فهرستی که در ادامه میآید، فهرستی از کتابهای پیشنهادی برای مطالعه نیست، پیشتر به بهترین کتابهای فلسفی برای مطالعه و همچنین به نوشتاری مجزا برای پیشنهاد کتاب برای مطالعه پرداختهام، این بار میخواهم مروری بر جذابترین کتابهای فلسفی که خواندهام داشتهباشم. معیاری که موجبات جذابیت آن کتابها را برایام به همراه داشته معیاری یگانه نیست، در ذیل هر کتاب خواهم گفت که چرا آن کتاب برایام جذاب بودهاست.
جذابترین کتابهای فلسفی
7- ساختار انقلابهای علمی
تقریباً میتوان گفت که فحوای کتابهای «واژهها و چیزها» اثر میشل فوکو و «ساختار انقلابهای علمی» اثر توماس کون یکی است. هر دوی این کتابها پیرامون گسستهبودن روند علم – بهخصوص فیزیک و شیمی – بحث میکنند، اما درعینآنکه کتاب فوکو از بهترین کتابهای فلسفی است، موجزبودن و البته مستدلتربودن کتابِ کون برایام جذابتر بودهاست.
کون پیرامون پارادایمهای علمی و اینکه چگونه یک پارادایم از بین میرود و پارادایمی دیگر جایاش را میگیرد بحث میکند و اظهار میدارد که آمدنِ یک پارادایم به جای پارادایمِ قبلی لزوماً بهتربودنِ پارادایمِ پسین را معنا نمیدهد، چراکه اصلاً پارادایمها غیرقابلقیاس اند. بحثی همچون پارادایم در کتاب واژهها و چیزهای فوکو هم وجود دارد و فوکو از آن با نام «صورتبندی دانایی» یاد میکند.
کتاب ساختار انقلابهای علمی تا جایی که میدانم سه بار ترجمه شدهاست. ترجمهی آقای زیباکلام بهتر است.
6- جمهوری از افلاطون
جمهوری رسالهایست که 10 فصل یا 10 کتاب دارد. این رساله از جمله رسالاتیِ میانی افلاطون است، از آنها که بعدها بسیاری از محتویاتشان را افلاطون در رسالات بعدی نقد کرد. چیزی که این رساله را برایام بسیار جذاب میکند اولاً نثر فوقالعادهی افلاطون است. شخصیتپردازی، جلورفتن بحث با پرسشهای کنجکاوانهی گلاوکن از سقراط و حالتِ گفتوگومحورِ کتاب چیزی نیست که بهسادگی از آنها بتوان گذر کرد.
ثانیاً کتاب دربرگیرندهی بسیاری از مباحث اصلی فلسفه است. ساده نیست در کتابی دیالوگمحور بسیاری از مبحثهای فلسفی را بگنجانی و البته از آنها سرسری گذر نکنی. معرفتشناسی، هستیشناسی، بحث پیرامون نفس انسان یا همان روانشناسی، جامعهشناسی، علم سیاست و بحثهای پیرامون زن و برابری و جاودانگی روح، همه و همه از بحثهای جذابِ این کتاب اند.
ثالثاً بحثهای افلاطون پیرامون دیالکتیک و ضرورتِ رسیدن به دانشی بدون پیشفرضهای اثباتنشده بسیار جذاب اند، موردی که بعدها دکارت باری دیگر زندهاش کرد، هرچند که چیزیست که هیچزمان بشر به آن نخواهد رسید. هر صحبتی، هر قضیهای، پیشفرضگرفتن است!
جمهوری را در ایران با برگردانهای زندهیادها فواد روحانی و محمدحسن لطفی میتوانید پیدا کنید. هر دو برگردان بهدردبخور اند.
5- نقد عقل محض
نقد عقل محض از دشوارترین کتابهای فلسفیست و شاید حضور آن در فهرستمان که پیرامون جذابترین کتابهای فلسفی است مقداری عجیب به نظر برسد. استدلالی کلاسیک در تأیید شکاکیت و در تقابل با مطلقگرایی وجود دارد و آن این است که ما با خود چیزها مواجه نیستیم، بل چیزها آنچنان بر ما نمایان میگردند که بیشتر به خودِ ما مربوط است. این هستهی کتاب نقد عقل محض است، اما قرنها پیش گرگیاس آن را اظهار داشت و البته شکاکان دوران هلنیستی هم بسیار رویاش تأکید داشتند و هر یک صورتی متفاوت از آن ارائه میکردند، لیکن محتوا یکی بود. جذابیتِ کتاب نقد عقل محض این است که این استدلال کوتاه و ساده را چنان میخواهد با استدلالها و حجتآوردنهای پیچیده همراه کند که دشوار است بتوانی در برابر پذیرش آن مقاومت کنی.
جذابیتِ دیگر این کتاب در این است که صرفاً به این استدلال بسنده نمیکند و تبعات آن را هم عیان میسازد، اصلاً نوشتنِ این کتاب به نیت استفاده از تبعاتِ آن بودهاست – تبعاتی که در کتاب نقد عقل عملی بهشدت از آنها استفاده میشود. مقصود-ام بازکردن راه برای خدا – اخلاق – است.
این کتابِ کانت را حدود 30 سال پیش جناب ادیب سلطانی به فارسی برگرداندهاند که بسیار عالی هم این کار را انجام دادهاند. در سالهای اخیر ترجمهای جدید از این کتاب آمده که اصلاً ارزش وقتگذاشتن ندارد، چراکه بازنویسیای از همان ترجمهی آقای ادیبسلطانی است.
