سینما

نقد فیلم جنگ جهانی سوم | زایش قدرت از قدرت

جنگ جهانی دوم، جنگ جهانی اول، جنگ‌های صلیبی و اصلاً تمامی جنگ‌ها در طی تاریخ، علل مختلفی دارند، اما علت مشترک آن‌ها قدرت‌ورزی‌ست. زمانی که لااقل یکی از طرفین جنگ، بخواهد قدرت بورزد [چه روی دیگری سلطه یابد و چه بخواهد خود را از سلطه خارج کند] جنگ حاصل می‌شود. از میان تمامی جنگ‌هایی که در طی تاریخ صورت گرفته‌اند، جنگ‌های جهانی اول و دوم – به‌ویژه جنگ جهانی دوم – تأمل‌برانگیزتر اند. تأمل‌برانگیزی آن‌ها البته از تأمل‌برانگیزی جنگ جهانی سوم – که احتمالاً در آینده رخ خواهد داد – کمتر است. این‌که چرا کمتر است، موضوعی‌ست که کاملاً با فیلم جنگ جهانی سوم مرتبط است. در ادامه به نقد فیلم جنگ جهانی سوم اثر هومن سیدی پرداخته خواهد شد و البته که داستان فیلم اسپویل می‌شود، بنابراین لطفاً ابتدا فیلم را ببینید و سپس نقد را بخوانید.

خلاصه‌ی فیلم جنگ جهانی سوم

کارگری افسرده و ظاهراً بی‌آزار به نام شکیب [با بازی فوق‌العاده‌ی محسن تنابنده] در خانه‌ی یک کارگر جنسی‌ست. او که کار خود را کرده، با زبان اشاره با کارگر جنسی صحبت می‌کند و این نشان‌مان می‌دهد که یکی از این دو کارگر باید کرولال باشد. در ادامه می‌فهمیم که کارگر جنسی کرولال است و کارگر یدی برای خدمتی که کارگر جنسی به او کرده، پولی به او می‌دهد و بیرون می‌آید. این بار نوبت اوست که به کار برود و به‌شکل اتفاقی کار در صحنه‌ی فیلمبرداری یک فیلم پیرامون جنگ جهانی دوم به پُست او می‌خورَد. رفته‌رفته از کارگری برای ساخت میزانسن، به آشپزخانه می‌رود و پس از آن پله‌ای بالاتر می‌رود و نقش هیتلر را در همان فیلم بازی می‌کند. رفته‌رفته کارگر بی‌آزار به فردی جانی تبدیل می‌شود و تمامی عوامل فیلم و حتی عطاری که ابتدای فیلم پیش او کار می‌کرد را هم می‌کُشد.

نقد فیلم جنگ جهانی سوم
نقد فیلم جنگ جهانی سوم

این داستان ساده، این پتانسیل را دارد که تفاسیری متعدد از آن شود، از جمله آن‌که فرو رفتن در جلد هیتلر می‌تواند هیتلر بیافریند، اما این تفسیر چندان عمیق نیست و به کنه ماجرا چندان راهی ندارد. روند تبدیل شکیب بی‌آزار به انسانی که قتل دسته‌جمعی می‌کند، روندی‌ست که مستقیم به جنگ جهانی دوم و جنگ جهانی سوم مربوط است.

نقد فیلم جنگ جهانی سوم
نقد فیلم جنگ جهانی سوم

نقد فیلم جنگ جهانی سوم

اواخر قرن نوزدهم، با ظهور فیلسوفانی بزرگ از جمله هگل، مارکس، نیچه، شوپنهاور، استوارت میل، بنتم، فرگه، بردلی، کیرکه‌گور، هامان، یاکوبی و چندین نفر دیگر، همچنین با شکوفاتر شدن ادبیات در آلمان و انگلیس توسط افرادی همچون گوته و شیلر، همزمان با پیش‌روی علوم فیزیک، نجوم و شیمی، بشر بیش از بشرِ سده‌ی قبل – یعنی بیش از ولتر و امثال او – خوش‌بین شده‌بود. بسیاری منتظر روزهای بهتر برای بشریت بودند و در سال‌های پایانی قرن نوزدهم، سال‌های بعدی – سال‌های ابتدایی قرن بیستم – جذاب جلوه می‌کرد. اما وقوع جنگ جهانی خانمان‌برانداز اول و در پی آن جنگ جهانی ویران‌کننده‌ی دوم بسیاری از خوش‌بین‌ها را به افرادی بدبین تبدیل کرد. فلسفه‌های بدبینی رونق گرفتند، اشعار سیاه و افسرده طرفداران زیادی پیدا کردند، بسیاری از باورهای رایج نابود شدند و بشر با دو چشم خود دید که آن همه داعیه در زمینه‌های فلسفه، ادبیات، علم و هنر به چه فاجعه‌ای ختم شده‌است.

