مقالاتِ آرش شمسی

به سراغ زنان می‌روی؟ تازیانه را فراموش نکن! | بررسی دیدگاه نیچه در مورد زنان

به سراغ زنان می‌روی؟ تازیانه را فراموش مکن! آیا این جمله یک شوخی فلسفی است، یا نشانه‌ای از زن‌ستیزی عمیق؟ امروز می‌خواهیم ببینیم نیچه واقعاً چه فکری درباره‌ی زنان داشت.

*********

نیچه بسی از شوپنهاور تأثیر گرفته‌بود، حتی آن‌زمان که علیه شوپنهاور می‌نوشت، باز هم تحت تأثیر او بود. می‌دانید که شوپنهاور زن‌ستیزترین فیلسوف تاریخ است و هیچ فیلسوفی در تاریخ به‌اندازه‌ی او علیه زن ننوشته‌است، اما حقیقت این است که نیچه در زن‌کوچک‌بینی به شوپنهاور نمی‌رسد، با این حال، فاصله‌ی چندانی هم از او ندارد.

احتمالاً می‌دانید که خود نیچه در کتاب این است انسان می‌گوید کتاب فراسوی خیر و شر همان گفته‌های کتاب چنین گفت زرتشت را دارد، ولی با زبانی کمتر استعاره‌ای. از این رو می‌توان گفت که آن‌چه که در کتاب فراسوی خیر و شر آمده را باید هم‌راستا با کتاب چنین گفت زرتشت تفسیر کرد.

نیچه در فراسوی خیر و شر به‌صراحت می‌نویسد:

مردی که جان و خواهش‌های‌اش ژرفایی دارد و همچنین از آن نیکخواهی ژرف بهره‌مند است که از خود سختگیری و جدیت نشان تواند داد و (باطن آن) به آسانی با (ظاهر) آن سختگیری  و جدیت اشتباه تواند شد، چنین مردی درباره‌ی زنان جز به شیوه‌ی شرقی نمی‌اندیشد: او می‌باید زن را ملک خویش بداند، همچون مالی که در صندوق باید گذاشت و قفل کرد، همچون چیزی که سرنوشت‌اش خدمت‌گزاری است و در این کار می‌باید به کمال برسد. [نیچه، فراسوی نیک و بد، برگردان داریوش آشوری، تهران، نشر خوارزمی، 1377، گزین‌گویه 238، ص 212]

او در ادامه می‌گوید حتی یونانیان نیز بدین شیوه عمل می‌کرده‌اند و از مخاطب دعوت می‌کند که باید بر زنان سخت گرفت و این دقیقاً با جمله‌ی به سراغ زنان می‌روی، تازیانه را فراموش مکن، سازگاری دارد. هر چند که عده‌ای این جملات نیچه را جملاتی طنزآمیز و استعاره‌ای خوانده‌اند. در کل کم نیستند کسانی که می‌خواهند از نیچه و از دل سخنان او، تفاسیر فمینیستی خارج کنند. هیچ مانعی برای این ماجرا سر راه نیست، چرا که اولاً نیچه گزین‌گویه‌نویس بود و عنصر تناقض در سخنان او چیزی نیست که قابل انکار باشد و ثانیاً نیچه خود از سرآمدان تفسیر بود و باور نداشت که هر متن می‌تواند تفسیری یگانه داشته باشد و ثالثاً کتاب چنین گفت زرتشتِ او، کتابی استعاری‌ست که بسیاری از جملات‌اش معنایی متفاوت با آن‌چه که در ظاهر جلوه می‌کنند دارند، اما نباید از نظر دور داشت که نیچه در سایر کتاب‌های‌اش، به‌ویژه در فراسوی خیر و شر، بسیار بر زن تاخته‌است و نباید به هر زوری که شده، جملات زن‌ستیزانه‌ی او در کتاب چنین گفت زرتشت را به نحوی دیگر تفسیر کرد.

نیچه و زنان

جمله‌ی مورد بحث‌مان را یک پیرزن که نمادی از زن باتجربه است به زرتشت می‌گوید. تفاسیری از این جمله کرده‌اند مبنی بر این‌که زن در این‌جا نمادی از بخش زنانه‌ی مرد است و نیچه این‌جا برآن است که آدمی باید با شلاقِ خودانتقادگری به جان این بخش‌های زنانه بیفتد. برخی دیگر تفسیرشان این بوده که این زن از نگاه نیچه نمادی از زندگی و طبیعت است و این جمله نشان از تعامل سرسختانه با زندگی و طبیعت دارد و خلاصه، عقیده‌شان این است که این جمله دعوتی به خودکنترل‌گری‌ست و این هم در راستای اراده‌ی قدرت نیچه است، و احتمالاً می‌دانید که اراده‌ی قدرت نیچه بیش از هر چیزی، سخت‌گیری بر خود است.

