نقد فیلم قهرمان اصغر فرهادی | تراژدی اخلاق در میدان قضاوت عمومی

اصغر فرهادی در فیلم قهرمان باز هم سراغ جهان آشنای خود-اش رفته: خاکستریبودن اخلاق، شکنندگی قضاوت و انسانهایی که زیر بار انتخابهای متناقض، به زانو درمیآیند. اما این بار، میدانِ کشاکش اخلاق و مصلحت نه صرفاً در دل خانواده، بل در برابر چشمهای عمومیست؛ رسانه، فضای مجازی و جامعهای که عطش قهرمانسازی دارد، اما تاب پیچیدگیهای اخلاقی را نه. این نوشتار روی نقد فیلم قهرمان اصغر فرهادی متمرکز است، آنسان که این فیلم در نگر نگارندهی این سطور جلو کردهاست.
شِمای کلی فیلم قهرمان
رحیم، مردی خوشقلب و بدهکار، در مرخصی دو روزه از زندان، سعی میکند بدهیاش را جبران کند. وقتی کیفی پر از سکهی طلا پیدا میشود، تصمیم او برای بازگرداندن این سکهها به صاحبشان، او را بهسرعت به چهرهای رسانهای و قهرمان اخلاقی تبدیل میکند. اما از این نقطه، فیلم وارد مسیری میشود که در آن، هرچه نور قهرمانی بیشتر میشود، سایههای تردید و تناقض هم گستردهتر میگردند.

پیشگویی فروپاشی
فیلم با صحنهای بهظاهر ساده آغاز میشود: رحیم با لبخند، پلههای تخت رستم را بالا میرود. این بالا رفتن، استعارهای دقیق و پیشگویانه است از مسیری که شخصیت قرار است طی کند – مسیر قهرمان شدن. اما طولی نمیکشد که او از همان پلهها پایین میآید. در ظاهر، هیچچیز اتفاق نیفتاده، اما همین رفتوبرگشت، خلاصهی تمام فیلم است: جامعهای که کسی را بالا میبرد، صرفاً از آن رو که با دست خود-اش او را پایین بکشد. تخت رستم، نماد عظمت و زوال همزمان است؛ و رحیم، قهرمانیست که هنوز بالا نرفته، اما سقوطاش شروع شدهاست.

فیلم قهرمان همچون کتابچهای پیرامون اخلاق
فرهادی در فیلم قهرمان نه از کسی قدیس میسازد و نه شیطان. او در دل موقعیتی بهظاهر ساده، مسألهای ریشهدار و فلسفی را مطرح میکند: در جهانی که قضاوتها سریع و سطحی اند، آیا میتوان اخلاقی زیست؟ فیلم بارها میانِ مفاهیم ظاهراً متضاد نوسان میکند: صداقت و مصلحت، فداکاری و فرصتطلبی، حقیقت و روایت. هر چه جلوتر میرویم، مرز میان «کار درست» و «نمایشِ کار درست» کمرنگتر میشود.
فیلم وادارمان میکند که در برابر داوری زودهنگام مقاومت کنیم. حتی آنهنگام که گمان میکنیم رحیم را شناختهایم، همچنان چیزی از درون شخصیتاش بیرون میجهد که فرضیاتمان را به لرزه درمیآورد. این همان ترفند همیشگی فرهادیست: دعوت به تماشای حقیقت از زوایای گوناگون و در نهایت، وانهادن مخاطب در وضعیتی بلاتکلیف.
به هر حال، فیلم بهظاهر دربارهی یک تصمیم اخلاقیست، اما در عمق خود به این پرسش فلسفی میپردازد که آیا اخلاق، وابسته به نیت است یا پیامد؟ آنهنگام که رحیم تصمیم به بازگرداندن سکهها میگیرد، نیتاش خالص است یا محاسبهگرانه و اصلاً آیا جامعهی ما توان تمیز دادن میان نیت و نتیجه را دارد؟ این دوگانه، یادآور دوگانگی میان فلسفهی اخلاق نیتگرایانهی کانت و فلسفهی اخلاق فایدهگرایی انگلیسیست، اما فرهادی نه استدلال میآورد و نه پاسخ میدهد. او صرفاً وضعیت را میسازد و ما را وامیدارد در آن غوطهور شویم.
اما این پایان ماجرا نیست. اینگونه در نگر-ام میآید که قهرمانِ این فیلم تمثیلی از تمامی قهرمانهاست، آنها که از برای نیات شخصی کار خوب میکنند، ولیکن مردمان بالایشان میبرند.
نیچه، در همین راستا، در کتاب فراسوی خیر و شر مینویسد:
… هرکسی که فداکاری کرده باشد، میداند که در عوض چیزی را میخواسته و آن را به دست آوردهاست – چهبسا چیزی از خود را در برابر چیزی از خود – یعنی اینجا دست از چیزی برداشته تا آنجا چیز بیشتری داشتهباشد. [نیچه، فراسوی نیک و بد، برگردان داریوش آشوری، تهران، نشر خوارزمی، 1375، ص 190]
آدمیان خویشتنخواه اند و در هر کاری – خواهناخواه – منافع خود را میجویند. یکی از منافعی که آدمیان بسیار میجویند «بیشبودن» است – بالا رفتن و محبوبشدن – و این موردیست که شوربختانه بسیاری از انسانها در بررسی رفتارهای آنها که بزرگ مینامندشان از یاد میبرند. فراموش میکنند که فلان آدمی که «بزرگ»اش خواندهاند، کار بزرگ را نه برای دیگرخواهی که برای خویشتنخواهی کرده و در پی آن بودهاست که خود را بالاتر آوَرَد. قهرمانها فداکارانی نیستند که انساندوستیشان بر خوددوستیشان غلبه کردهباشد، بل خوددوستیشان است که موجبات انساندوستیشان را فراهم میآورد.