4- چنین گفت زرتشت اثر فردریش نیچه
نیچه از فلاسفهی انقلابی است، نه آنها که افکارشان انقلابهای سیاسی را موجب شده بل آنها که در فلسفه انقلاب کردهاند. نیچه در چنین گفت زرتشت به حقیقتِ عینیِ مطلق میتازد، به اخلاقِ عینی نیز!
چنین گفت زرتشت تقریباً لحنی همچون لحن کتاب مقدس عهد جدید دارد و اصلاً یکی از نیتهای نیچه برای نگاشتناش تقابل با محتویات عهد جدید بودهاست، محتویاتی که به زعمِ نیچه 19 قرن اروپا و در کل بشر را به انحطاط بردهاند. بحث پیرامون آخرین انسان، بحث پیرامون گدای خودخواسته، لحنِ بسیار جذاب و گیرا و شاعرانهی کتاب، بهمیانآوردنِ مباحثی جدید همچون ابرانسان و همچنین بحثهای نیچه برای چیرهگشتن بر بدبینی فلسفی از جمله جذابیتهای این کتاب برایام بودهاند.
چنین گفت زرتشت هم چند ترجمه دارد، من همچنان هواخواهِ برگردانِ آقای آشوری هستم.
3- هستی و نیستی اثر سارتر
اینکه برخی از ایدههای اصلی هستی و نیستی را سارتر مدیون کتاب اصلی هایدگر است جای انکار ندارد، اما مطالعهی کتاب هستی و نیستی سارتر برایام جذابیتِ بیشتری نسبت به کتاب هستی و زمان هایدگر داشتهاست و حتم دارم که هستی و نیستی از جذابترین کتابهای فلسفی است.
یکی از علل اصلی اینکه هستی و نیستی برایام جذابتر از هستی و زمان است این است که دغدغههای سارتر نسبت به دغدغههای هایدگر برایام زندهتر اند. هایدگر هم پیرامون هستی نوشت، پیرامون زمان، پیرامون مرگ، پیرامون تاریخمندی، پیرامون دلهره، پیرامون زبان و پیرامون تفسیر، اما بحثهای سارتر پیرامون یأس فلسفی در کتاب هستی و نیستی برای من که سالها درگیر این مقوله بوده و هستم، جذابتر اند.
سارتر در این کتاب عملیشدن آرزوی انسان برای تبدیلشدن به خدا یعنی موجودی که هستیدرخودِ هستیبرایخود است را محال دانست و بهنوعی صحه گذاشت روی برخی استدلالها پیرامون بدبینی فلسفی، بااینحال در همین کتاب سترگاش چند راهحل هم برای مقابله با بدبینی فلسفی ارائه داد.
ترجمهی خانمِ بحرینی از کتاب هستی و نیستی سارتر ترجمهایست که لیاقت تحسین دارد، بهویژه به این دلیل که برای چندین دهه هیچ مترجمی جرئت ترجمهی این کتاب به فارسی را نکرد.
2- کتاب جهان همچون اراده و تصور اثر شوپنهاور
جهان همچون اراده و تصور کتابیست که شوپنهاور در حدود 30 سالگی نوشتناش را تمام کرد، اما چندین دهه بعد بود که استقبال عوام و خواص را از آن دید. کتاب جهان همچون اراده و تصور از آن کتابهای کلاسیک فلسفه است، کتابهایی که درصدد اند ابتدا استدلالهای متافیزیکی ارائه دهند و سپس بر پایهی آن استدلالها، برایمان بگویند که چگونه میباید زندگی کنیم.
شوپنهاور در این کتاب علاوهبرآنکه زیستشناسی را بهصورت ملموس وارد فلسفه میکند، بحثهایی بسیار جذاب پیرامون زندگی روزمره و لذت و رنج دارد. بحثهای او پیرامون سرنوشتِ شرِ انسان در این جهان همواره برایام بسیار جذاب بودهاند و بدونشک این کتاب جزو دو کتاب جذابیاست که تا کنون خواندهام.
جناب رضا ولییاری باوجودیکه کتاب را از روی ترجمهی انگلیسی به فارسی بازگرداندهاند، کارشان بسیار قابلتحسین است و با وسواس زیادی این کار را انجام دادهاند.
1- کتاب اخلاق اثر اسپینوزا
ساختار کتاب اخلاق و کتاب جهان همچون اراده و تصور مشابه است. نویسندگان هر دوی این کتابها ابتدا با بحثهای متافیزیکی آغاز میکنند تا زمینههای بحثهای اصلی را بریزند. بحثهای اصلی آنها نه خدا و نه هستیِ چیزها و نه سیاست، بل زندگی انسان در این جهان است. آنها هر دو درصدد بودهاند که طریقی برای سعادت انسان در این جهان ارائه دهند، اما برای ارائهی گفتههایشان لازم دیدهاند که زمینههای متافیزیکی را ابتدا بگویند.
من با راهحلهایی که شوپنهاور برای زندگی در این جهان ارائه میدهد بیشتر همسو هستم، اما کتاب اسپینوزا برایام جذابتر است چراکه اولاً خلاقانهتر از کتاب شوپنهاور است [بهسبب بهرهگرفتن از روش هندسی]، ثانیاً مستدلتر از کتاب شوپنهاور است، ثالثاً موضوعاتِ بیشتری را دربرمیگیرد، رابعاً استدلالهایاش بیشتر درگیر-ام میسازند و خامساً سبک زندگی اسپینوزا شباهت بیشتری به کتاباش دارد تا سبک زندگیِ شوپنهاور به کتاباش.
جذابترین کتابِ فلسفیای که تاکنون خواندهام کتاب اخلاق اثر اسپینوزا بودهاست. این کتاب را با ترجمهی دقیق زندهیاد جهانگیری مطالعه کنید.