نگاهی به بیوگرافی و نقاشیهای آمادئو مودیلیانی
آمادئو کلمنته مودیلیانی (Amedeo Clemente Modigliani) از نقاشان برجستهی قرن بیستم و از صاحبسبکهای هنر مدرن است. او از آن دسته مشاهیریست که در طول زندگیشان آنچنان شهرت نداشتهاند و حتی ماهها و سالها بهعلت بیتوجهی به آثارشان با تنگدستی زندگی میکردهاند، اما بعد از مرگ آثارشان شهرت جهانی پیدا کرده و توجه همگان را به خود جلب کردهاند. اثر «برهنهی لمیده» مودیلیانی در سال 2015 بهعنوان گرانقیمتترین نقاشی جهان شناخته و در نوامبر آن سال به بیش از 170 میلیون دلار آمریکا فروخته شد و پیش از آن هم بسیاری از آثار او عنوان گرانترین نقاشی جهان را به خود اختصاص داده بودهاند. در این نوشتار میخواهیم نگاهی به زندگینامهی آمادئو مودیلیانی و نقاشیهای شاخص او داشته باشیم.
سالهای ابتدایی زندگی آمادئو مودیلیانی
آمادئو مودیلیانی در 12 ژوئیه سال 1884 در ایتالیا متولد شد. پدر او فلامینیو مودیلیانی (Flaminio Modigliani) یک یهودی بود که اصالت رومانیایی داشت و مثل بسیاری از دیگر یهودیان به لیورنو در ایتالیا مهاجرت کرده بود. مادر آمادئو اوژنی گارسین (Eugénie Garsin) نام دارد که در خانوادهای مشهور در فرانسه متولد شده. آمادئو چهارمین فرزند این خانواده است و برادرها و خواهر او جوزپه، مارگریتا و اومبرتو دیگر اعضای خانوادهی مودیلیانیاند.
خانوادهی مودیلیانی در ابتدا زندگی مرفه و ثروت نسبتاً زیادی داشتند، اما درست یک سال پیش از تولد آمادئو با بحران مالی مواجه شدند و اعلام ورشکستگی کردند و بدتر این که درست در روزی که او بهدنیا آمد، همسر خواهرش تمامی اموال خانواده را مصادره کرد. یکی از روایتهای مشهور در زندگینامه آمادئو مودیلیانی همین ماجراست.
ظاهراً در آن روز تمامی داراییهای خانواده به تصرف المپیا، همسر سابق مارگریتا، درآمده، بهغیر از بستری که اوژنی روی آن درحال وضع حمل آمادئو بودهاست، چرا که قانون اجازهی تصرف تختی که زنی روی آن در حال زایمان است را به طلبکاران نمیدادهاست! بعد از تولد آمادئو، خانوادهی مودیلیانی به خانهی دیگری نقلمکان کردند و بعد از آن بیشتر با دسترنج اوژنی که از تدریس و ترجمه حاصل میشده، روزگار میگذراندهاند.
دانلود مجموعه نقاشی با کیفیت بالا
دو سال بعد از تولد آمادئو پدربزرگاش اسحاق گارسین که شخصی روشنفکر و وارث سنتهای غنی یهودیت بود، برای زندگی با خانوادهی مودیلیانی پیش آنها رفت. بعضی از منابع نسب خانوادهی گارسین را که از ثروتمندان یهودی بودهاند، تا باروخ اسپینوزا فیلسوف هلندی که از خانوادهای یهودی بوده، پی گرفتهاند. پدربزرگ آمادئو یکی از اثرگذارترین شخصیتها بر او بودهاست.
مادر آمادئو همانند دیگر اعضای خانوادهی گارسین تحصیلکرده و اهل فرهنگ بود و توانست با تأسیس یک مدرسه، اوضاع مالی خانواده را سامان دهد. او در سالهای آغازین زندگی پسرش خود وظیفهی تدریس آمادئو را تا چند سالگی بر عهده داشت و بدینترتیب از دیگر شخصیتهاییست که بسیار بر او اثر گذاشتهاند.
عموی آمادئو که گویا بهطور آماتور و بدون تحصیلات رسمی نقاشی میکرده هم از دیگر شخصیتهاییست که در دوران کودکی بر او تأثیر گذاشتهاند. او تا سال 1905 یعنی تا زمان مرگاش از آمادئو حمایت مالی کرد و پشتیبان او در یادگیری هنر بود.