بحث‌ها و بررسی‌هایی بسیار پیرامون جنگ‌های جهانی اول و دوم صورت گرفته‌اند، اما آن‌چه که مشخص است این است که بشر در اوج پیشرفت‌اش در زمینه‌های مختلف، همچنان موجودی‌ست که می‌تواند به یک جنگ‌جوی تمام‌عیار تبدیل شود.

در بالا گفته شد که جنگ‌های جهانی اول و دوم تأمل‌برانگیزتر و شوکه‌کننده‌تر از جنگ جهانی سوم در آینده اند، علت‌اش این است که بشر امروز تجربه‌ی دو جنگ جهانی خانمان‌برانداز را در یکی از شکوفاترین قرون تاریخ‌اش دارد و از همین رو وقوع یک جنگ جهانی جدید شوکه‌کننده‌تر از پیش نیست. در واقع امروز نویسندگان فیلم جنگ جهانی سوم – و البته بسیاری از انسان‌ها – می‌دانند که بشر ملغمه‌ای از احساسات گوناگون است و حتی در اوج بردگی می‌تواند به موجودی خطرناک تبدیل شود.

نقد فیلم جنگ جهانی سوم
بررسی فیلم جنگ جهانی سوم هومن سیدی

شکیب فیلم جنگ جهانی سوم فردی بی‌آزار اما عصبی‌طور است. راه‌رفتن‌های او، بی‌حوصلگی‌اش در گفتار و کردار و سکوت‌های ممتد-اش همه نشان از آن دارند که او به‌شدت در خود فرو رفته و احساسات‌اش – قدرت‌اش – سرکوب شده‌اند. او امروز دل خوش دارد به زنی فاحشه و کارگری‌کردن برای اندک‌پولی تا بتواند زندگی آرام و ساده‌ای داشته‌باشد، اما ذات دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم، اجازه‌ی چنین کاری به او نمی‌دهد.

شکیبی که خانواده‌اش – همسر و بچه‌اش – در زلزله مرده‌اند و شایعه‌ها نشان از آن دارند که او خود از زلزله فرار کرده، یک موجود ضربه‌خورده‌ی سطح‌پایین است، اما همچنان به‌واسطه‌ی قدرت‌ورزی بشری‌اش به یک موجود خطرناک بالقوه تبدیل شده‌است. او البته هیچ چیزی هم برای ازدست‌دادن ندارد و بدیهی است که از چنین انسان‌هایی باید ترسید. اما شکیب به‌خودی‌خود و به‌صورت بالفعل موجودی خطرناک نیست، او در حال گذران زندگی‌اش به ساده‌ترین حالت ممکن است و اعتراضی هم ندارد. پس چه چیزی موجب می‌شود که شکیب به موجودی خطرناک – بالفعل – تبدیل شود؟

دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم چنین می‌کند. او البته با بازی در نقش هیتلر مقداری شرایط‌اش تغییر می‌کند و در خود مقداری جرأت برای ابراز وجود می‌بیند، اما همچنان علت اصلی سازوکار سیستمی‌ست که بشر اکنون در آن دست‌وپا می‌زند. شکیب از کل این دنیای رنگارنگ، سهم‌اش یک خانم فاحشه است، اما همین را هم برای‌اش باقی نمی‌گذارند و چنان با او سخن می‌گویند که انگار حقی برای زندگی ندارد. فاحشه‌بودنِ خانمی که شکیب به او علاقه دارد در فیلم جنگ جهانی سوم اتفاقی نیست. درست است که خانم‌های فاحشه یا به‌قولی کارگران جنسی انسان اند و اکثرشان از سر نیاز شدید به پول تن به این کار می‌دهند، اما از حق نگذریم خانم‌های فاحشه از لحاظ عرفی و منطقی سطح‌پایین‌تر از هر خانم دیگری اند. در واقع یک خانم فقیرِ زشت اعتبار و سطح بالاتری از یک خانم فاحشه دارد. این یعنی شکیب از کل این دنیا سطح‌پایین‌ترین خانم را هم در زندگی‌اش دارد، اما این دنیای قدرت‌محور همین را هم از او می‌گیرد. هم جماعت هنری اجازه نمی‌دهند که شکیب با عشق‌اش زندگی ساده و سطح‌پایینی داشته‌باشد و هم البته صاحبان آن فاحشه‌خانه در قبال این کارگر جنسی از شکیب مبلغ هنگفتی پول طلب می‌کنند. البته که خود آن کارگر جنسی هم مغلوب قدرت صاحبان‌اش است و از این رو شاهد استثمار زن و مردی هستیم که تا بوده تحت استثمار بوده‌اند، اما به‌یک‌باره با مرگ یکی‌شان، دیگری درصدد برمی‌آید که دیگر استثمارشده نباشد!

بررسی فیلم جنگ جهانی سوم
برآمدن یک هیتلر از دل زندانیان هیتلر، بسیار جالب از کار درآمده‌است.

نکته‌ی دیگر آن‌که ورود شکیب به فیلمبرداری یک فیلم سینمایی، به جایی که هنر باید حرف اول و آخر را بزند، اتفاقی نیست، بلکه نویسندگان و کارگردان فیلم خواسته‌اند که نشان‌مان دهند حتی جماعت فرهیخته و هنری جامعه هم موجوداتی قدرت‌ورز اند. وضعیت جهان‌مان به شکلی‌ست که حتی هنرمندان‌اش هیچ ابایی از استفاده‌ی مکرر از عباراتی همچون «لب خیابون بودی» یا «کی بودی قبلاً» ندارند و می‌خواهند در دنیای قدرت‌محورمان به شکیب و امثال شکیب یادآور شوند که در چه جایگاهی قرار دارد! حتی حسن [با بازی لطف‌الله سیفی] هم در کشاکش قدرت با شکیب قرار دارد، چه همان ابتدا که می‌خواهد تنهایی کار را انجام دهد، چه پس از آن که یک مکان بد و دم‌دستی برای ماندن به شکیب پیشنهاد می‌دهد و چه پس از آن که می‌خواهد غیرمستقیم از ماندن شکیب در خانه‌ی هیتلر جلوگیری کند. می‌بینیم که حسن – که خود از استثمارشدگان است –  درصدد است قدرت خود را بر یک استثمارشده‌ی دیگر بورزد!

البته آن‌ها انسان‌های بدی نیستند و در طی فیلم هم می‌بینیم که هم کارگردان و هم تهیه‌کننده زورگوی مطلق نیستند و به شکیب چندان حرف زور نمی‌زنند و گاه برای او دل می‌سوزانند و همین هم اتفاقی نیست. نویسندگان خواسته‌اند یادآور شوند که حرکات قدرت‌محورانه‌ی عوامل فیلم ناشی از «بد» بودن‌شان نیست، بل آن‌ها هم انسان اند و اصلاً همین انسان‌بودن است که قدرت می‌آفریند.

جنگ جهانی سوم محسن تنابنده
اوج بازی محسن تنابنده در این فیلم، در این سکانس دیده می‌شود.

شکیب و کارگردان و تهیه‌کننده تفاوت بسیار زیادی با هم ندارند. دیدیم که شکیب هم قدرت‌ورزی کرد، اما قدرت‌ورزی‌اش بسیار بیش از دیگران بود و علت اصلی‌اش عقده‌ها و سرکوب‌هایی بود که تجربه کرده‌بود. اما بد قصه این‌جاست که قدرت‌ورزی شکیب – که خود از استثمارشدگان است – دست‌آخر گریبان کسانی را هم گرفت که به او بد نکرده‌بودند، از جمله همان خانم که به‌دلیل حمایت از شکیب مورد تهدید کارگردان فیلم قرار گرفت. دنیای‌مان همین است، قدرت می‌رانند و برای آن‌که قدرت‌شان را از سَر باز کنی، می‌باید قدرت بورزی، اما دست‌آخر آن‌کس پیروز است که قدرت بیشتری دارد. در این‌جا نه شکیب و نه کارگردان و تهیه‌کننده و عوامل فیلم، نه حتی آن صاحبان فاحشه‌خانه، بل بالاتر از آن‌ها که اثری مستقیم ازشان در فیلم نیست، برنده‌ اند. اما ذات دنیای قدرت‌محور، این برنده‌های فعلی را نیز روزی بازنده‌ی افرادی دیگر می‌کند. آن‌چه که در بالا آمد، لزوماً برای «فرد» نیست، «کشور» و «گروه» را هم دربرمی‌گیرد!

