توضیحی مختصر در باب مواد ثلاث در فلسفهی اسلامی
بسیاری از مفاهیم در فلسفهی اسلامی از فلسفهی یونانی و بهخصوص فلسفهی ارسطو برگرفته شدهاند، اما این مفاهیم در طی تاریخ فلسفهی اسلامی – البته نه همهشان – پرورانده شدهاند و حتی درحالحاضر هم در فضاهایی که فلسفه اسلامی برقرار است استفادهشان میکنند. من در ادامهی این نوشتار به توضیح سه تا از مهمترین مفاهیم در فلسفهی اسلامی که از آنها با عناوین مواد ثلاث نام میبرند میپردازم: وجوب، امتناع و امکان.
ضرورت و لاضرورت
برای بحث پیرامون وجوب و امتناع و امکان و زیردستههای هر یک از اینها، میباید ابتدا گذری بر ضرورت و لاضرورت داشته باشیم. برای توضیح ضرورت و لاضرورت فکر میکنم بهترین روش مثالزدن است. فرض کنید گزارهی «رقم شش زوج است» را و همچنین «گزارهی گل قرمز است» را. گزارهی نخست را ضروری و گزارهی دوم را لاضروری میدانند.
گزارهی نخست از این رو ضروری است که زوجبودن را از ذاتِ شش نمیتوان جدا کرد [البته این از نگاه عمدهی فلاسفهی اسلامی چنین است، وگرنه مثلاً کانت بر این باور بود که گزارههای ریاضی گزارههای ترکیبی پیشین اند، یعنی اینکه مثلاً 7 بهعلاوهی 5 که میشود 12، گزارهای ترکیبی است و در واقع ضروری نیست!]، اما قرمزبودن را میتوان از گل جدا کرد. گل برای آنکه گل باشد لازم نیست که حتماً قرمز باشد.
مثال دیگر اینکه هر مردی انسان است. این گزاره هم ضروری است، چراکه مرد تا انسان نباشد نمیتواند مرد باشد. اما اینکه بگوییم هر نَری انسان است گزارهای لاضرور است، چراکه غیر از انسان در دنیای سایر حیوانات هم نر پیدا میشود.
وجوب و واجب
با در نظر گرفتن بحثمان پیرامون ضرورت و لاضرورت، میتوانم بگویم که موجود که وجود-اش ضروری باشد را واجب میدانند. مثلاً اگر علل بارش باران فراهم شود میگویند وجود باران اکنون ضروری است یا واجب است. درعینحال خدا را هم عمدتاً در فلسفهی اسلامی ضروریالوجود یا همان واجب میدانند، اما خدا با باران از لحاظ واجببودن مقداری تفاوت دارد.
در نزد فلاسفهی اسلامی، باران و پدیدههای دیگری که در برخی شرایط وجودشان ضروری است یعنی واجب است، در برخی شرایط وجودشان ضروری نیست، اما این قضیه برای خدا صادق نیست. خدا همواره وجود-اش ضروری است و نمیتوان کاری کرد که وجود خدا ضروری نباشد.
مواردی همچون باران را واجب بالغیر و خدا را واجب بالذات میدانند. واجب بالغیر زمانی واجب میشود که مورد یا مواردی غیر از او وجود داشته باشند، این در حالی است که واجب بالذات – که خدا باشد – وجوباش ناشی از ذاتاش است. لازم است این نکته را هم اشاره کنم که فقط یک واجب بالذات در فلسفهی اسلامی وجود دارد و آن هم خداوند است. واجب بالذات همچنین هیچزمان لاوجود نمیشود، چراکه وجود جزئی از ذاتاش است.
امتناع و ممتنع
همین تعاریف و بحثهایی که پیرامون وجوب و واجب کردم را میتوانید برای امتناع و ممتنع به کار گیرید. یعنی چیزی که لاوجود-اش ضروری باشد را ممتنع میگویند. اگر ممتنعبودناش ناشی از ذاتاش باشد میشود ممتنع بالذات و اگر ناشی از ذاتاش نباشد را میگویند ممتنع بالغیر.
مثلاً دایرهی زاویهدار را ممتنع بالذات میگویند، چراکه هیچ دایرهای نمیتواند زاویه داشته باشد و همچنان دایره باشد. در واقع تکیه فقط روی اصل تناقض است.
در روزی که یک تکه ابر هم در آسمان نیست و دمای هوا 50 درجه است، باران به ممتنع بالغیر تبدیل میشود، چراکه عللاش وجود ندارند و لاوجود-اش ضروری است، اما این لاوجود-اش نه ناشی از ذات خود-اش بلکه ناشی از نبود علل کاملاش است.
امکان و ممکن
ضرورت در تقابل با امکان و امکان در تقابل با ضرورت وجود دارد؛ از این رو هر موجودی که واجب بالذات یا ممتنع بالذات است محال است که «ممکن» باشد. ممکن در فلسفهی اسلامی به چیزی میگویند که چون تصور-اش کنیم، حتی یک درصد هم که شده – احتمال وجود یا لاوجود-اش باشد. مثلاً ما هر اندازه هم که به دایرهی زاویهدار فکر کنیم، محال است که روزی به این نتیجه برسیم که میتواند حتی یک درصد وجود داشته باشد، این در حالی است که اگر به باران فکر کنیم نمیتوانیم به این نتیجه برسیم که محال است وجود داشته باشد، چراکه باران بارها وجود داشته است. بنابراین ممکن در فلسفهی اسلامی یعنی چیزی که بهواسطهی ذاتاش ضرورتی برای وجود یا عدموجود-اش نیست؛ درعینحال ممکن بالذات میتواند واجب بالغیر یا ممتنع بالغیر باشد؛ چراکه همانطور که در بالا دانستیم واجب بالغیر و ممتنع بالغیر واجب یا ممتنعبودنشان ناشی از ذات خودشان نیست بل ناشی از علل خارجی است.