البته که اراده‌ی قدرت نیچه‌ای سخت‌گیری بر خود نیز هست، اما واقعیت این است که این همه تقلا برای تفسیر این جمله‌ی نیچه باید زمانی صورت گیرد که در دیگر کتاب‌های نیچه ردی از زن‌ستیزی نباشد. البته همچنان می‌توانند عده‌ای این‌گونه ادعا کنند که زن‌ستیزی نیچه در دیگر کتاب‌ها هم زن‌ستیزی باطنی نیست، بلکه ظاهری‌ست و آن‌هم در راستای نقد جنبش‌های سطحی فمینیسم است، چنان‌که لو سالومه، معشوقه‌ی نیچه،  که زنی مستقل بود، هم چنین ادعایی داشته‌است.

اما واقعیت این است که نیچه در عین ان‌که انتقادهایی برای بهبود جنبش‌های فمینیستی داشته، باطناً دیدگاهی به زنان داشته که مشابه با دیدگاه شوپنهاور به زنان است، اما نه با آن شدت و حدت.

او در کتاب فراسوی خیر و شر می‌نویسد:

زن را با حقیقت چه‌کار! از ازل چیزی غریب‌تر و دل‌آزارتر و دشمن‌خوتر از حقیقت برای زن نبوده است – هنر بزرگ او دروغگویی است، و بالاترین مشغولیت‌اش به ظاهر و زیبایی. [پیشین، گزین‌گویه 232، صص 209-208]

همچنین می‌نویسد:

بلاهت در آشپزخانه؛ زن در مقامِ آشپز؛ تهی‌مغزی هولناکی که با آن خورد و خوراک خانواده و آقای خانه فراهم می‌شود! زن نمی‌فهمد غذا یعنی‌چه – و باز هم می‌خواهد آشپز باشد! در کله‌ی زن اگر فکری می‌بود در طول هزاران سالی که پخت و پز به عهده‌ی او بوده است، می‌بایست واقعیات اساسیِ فیزیولوژی را کشف کرده و همچنین فنِ درمان را به اختیار درآورده بوده باشد. دستپختِ بدِ زنانه، به علت غیبت محضِ عقل در آشپزخانه سبب شده است که رشد بشر این همه به درازا بکشد و این همه آسیب بیند: امروز هم وضع چندان بهتر از آن نیست. [پیشین، گزین‌گویه 234، ص 210]

نیچه و زن

این‌جا، صراحتاً، و بدون هیچ استعاره و تشبیهی، نیچه علیه زن و به‌ویژه علیه نبود قوه‌ی تعقل در او نوشته‌است. او در همین کتاب، در صفحه‌ی 212 می‌نویسد:

مردان در هیچ زمانه‌ای به اندازه‌ی زمانه‌ی ما با جنس ضعیف با این همه احترام رفتار نکرده‌اند – این نیز، مانند بی‌حرمتی به پیری، از پیامدهای گرایش و طبعی است از اساسْ دموکراتیک.

احتمالاً می‌دانید که نیچه با دموکراسی مخالف بود، چراکه با برابرانگاریِ آدمیان مخالف بود. او جامعه را طبقاتی می‌دید و باور نداشت که رأی یک انسانِ عامی، فارغ از زن یا مرد بودن‌اش، می‌تواند با انسانی والا برابر باشد. این ماجرا برای جنسیت نیز صادق است. نیچه باور نداشت که زنان به‌اندازه‌ی مردان می‌توانند در جامعه نقش داشته‌باشند و این‌جا صراحتاً این عقیده را ابراز داشته‌است. او نوشته‌است که زن باید از مرد بترسد و اگر نترسد، این امر موجب از کف رفتن «زنانگی» می‌شود. به زعم او برخورد مردِ مدرن با زن سبب شده که زن تباه شود. بیرون‌آوردن زن از خانه، کم‌کردن و یا از بین بردن سختگیری بر او به معنی ناتوان‌تر ساختن زن در برابر اولین و آخرین وظیفه‌ی خود است. اما اولین و آخرین وظیفه‌ی زن چیست؟ نیچه در فراسوی خیر و شر و همچنین چنین گفت زرتشت بر این نظر است که وظیفه‌ی زن زادن فرزندانی قوی است.