نقاط قوت و ضعف فیلم جنگ جهانی سوم

استفاده‌‌نکردن هومن سیدی از بازیگران پر شمار و مشهور در فیلم جنگ جهانی سوم برخلاف رویه‌ی سال‌های پیش اوست، چراکه او در فیلم‌های قبلی‌اش عادت داشت که از بازیگران مشهور استفاده کند. اما واقعیت این است که بازی محسن تنابنده در این فیلم چنان قدرتمند و گیراست که جورِ نبودن بازیگران مشهور را می‌کشد. البته حضور ندا جبرائیلی به‌مثابه‌ی یکی از عوامل فیلم و لطف‌الله سیفی در نقش حسن در میان نابازیگران فیلم قابل‌حس است، چراکه بازی آن‌ها متفاوت از سایر بازیگران است، اما از حق نگذریم بازیگران دیگر هم باوجودی‌که چندان مشهور و باتجربه نیستند، خوب بازی کرده‌اند و این البته هنر هومن سیدی – به‌مثابه‌ی کارگردان فیلم – در بازی‌گرفتن از بازیگران را نشان‌مان می‌دهد.

نکته‌ی مثبت دیگری که فیلم دارد منطقی‌بودن فیلمنامه است. البته شخصیت‌پردازی بسیار عمیقی برای شخصیت‌ها و به‌ویژه برای شکیب صورت نمی‌گیرد، اما هیچ‌یک از اتفاقات داستان اغراق‌آمیز جلوه نمی‌کنند و این اتفاقی مثبت در سینمای ایران است. کمتر فیلمی در ایران تولید می‌شود که اتفاقات اغراق‌آمیز نداشته‌باشد!

اما نمی‌توان از نقاط قوت فیلم جنگ جهانی سوم گفت و از قاب‌بندی‌های جذاب فیلم نگفت. در برخی صحنه‌ها، قاب‌بندی‌ها بسیار جذاب و هنری اند و از تماشای‌شان می‌توان لذت برد؛ از دراز کشیدن شکیب روی تخت دونفره با قاب از بالا تا راه‌رفتن او پس از کشتن عطار به سمت سالن غذاخوری!

نقد فیلم جنگ جهانی سوم

اما از نقاط ضعف فیلم می‌توان به سطح‌پایین‌بودن فیلمی که در حال فیلمبرداری‌اش هستند اشاره کرد. میزانسن آن فیلم، خانه‌ی هیتلر و چندین مورد دیگر سطح‌پایین اند، اما همین هم ممکن است عامدانه بوده‌باشد!

شخصیت‌پردازی نه‌چندان عمیق شکیب هم می‌تواند از جمله نقاط ضعف فیلم باشد، ولی چون به‌واسطه‌ی اشارات شکیب و همچنین نوع راه‌رفتن، صحبت‌کردن و در کل رفتارهای غیرگفتاری شکیب می‌توان تا حدی به شخصیت‌اش پی برد، می‌توان این نقطه‌ضعف را یک نقطه‌ضعف بزرگ حساب نکرد، هر چند که بهتر بود شخصیت‌پردازی بهتری صورت می‌گرفت تا نه فقط شکیب بلکه کارگر جنسی و چند نفر دیگر  در حد «تیپ» نباشند.

 

آرش شمسی

هست از پسِ پرده گفت‌وگوی من و تو | چو پرده برافتد، نه تو مانی و نه من
عضو شدن
Notify of
guest
3 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده‌ی تمامی دیدگاه‌ها

این‌ها را هم بخوانید