبال کردن مسیر درخت باز هم به شب پر ستاره و سرگیجهی آن میرسد.
بیش از سهچهارم سطح بوم را همین درخت و آسمان با ستارهها و ماه پوشاندهاند و کمتر از یکچهارم آن به شهر اختصاص داده شده است. توجه بیشتر به طبیعت و قائلشدن اهمیت کمتر برای شهر و به عبارت بهتر انسان نگرشی ست که ونگوگ از نقاشیهای ژاپنی فراگرفته. در نقاشیهای ژاپنی، تأکید بیشتر بر نشاندادن عظمت طبیعت در برابر وجود انسان و انسان را تنها جزئی کوچک از طبیعت انگاشتن است. ردپای تأثیر هنر نقاشی ژاپنی که ونگوگ در سالهای پایانی زندگی خود با آن آشنا و بسیار به آن علاقهمند شد، افزونبراین در ترکیببندی نقاشی شب پرستاره نیز خود را نشان داده است. او در یکی از نامههای خود به برادرش تئو مینویسد:
«من به ژاپنیها و به پاکی و راستی بیشازاندازهای که در همهی کارهایشان وجود دارد رشک میبرم. آثار ژاپنی هرگز شخص را دلتنگ و افسرده نمیکنند. ژاپنی هیچ کاری را با شتاب انجام نمیدهد. کار برای ژاپنیها مثل نفسکشیدن عادی و طبیعی است. آنان شکل اندام را با چند خط صحیح و با همان اطمینان که دکمههای لباس را میبندند طراحی میکنند».
با کنارهمقراردادن این نقاشی و نقاشی «موج عظیم کاناواگا» از مجموعهی «سیوشش چشمانداز کوه فوجی» اثر نقاش قرن هجده و نوزدهم «هوکوسائی» که ونگوگ از او با تحسین در نامههایاش به تئو یاد میکند، به شباهت ترکیببندی این دو اثر پی میبریم. اگرچه اثر هنر هوکوسای بر هنر ونگوگ بارز است اما این به معنای «جعلیبودن» این اثر بزرگ هنری نیست و بهقطع میتوان گفت هیچ اثر نقاشیای بدون الهام از چیزی بیرونی زاده نشده، حتی آثار نقاشی انسانهای نخستین روی دیوار غارها. ونگوگ نه از ترکیببندی هوکوسای تقلید کرده و نه با الهامگرفتن از آن هنر او را خدشهدار کرده، که برعکس بر ارزش و جایگاه آن افزوده و میتوان از این نظرگاه شب پر ستاره را نقطهی تلاقی بسیار باارزشی بین دو سبک فضای هنری نسبتاً دور از هم بهشمار آورد.
شب پر ستاره، کشمکش بین امید و یأس؟
همانطور که گفتیم نقاشی شب پر ستاره نمودی از تقابل دو احساس متضاد، امید و یأس، سیاهی و سپیدی، خوبی و بدی و مانند آنها، است؛ اما با توجه به دیدگاه کلی ونگوگ درمورد ستارهها شاید بتوان گفت که او درمجموع هنگام کشیدن این تابلو امید چندانی نداشته. او در چند سال پایانی زندگی خود، تقریباً از دوران زندگی در پاریس به بعد، بیشتر متوجه ستارگان و آسمان میشود و بهتدریج ستارهها در نقاشیهای او پدیدار میشوند تا جایی که در یک تأکید کاملاً آشکار نیمی از یک فضای یک تابلو، شب پر ستاره، را به خود اختصاص میدهند. ونگوگ در نامهای به برادر-اش مینویسد:
همانگونه که هنگام مسافرت از تاراسکون به روئن سوار ترن میشویم، مرگ نیز برای ما بهمنزلهی ترنی است که ما را به سوی ستارگان میکشاند. تنها چیزی که در اندیشهها درست است این است: همچنان که پس از مرگ نمیتوانیم سوار ترن شویم، در زندگی نیز نمیتوانیم به سوی ستارگان رهسپار گردیم … .
و در جای دیگر مینویسد:
… البته میتوان امیدوار بود، ولی … این امید تنها در آسمانها و در دنیای ستارگان پرواز میکند. با وجود این نباید فراموش کرد که زمین نیز جزو منظومهی شمسی و یکی از ستارگان آسمانی است. اگر ستارگان دیگر آسمان شبیه زمین ما باشند، آنوقت چه!!! در آنصورت به چه چیز میتوان دلخوش بود؟ آنهنگام شخص مجبور است همه چیز را از نو آغاز کند.
میبینیم که ونگوگ چندان به ستارگان دل خوش ندارد و تردید در بهبود اوضاع بهوضوح بر او چیره گشته.
بهطور کلی بهگمانام برخلاف باور بسیاری هیچ امیدی در تابلوی شب پر ستاره دیده نمیشود و سرتاسر آن انباشته از ناامیدی، تشویش و اضطراب است. درهمپیچیدن آسمان، ماه و ستارگان، شعلهورشدن درختی که در تاریکی میسوزد، رخوت و سکون شهر همه نشان از سرخوردهبودن ونگوگ از هر آنچه هست و نیست دارند. حتی بهگمانام بزرگتر نقاشیکردن کلیسا نشان از احساس منفی او به کلیسا، خصوصاً بعد از اتفاقاتی که در نونن افتاده است، دارد. در نونن کشیشها با پرداخت پول مردم را تشویق میکردهاند تا از مدلشدن برای ونگوگ خودداری کنند. اگر بگویید این یک برداشت شخصی ست کاملاً درست است و البته خوبی هنر به همین دستمایهشدن یک اثر برای برداشتهای شخصی است و چه کسی میتواند ادعا کند که توانسته احساسات نقاش را هنگام خلق این اثر، که احتمالاً در یک جلسه و بیوقفه صورت گرفته، تماموکمال دریابد؟
بیشتر بخوانید: نگاهی به معروفترین نقاشیهای ونگوگ