 البته نباید فریب خورد و نیچه را یک نیچه‌ی واحد دید. نیچه‌ی جوان، در کتاب انسانی بسیار انسانی، سخنانی بهتر پیرامون زنان دارد، اما نیچه‌ی میانسال در کتاب فراسوی خیر و شر، عمده‌ی سخنان‌اش علیه زن هستند، هر چند که گاه در لفافه سخن می‌گوید یا سعی می‌کند سخن‌اش را به وادی طنز ببرد. همین باعث شده که برخی همچون والتر کافمن در کتاب نیچه، فیلسوف، روان‌شناس و دجال بگویند که اصلاً زن‌ستیزی نیچه ظاهری‌ست و در باطن، نیچه زن‌ستیز و زن‌کوچک‌بین نبوده‌است.

نظر نیچه در مورد زنان

حتی جملاتی که زرتشت با پیرزن می‌گوید نیز زن‌ستیزانه‌ اند. مثلاً زرتشت می‌گوید:

مرد وسیله‌ای‌ست برای زن. هدف همیشه بچه است. یا می‌گوید، همه‌چیز زن معماست و همه‌چیز-اش را یک راهِ گشودن است که نام‌اش آبستنی‌ست. یا حتی می‌گوید مرد تنها در ژرفنای روان‌‌اش شریر است، اما زن بدذات است. جالب است که نیچه در همین بخش می‌گوید که شادکامی مرد این است: من می‌خواهم. شادکامی زن این: او می‌خواهد. [نیچه، چنین گفت زرتشت، برگردان داریوش آشوری، تهران، نشر آگه، 1387، صص 78-80] این‌جا به‌صراحت به فرمان‌برداربودنِ ذاتی زن از مرد اشاره دارد. چه تفسیری از این جملات می‌توان کرد که نشان از زن‌کوچک‌بینی نیچه نداشته باشد؟

به هر حال، نیچه از بزرگ‌ترین فلاسفه‌ی تاریخ محسوب می‌شود. حملات خارق‌العاده‌اش به سوژه‌ی دکارتی، بحث‌‌های پیش‌گویانه‌اش پیرامون نیهیلیسم قرن بیستم اروپا از پسِ مرگ خدا، بحث‌های عالی‌اش در مورد بازارزش‌گذاریِ ارزش‌ها، حملات دقیق‌اش به بنیان فلسفه‌ی اخلاق و از همه مهم‌تر، حملات او به حقیقتِ یگانه و ثابتِ این‌جهانی، همه نشان از نقش ژرف نیچه در تاریخ فلسفه دارند. اما نباید برده‌صفتانه عمل کرد و برای تطهیر نیچه نزد مردمان عامی، بحث‌های او در مورد زنان را به نحوی دیگر تفسیر کرد یا تفاسیری بی‌پشتوانه از بحث‌های نیچه در مورد طبقاتی‌بودن جامعه اختراع کرد. نیچه به‌صراحت در کتاب فراسوی خیر و شر از بردگی دفاع می‌کند و اذعان می‌دارد که بردگی ذاتیِ زندگی بشری‌ست. او استفاده‌کردنِ مردمان والا از پست را نه‌تنها تقبیح نمی‌کند، سهل است، تأکید می‌کند و هیچ ابایی هم از این ندارد. شخص علاقه‌مند به نیچه نباید دایه‌ی مهربان‌تر از مادر باشد و بخواهد این‌گونه افکار را از نیچه بری بداند. خود نیچه نخواسته این‌ها را نگوید و حتی با تأکید گفته، چون به‌شدت از اخلاق مسیحی-افلاطونی و برده‌صفتانه فراری بوده، اما هواخواهِ سطحی نیچه، به هر دری می‌زند تا نیچه را فمینیست و دموکرات و هواخواهِ ارزش‌های انسانی روزگار خود-اش جلوه دهد.

فراموش نباید کرد که نیچه فرزند قرن نوزدهم بود و هر اندازه هم که داعیه‌ی این داشت که فیلسوفی برای آیندگان است، اساساً نه او و نه هیچ آدمی نمی‌تواند تماماً از زمانه‌ی خود بگسلد و قطعاً خود نیچه هم با این قضیه موافق بود، که اگر نبود، این همه با سوژه‌ی دکارتی در ستیز نبود.