رسانه، قدرت و سقوط شخصیت
یکی از بخشهای کلیدی فیلم، نقش رسانه و فضای مجازی در بنانهادن و ویرانساختن چهرهی قهرمان است. این جامعهی تصویرمحور، بیش از آنکه به خود عمل نگاه کند، به قاببندی آن اهمیت میدهد. مصاحبهها، ویدیوها، پستها و هشتگها، بهسرعت رحیم را از یک انسان به یک نماد بدل میکنند؛ نمادی که تحت فشار مطلقسازی، خُرد میشود. اما رسانه در فیلم قهرمان محدود به شبکههای اجتماعی نیست، تلویزیون نیز نقشی پررنگ دارد.
فرهادی در صحنهی مصاحبهی تلویزیونی با بیرحمی، پرده از مکانیسم تولید قهرمان برمیدارد، آنجا که کارمند زندان به رحیم میگوید که جلوی دوربین چه بگوید، آنجا که خود کارمندان زندان در قهرمانسازی از رحیم با سخنانشان جلوی دوربین نقشی پررنگ ایفا میکنند. در چنین وضعیتی، تصویر نه بازتاب حقیقت که جایگزین آن شدهاست و رحیم، پیش از آنکه زمین بخورد، قربانی همین قاب است.
فرهادی با هوشمندی، نه خواهان آن است که رسانه را تمجید کند و نه تقبیح، بل پیچیدگی اثر رسانه را بهعنوان یکی از نهادهای شکلدهنده به اخلاق جمعی در روزگاری که در آن میزییم، ترسیم میکند.
زبان فرهادی: ریتم، سکوت، جزئیات
از نظر سینمایی، فیلم قهرمان همچنان امضای فرهادی را دارد: دوربین متحرک، ریتم طبیعی، دیالوگهای پرکشش و تمرکز شدید بر بازیهای درونی بازیگران. امیر جدیدی، در نقش رحیم، اجرایی بینهایت ظریف و انسانی ارائه میدهد. لحظههایی از شکنندگی، شرم، درماندگی و امید را با کمترین اغراق و بیشترین صداقت بازی میکند. در آن سو، محسن تنابنده نیز بازیای قابلباور و درخور این فیلم ارائه میدهد.
نیز لوکیشنها، ترکیببندیها و حتی رنگپردازی فیلم، همگی در خدمت انتقال یک فضای واقعگرایانه اند؛ واقعیتی که نه تلخ است و نه شیرین، بلکه پر از سایهروشنهاییست که قضاوت را دشوار میسازند. تمام دنیای قهرمان در تونالیتهی خاکستری طراحی شده، نه شور دارد، نه روشنی. دیوارها، لباسها، حتی نور، همه در میانهی خاموشی قرار گرفتهاند. این، جهانِ بیقطعیت است؛ جایی که حقیقت نه سفید است نه سیاه، بلکه خاکستری تردید است. این طراحی صحنه، انعکاس همان فضاییست که فرهادی سالهاست در آثار-اش بنا میکند: فضای بیپناهی میان حقیقت و دروغ.

فرهادی و نقد ساختارهای اجتماعی
یکی از خطوط پنهان اما قدرتمند فیلم، نقد به ساختارهاییست که اخلاق را گروگان میگیرند. نهادهای خیریه، سیستم قضایی، بوروکراسی، و حتی خانواده، در فیلم همگی نقش ایفا میکنند؛ گاه بهعنوان حامی، و گاه بهعنوان فشارآورنده. فرهادی نشان میدهد که در جامعهای که فرصت برابر وجود ندارد، قضاوتها همیشه از قبل آلوده اند. حتی نیتهای خوب، در این بستر، به ابزارهایی برای بقا یا شکست بدل میشوند.
اما نکتهای که ناگفته نمیباید بماند این است که زندان در فیلم قهرمان صرفاً جایی نیست که آدمیان را از جامعه جدا میکند، بل خود یک جامعه است، یا دقیقتر یک حکومت در مقیاس کوچک. در این ساختار بسته، آدمها برای بقا مجبور به نقشبازیکردن اند و مأموران، کارمندان، خیرین و مدیران، همه بخشی از ماشینی اند که قواعد بازی را تعیین میکنند.

پایانبندی: سکوت، نه داوری
فیلم قهرمان اثریست جسورانه، پیچیده و تلخ که تصویر دقیقی از انسانی گرفتار در گرداب اخلاق، رسانه و جامعه را ترسیم میکند. فرهادی در این فیلم، بار دیگر نشان میدهد که استاد خلق موقعیتهای اخلاقیِ چندوجهیست؛ موقعیتهایی که نه فقط ذهن، بلکه وجدان مخاطب را نیز به چالش میکشند.
قهرمان فیلمیست پیرامون اخلاق در روزگار کنونی و حقا که به بهترین شکل به نمایش درآمدهاست.
همچنین ببینید: نقد فیلم شنای پروانه
 
					 
				