شروع یادگیری آکادمیک نقاشی
آمادئو در 14 سالگی تحصیل آکادمیک نقاشی را در آکادمی گولیمو میشلی (academie” of Gugliemo Micheli) شروع کرد به علت اینکه در آن مدرسه مجبور به پیروی از اصول سفتوسخت آکادمیک در یادگیری نقاشی نبود، توانست دست به تجربههای آزادانهای بزند و این زمینه را برای پیداکردن سبک خودش در نقاشی فراهم کرد. البته گویا او قبل از ورود به این مدرسه، و حتی خیلی زودتر از آن و زمانی که هنوز کودک بوده، طراحی و نقاشی را شروع کرده و اوژنی از همان سالهای ابتدایی متوجه این علاقه و استعداد او شده بودهاست.
آمادئو در همین مدرسه با اسکار گیگلیا (Oscar Ghiglia) که از دوستان نزدیک او بود و دوستیشان تا پایان عمر ادامه پیدا کرد، آشنا شد. گیگلیا که در نقاشی از پرتره و طبیعت بیجان مهارت بسیار داشت، از علاقهمندان به آثار پل سزان بود و در استفاده از رنگها از او تأثیر گرفته بود. آمادئو هم بدینترتیب بهطور غیرمستقیم از شیوهی سزان در استفاده از رنگها اثر پذیرفت.
همچنین بخوانید: بیوگرافی گوگن + 25 تا از بهترین نقاشیهای پل گوگن
اولین علائم بیماری
آمادئو در سال 1900 و در حالی که تنها 16 سال داشت، نخستین علائم ابتلا به سل را در خود دید و قبل از آنها هم با بیماریهایی مثل تب حصبه درگیر بود. در آن زمان مبتلایان به سل نهتنها میباید درد و رنج ناشی از بیماری را تحمل میکردند، بلکه بهعلت دیدگاه اجتماع به مبتلایان به سل باید آن را پنهان میکردند؛ درست مشابه بیماری ایدز در حال حاضر. ابتلا به بیماری و جسم رنجور، ترس از درمانهای پزشکی و مشکل از نظر جایگاه اجتماعی از مهمترین مشکلاتی بودند که آمادئو از همان آغاز نوجوانی با آنها درگیر شد.
سفر به فلورانس و ونیز
آمادئو در 17 سالگی همراه با مادرش سفری طولانی به شهرهای ناپل، کاپری، آمفالی، رم، فلورانس و ونیز داشت و در این شهرها توانست از نزدیک آثار نقاشان بزرگ را ببینید. ظاهراً مادر آمادئو زمانی که او به تب حصبه مبتلا بوده به او قول داده که بعد از بهبود، او را به فلورانس ببرد و در مدرسهای که گیگلیا در آن درس میخوانده، ثبت نام کند.
او در رم روزهای زیادی را صرف کپی از نقاشیهای بزرگان نقاشی کرد؛ نقاشیهایی که متأسفانه اکنون در دست نیستند. او سپس به فلورانس رفت و در آنجا با فاتوری و جنبش ماکیایولی (Macchiaioli) آشنا شد و علاقهای که به شیوهی لکهکاری هنرمندان این جنبش پیدا کرد، در آثار بعدیاش نمود پیدا کرد.
ماکیایولیها گروهی از نقاشان ایتالیایی در نیمهی قرن نوزدهم بودند که برای سرپیچی از اصول کلاسیک نقاشی از لکهگذاری برای رنگکردن استفاده کردند؛ حالتی که در نقاشان امپرسیونیستی فرانسه هم شاهدش هستیم.
در همین موقع بود که آمادئو به مجسمهسازی هم علاقه نشان داد.
مودیلیانی سپس به ونیز رفت و در آنجا همراه با دیگر نقاشان ساکن ونیز به نقاشی از پیکره پرداخت و در طول حدود 3 سال اقامتاش در آن شهر با هنرمندانی مثل اومبرتو بوچونی، ماینلا، ماروسی و کرپت که از بزرگترین هنرمندان ایتالیایی بهشمار میآیند، آشنا شد.