نیچه و زن از جنبه‌ای دیگر

باید تأکید کرد که نقد نیچه به زن و دیدگاه او به زنان، به یک‌سویگیِ بحث‌های شوپنهاور پیرامون زنان نیست. نیچه البته زنان را پایین‌تر از مردان می‌دید، اما نه به اندازه‌ی شوپنهاور و اتفاقاً بحث‌های دیگر هم پیرامون زنان دارد. مثلاً در پیشگفتار کتاب فراسوی خیر و شر حقیقت را به «زن» تشبیه می‌کند و بر این نظر است که حقیقت تا کنون به چنگ نیامده است. احتمالاً دلیل استفاده‌ی نیچه از زن به جای حقیقت، آرتیکل یا همان حرفِ تعریفِ واژه‌ی حقیقت در زبان آلمانی باشد، زیرا آرتیکل واژه‌ی حقیقت در زبان آلمانی مؤنث است.

نیچه بر این نظر است که فیلسوفان راز برخورد با زن [= حقیقت] و نرم کردن دل او را نمی‌دانند:

اگر حقیقت زن باشد- چه خواهد شد؟ آیا این ظن نخواهد رفت که فیلسوفان همگی، تا بدانجا که اهلِ جزمیت بوده‌اند، در کار زنان سخت خام بوده‌اند؟ آن جدی بودن هولناک، آن پیله‌کردن ناهنجار که، بنا به عادت، تاکنون بدان شیوه به سراغ حقیقت رفته‌اند، مگر وسایلی ناشیانه و ناجور برای نرم کردن دل یک زن نبوده است؟ شک نیست که این زن تاکنون نگذاشته است او را به چنگ آورند …[ . پیشین، پیشگفتار، ص 19]

تشبیه حقیقت به زن در فراسوی نیک و بد باری دیگر در گزین‌گویه‌ی 220 تکرار می‌شود:

 و اگر از حقیقت نیز در چنین جایی انتظار پاسخی داشته باشیم چه بسا به روی خود نیاورد و خود را به خمیازه کشیدن بزند. باری او هم زن است و به زن نباید زور گفت! [پیشین، گزین‌گویه 220، صص 191-190]

همچنین در کتاب انسانی بسیار انسانی، که مربوط به دوران اولیه‌ی نیچه‌ی فیلسوف است، اظهاراتی مثبت از سوی نیچه در ارتباط با زنان می‌بینیم از جمله این که زن کامل انسان کامل‌تری از مرد کامل است، اما نیچه این‌جا تأکید دارد که یافتن زن کامل دشوارتر از یافتن مرد کامل است. [نیچه، انسانی بسیار انسانی، برگردان سعید فیروزآبادی، تهران، نشر جامی، گزین‌گویه‌ی 377، ص 266]

نیچه و زن
نیچه و زن

سخن پایانی

به‌جرأت می‌توان گفت که سخن آن مفسرانی که بر این عقیده اند که نیچه صرفاً برای مردان می‌نوشته‌است کاملاً صحت دارد.

در افکار نیچه – عمدتاً – اصلاً زن به حساب نمی‌آید، زنان اصلاً مخاطب نیچه نیستند، آن‌ها به هیچ عنوان توانایی آن که روزی تبدیل به ابر انسان نیچه شوند را ندارند. البته فلسفه‌ی نیچه در بسیاری از موارد از نحوه‌ی زندگی او جداست، کمااین‌که او در بسیاری از بخش‌های آثار-اش بر قدرت و همچنین زورآوردن بر افراد ضعیف پافشاری کرده است، حال آن که خود از لحاظ جسمی در زمره‌ی افراد ضعیف قرار داشت. همچنین با وجودی که بارها نیچه بر زنانگی تاخته، اما عشق او به لو سالومه را نمی‌توان نادیده گرفت. باری دیگر می‌توان بر این نکته تأکید داشت که رابطه‌ی نیچه و زن و افکار او در باب زن نیز از جمله‌ی تناقضات متعدد او هستند، تناقضاتی که البته خودِ نیچه بدان‌ها باور داشت و ابایی ازشان نداشت.

به هر حال، حسن ختام بحث‌مان پیرامون نیچه و زن می‌تواند این جمله‌ی نیچه باشد که:

مردان در هیچ زمانه‌ای به اندازه‌ی زمانه‌ی ما با جنس ضعیف با این همه احترام رفتار نکرده‌اند- این نیز، مانند بی‌حرمتی به پیری، از پیامدهای گرایش و طبعی است از اساسْ دموکراتیک. [پیشین ، گزین‌گویه 239، ص 212]

همچنین ببینید: شوپنهاور و زنان

آرش شمسی

هست از پسِ پرده گفت‌وگوی من و تو | چو پرده برافتد، نه تو مانی و نه من
guest
262 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده‌ی تمامی دیدگاه‌ها

این‌ها را هم بخوانید

دکمه بازگشت به بالا