معرفی دو فیلم دیلینجر مرده است و پرخوری بزرگ از مارکو فرری
همین ابتدا میباید اذعان کنم که از مارکو فرری صرفاً دو فیلم دیدهام: دیلینجر مرده است [Dillinger Is Dead] مربوط به سال 1969 و پرخوری بزرگ [The Big Feast] مربوط به سال 1973. این نوشتار ضمن آنکه ستایشیست از مارکو فرری به معرفی دو فیلم پرخوری بزرگ و دیلینجر مردهاست نیز میپردازد. بدیهی است که ازآنجاکه بهدنبال معرفی این دو فیلم ام، در پی آنکه به نقد آنها بپردازم نخواهم بود – چهآنکه نقد فیلم بدون آنکه داستان فیلم را اسپویل کند میسر نمیتواند شد. دو فیلم دیلینجر مرده است و پرخوری بزرگ دو تا از بهترین فیلمهای هنری قرن بیستم اند، ازآن فیلمهایی که بهسادگی میتوان بهترین فیلمهای فلسفی نیز نامیدشان. دیلینجر مرده است و پرخوری بزرگ یا شکمچرانی بزرگ زندگی انسان مدرن و خود انسان مدرن را با فرمی بسیار چشمگیر نقد میکنند. جالب آنکه فرری از برای نقد زندگی انسان مدرن در این دو فیلم ازبهکاربردن المانهایی که در زندگی انسان مدرن ممکن است چندشآور و مشمئزکننده به نظر رسند ابایی ندارد.
مارکو فرری – جرأتدار بزرگ
مارکو فرری – زادهی ماه مه 1928 – از همان ابتدای کار-اش در دههی 50 سر آن داشت که راهی دیگر از برای فیلمسازی پیش گیرد و صرفاً هدفاش سرگرمسازی مخاطبیناش از طریق پردهی سینما نباشد. او بر آن بود که پردهی سینما را از پردهای ازبینبرندهی حوصلهسررفتن به پردهای تنلگرزن تبدیل کند. پردهی سینمایی که فیلمهای مارکو فرری را به مخاطب نشان میداد، پردهای نبود که حس نیاز به سرگرمی مخاطب مدرن سینما را ارضا کند، بل پردهای بود که مخاطب را نشان میداد در چه جهانی میزید.
فرری بیش از 25 فیلم ساخت که برخیشان البته جایزهی جشنوارههای مهمی منجمله برلین را بردهاند – فیالمثل فیلم خانهی لبخندها جایزهی خرس طلایی جشنوارهی برلین را ازآنِ خود کرد.
مارکو فرری را از این جهت فیلمسازی جرأتدار معرفی کردم که جرأت و جسارت استفاده از المانهای نامتعارف در فیلمهایاش علیه موضوعات متعارف را داشت. او هیچ ابایی نداشت که در فیلم شکمچرانی بزرگ مدفوع، استفراغ، همخوابگی چندنفره و موارد این قبیل را در باب انسانی بهکار بَرَد که خیالاش این است با واردشدن در جهانی مدرن و پر از امکانات و غرقشدن در تولید انبوه یارای آن دارد که از سنت بگسلد و زندگیاش خوش بهمقصد سعادت در پیش گیرد – فارغ از هر حیوانبودنی.
فرری در ماه مه 1997 درگذشت، لیکن هیچزمان بهاندازهی سایر کارگردانان روشنفکر سینمای ایتالیا – فیالمثل فدریکو فلینی و میکلآنجلو آنتونیونی – شناخته نشد و درباباش بحثها درنگرفت.
باوجودیکه او و امثال او تأکیدات بسیاری بر ازخودبیگانگی انسان مدرن داشتند و از طرق مختلف نقد کردند زندگی مدرن را، میبینیم که در سال 2020 نهتنها هیچ از سبک زندگی مدرن در دهههای 60 و 70 میلادی فاصله نگرفتهایم، بل از طرق مختلف – بهویژه اینترنت و شبکههای اجتماعی – غرقشدهایم در آن سبک زندگی.
در باب فیلمهای دیلینجر مرده است و پرخوری بزرگ
این دو فیلم، یکی مربوط به سال 1969 و دیگری 1973، مضمونی مشترک دارند و گاه حتی برخی پیامهایشان نیز مشترک اند، اما تفاوتهایی نیز دارند. دیلینجر مرده است فیلمیست در راستای تأکید بر ازخودبیگانگی انسان مدرن، فیلمیست که شاید خواهان تلنگرزدن بر انسانیست که ناخواسته غرق در زندگی بیمحتوای امروزی شدهاست و بهنحوی میزید که از خارج بر او تحمیل کردهاند.
میشل پیکولی، پای ثابت بسیاری از فیلمهای روشنفکری اروپا در دهههای 60 و 70، در فیلم دیلینجر مردهاست صاحبکارخانهی ماسکهای صنعتیست، لیکن زندگیاش نه سر دارد نه ته. اوج کارهایی که او میکند، از برای سرگرمساختناش است. او اما در رسانهها نیز غرق است. هرکاری که انجام میدهد از واسطهی رسانههای میگذرد و گویی واقعیتی ورا و فرای رسانهها – تلویزیون، سینما و روزنامه – از برای او وجود ندارد.
پرخوری بزرگ اما نشاندهندهی 4 فرد از طبقات بالای جامعه است که تصمیمشان براین است به خانهای روند و آنقدر بخورند تا بمیرند. هر یک از این افراد بهطرزی مشمئزکننده آنقدر میخورد تا دستآخر در بدترین حالت جاناش را از دست میدهد. آنها در خانهای که وارد میشوند از زنان فاحشه نیز فارغ نمیشوند و نیازهای جنسیشان را با آنها ارضا میکنند. اما طرز زندگی آنها در آن خانه چنان تهوعآور است که زنان فاحشه تصمیم بر ترکشان میگیرند، لیکن یکی از زنان که فاحشه نبود و اتفاقاً معلم بود و کارهای فرهنگی میکرد، در نزد آنها میماند و رویهی آنها را – حتی شدیدتر- در پیش میگیرد. مارکو فرری در اینجا نشانمان میدهد که زندگی مصرفگرای امروزی فرهنگی و غیرفرهنگی نمیشناسد و هرآن میتواند هر کس را غرقِ خود کند.
زندگی این 4 فرد، بهمثابهی افرادی که در طبقات بالای اجتماع بهسر میبرند، نشان از زندگی مدرن انسانهای مدرن دارد، زندگیای که همه در آن صرفاً درپی نیازهای جسمی و بدنیشان در سرشارترین حالت هستند، زندگیای که با زندگی حیوانی این تفاوت را دارد که حیوان اگر نیاز-اش برطرف شود دست از ارضای نیاز برمیدارد، لیکن انسان هرآن در پی برآوردنِ نیاز بیشتر از برای ارضای بیشتر – مصرف بیشتر – است.