اهمیت سالهای زندگی آمادئو در ونیز اینجاست که او در این سالها بود که از خانوادهاش فاصله گرفت و تنها زندگی کرد و شاید همین، زمینه را برای گرایشاش به مواد مخدر و عیاشی فراهم کرد. همانطور که اشاره کردیم پدربزرگ و مادر آمادئو انسانهایی فرهیخته بودند و او را تا اندازهای با فلسفه و ادبیات آشنا کرده بودند. ظاهراً او در سالهای ونیز مطالعاتاش را پی گرفته و با آشنایی با افکار فیلسوفانی مثل فردریش نیچه (Friedrich Nietzsche) و شاعرانی مثل کومته دو لوتریامون (Comte de Lautréamont) به این نتیجه رسیده که خلاقیتاش در گرو سرپیچی از اصول و بینظمیست.
- همچنین بخوانید: بیوگرافی فردریش نیچه، حکایت زندگی فیلسوفی رنجور و ستایشگر قدرت
البته که آنچه دربارهی مشغولیت دائمی آمادئو به مواد مخدر و عیاشی گفته میشود، بهاحتمال زیاد نادرست است و اساساً حرفوحدیثهای غیرمستند زیادی دربارهی او وجود دارند و همین پرداختن دقیق به بیوگرافی آمادئو مودیلیانی را دشوار میکند. نمیتوان باور کرد یک بیمار مبتلا به سل بتواند همیشه با مواد مخدر مشغول باشد و درعینحال زمانی برای پرداختن به نقاشی، در حد یک نقاش حرفهای، داشته باشد.
البته که آمادئو از مواد مخدر بهعنوان یک مسکن برای دردهای جسمی ناشی از بیماریاش هم استفاده میکرده و همچنین تلاش میکرده با استفاده از الکل، بیماریاش را از دیگران پنهان نگاه دارد.
آمادئو بعد از سه سال زندگی در ونیز در سال 1906 این شهر را به مقصد پاریس ترک کرد.
زندگی در پاریس
بعد از ورود به پاریس آمادئو در آکادمی کولاروسی که در آن زمان یک آکادمی مدرن بهحساب میآمد، بهعنوان مثال دختران در آن تحصیل میکردند، ثبت نام کرد. آمادئو با ورود به پاریس در زمانی درست در مکانی درست قرار گرفت؛ جایی که برای هنرمندشناختهشدن باید در آن میبود؛ پاریس در اوایل قرن بیستم!
اولین سال زندگی آمادئو در پاریس تقریباً آرام گذشت، اما بعد از حدود یک سال، دگرگونی اساسی در افکار و شیوهی زندگی او پیش آمد. او، همانطور که گفتیم تحتتأثیر کتابهایی که خوانده بود، تمامی مصادیق زندگی بوروژوایی را در خانهاش نابود کرد و حتی درصدد برآمد آثار اولیهاش را از بین ببرد. او آثار قبلی خود را اسباببازیهای بچگانهای خواند که وقتی یک بورژوای کثیف بوده آنها را کشیدهاست.
مودیلیانی در پاریس با بعضی از نقاشان سرشناس آن زمان مثل دیهگو ریورا، موریس اوتریلو و پابلو پیکاسو دیدار کرد. او در آن زمان تحسینگر نقاشان فرانسوی بهویژه گوگن، سزان، لوترک و حتی پیکاسوی جوان بود.
همچنین بخوانید: 10 تا از بهترین نقاشیهای پیکاسو
او در نمایشگاه مشهور امپرسیونیستهای آن زمان، که به «سالن پاییز» شهرت دارد، شرکت کرد و دو تابلوی رنگ روغن و پنج تابلوی آبرنگ را بهنمایش گذاشت. آمادئو در سال 1908 با پل الکساندر، کلکسیونر و حامی مالیاش، آشنا شد. ارتباط آمادئو با پل تا سال 1914 و شروع جنگ ادامه پیدا کرد. در آن سال آمادئو بهخاطر بیماری معاف شد، اما پل به خدمت گرفته شد و این پایان رابطهی این دو بود.
همچنین بخوانید: بهترین نقاشیهای امپرسیونیسم
دانلود مجموعه نقاشی با کیفیت بالا
بهخاطر آشنایی با الکساندر، آمادئو به استودیویی بهنام «دلتا» آشنا شد که مکانی برای گردهمآمدن هنرمندان بود و توسط برادران الکساندر تشکیل شده بود. اما ظاهراً مودیلیانی هرگز به الکساندر اعتماد نکرده و همواره به او بدبین بوده و هیچ وقت در دلتا زندگی نکردهاست.
آمادئو در این سالها با فقر بسیار درگیر بوده و در همین زمان بوده که با ماد آبرانتس (Maude Abrantes) که چند بار از او بهعنوان مدل نقاشی استفاده کردهاست، آشنا شد. آبرانس مدتی کوتاه در زندگی آمادئو بود و در سال 1908 برای همیشه از زندگیاش رفت.
رویآوردن به مجسمهسازی
بهتدریج علاقهی آمادئو به مجسمهسازی بیشتر شد و درواقع او نقاشی میکرد، درحالیکه میخواست مجسمهساز شود. او در مونپارناس با مجسمهسازی به نام کنستانتین برانکوزی (Constantin Brancusi) همخانه شد؛ هنرمندی که افقی جدید از هنر مجسمهسازی را، بهعنوان هنری که محدودیتهای بوم دوبعدی را ندارد، پیش روی او ترسیم کرد.
در همین زمان بود که از او دعوت شد به جنبش فوتوریسم یا آیندهگری که نمادی از تجددخواهی و مدرنتیه بود و از سوی بسیاری از روشنفکران و هنرمندان ایتالیایی آن زمان پذیرفته شده بود بپیوندد. آمادئو مانیفست این جنبش را امضا نکرد و همین باعث ناخشنودی فیلیپو تومازو مارینتی (Filippo Tommaso Marinetti) رئیس جنبش شد و این ناخرسندی حتی تا بعد از درگذشت آمادئو ادامه پیدا کرد.
در تابستان آن سال آمادئو به لیورنو برگشت، با آنا آخماتوف (Anna Ahkmatova) با اسم واقعی آنا گورنکو آشنا شد و بیشازپیش مشغول مجسمهسازی شد. در این حین او باز هم با فقری شدید دستوپنجه نرم میکرد و از سویی مورد حملهی رسانهها قرار گرفته و به رسوایی، مصرف مواد مخدر و نوشیدن الکل متهم شده بود.
آمادئو در سالهای 1911 و 1912 بیشتر به مجسمهسازی پرداخت و از این سالها بهعنوان دورهی مجسمهسازی او یاد میشود. آمادئو در این سال همچنین همراه با عمهاش سفری به یپورت (Yport) شهری در نزدیکی نورماندی داشتهاست.
سال 1912 از بدترین سالها از نظر وضعیت مالی برای آمادئو بوده و او بهخاطر قطع حمایت مالی مادرش، متوسل به برادرش شدهاست. سرما و گرسنگی بیماری آمادئو را تشدید کردند، اما همچنان توانست به ساخت مجسمه ادامه دهد و هفت مجسمه را در سالن پاییز، نمایشگاهی که پر از آثار بزرگان کوبیسم بود، به نمایش بگذارد.
در آغاز سال 1913 آمادئو توانست دو تا از مجسمههایاش را به فروش برساند و بدینترتیب پول کافی برای سفر در ایتالیا، استراحت و بهبود اوضاع جسمیاش بهدست آورد. در بهار آن سال درحالیکه سلامتیاش را تا حدی بازیافته بود، به لیورنو برگشت و بار دیگر مجسمهسازی را ازسر گرفت. نقاشیهای بر جا مانده از آمادئو در سال 1913 اکثراً مجسمههاییاند که روی بوم نقاشی شدهاند و در این سال هم او بیشتر مشغول مجسمهسازی بودهاست.
پایان مجسمهسازی و شروع دوبارهی نقاشی
بهتدریج بیماری آمادئو از ادامهی کار مجسمهسازی بازش داشت، چرا که گردوغبار ناشی از تراشیدن مجسمهها ریههایاش را آزار میداد. درنتیجه در سال 1914 بار دیگر رو به نقاشی آورد و امیدوار بود که بتواند با فروش نقاشیهایاش درآمد کسب کند. در همین سال بود که با هنرمندی بهنام نینا همنت (Nina Hamnett) که بهعنوان ملکه بوهمیا شناخته میشد و سپس با بئاتریس هاستینگز (Beatrice Hastings) آشنا شد.
نقاشیهای آمادئو از این سال به بعد، نسبت به پیش از کنارگذاشتن نقاشی و رویآوردن به مجسمهسازی، کیفیتی تازه پیدا کردند و در آنها روابط جدیدی از فضا و حجم و همچنین ردپایی از کوبیسم و حتی فوتوریسم دیده میشوند. موضوع بیشتر تابلوهای آمادئو از این زمان به بعد پرتره است.
همچنین بخوانید: کوبیسم چیست؟ راهنمای سبک نقاشی کوبیسم
از سال 1915 به بعد آمادئو بیشازپیش موردتوجه رسانهها قرار گرفت و موفق شد آثارش را در نمایشگاههای مختلفی در پاریس، نیویورک، زوریخ و شهرهای دیگر بهنمایش بگذارد و انتقادهای مثبتی را دریافت کند.
در سال 1916 بود که رابطهی عاشقانهی آمادئو با بئاتریس بهپایان رسید و دراینبین او با زنی بهنام سیمون تیروکس (Simone Thiroux) آشنا شد و در سال 1917 پدر فرزندی بهنام جرارد شد که هرگز او را نشناخت. جرارد مولیانی بعدها کشیش شد و مادرش هم در سال 1921 بر اثر ابتلا به سل درگذشت.
آمادئو در پایان همین سال یا در ابتدای سال بعد با ژان ایبوترن آشنا شد و تا آخرین لحظهی عمر با او ماند و سرانجام این دو یکی از تراژیکترین مرگهای تاریخ هنر را رقم زد.
در سال 1917 و زمانی که آمادئو سی و سه ساله بود، مورد حمایت زبوروفسکی یکی از خریداران آثارش قرار گرفت و بهکمک او در خانهای ساکن شد که در آن توانست بزرگترین و ماندگارترین آثارش را خلق کند. او در این مدت همراه با ژان زندگی میکرده و احتمالاً همین رابطه بر شکوفایی هنرش تأثیرگذار بودهاست.
در دسامبر همان سال در گالری برت ویل نمایشگاهی از تابلوهایاش برگزار کرد، نمایشگاهی که انتظار میرفت شانس بزرگی برای پیشرفت بیشترش در نقاشی باشد، اما متأسفانه تبدیل به یک فاجعه شد. موضوع تابلوها آنقدر نامتعارف بود که باعث واکنش مقامات شد و درنتیجه نمایشگاه آمادئو تعطیل و از بین نقاشیها فقط یکی فروخته شد.
شکست نمایشگاه باعث نشد آمادئو از موضوع موردعلاقهاش دست بکشد و کمی بعد در سال 1918 همراه با ژان که باردار بود به جنوب فرانسه سفر کرد و در آنجا نقاشی با همان موضوع را از سر گرفت. در این زمان بیماری او شدت گرفته بود و اوضاع اقتصادیاش هم به راه نبود. از سویی جنگ گسترده شده بود و نیروهای آلمان تا نزدیکی پاریس رسیده بودند.
کمی بعد آمادئو توانست درآمدی کسب کند و زندگی با ژان که آن زمان باردار بود هم بر او تأثیر گذاشت و بدینترتیب آرامش و سکون در آثارش پدیدار شدند و جلوههای بوهمی تا حد زیادی از نقاشیهای او رخت بربستند.
در نوامبر همان سال و در حالی که پیمان آتشبس جنگ امضا شده بود، فرزند آمادئو، ژان، به دنیا آمد. از آن زمان به بعد آثار آمادئو بیش از هر زمان دیگری شناخته شدند و او نمایشگاههای بیشتری برگزار کرد و بهنظر میرسید که در مسیر پیشرفت و زندگیای آرام و بهدور از فقر قرار گرفتهاست.
در سال 1919 آمادئو باز هم شهرت بیشتری پیدا کرد. او که مدارک شناساییاش را گم کرده بود و نمیتوانست به پاریس برگردد، بعد از برطرفشدن مشکل، بار دیگر به پاریس رفت و در آنجا با رنوار ملاقات کرد و توانست چند اثر هم بهفروش برساند.
او در ژوئیه و اوت سال 1919 دو نمایشگاه در لندن برگزار کرد؛ هرچند معلوم نیست خود در آنها حضور داشته یا نه. بعد از این دو نمایشگاه، نمایشگاهی موفق در گالری هیل لندن برگزار کرد و در آن نهتنها توانست فروش خوبی داشته باشد، بلکه نقدهای مثبت بسیاری دریافت کرد و مورد توجه کارشناسان و منتقدان هنری قرار گرفت. او در همان سال چهار نمایشگاه در سالن پاییز در پاریس هم برگزار کرد.
در این مدت ژان بار دیگر باردار بود و در جنوب فرانسه مانده بود. این درحالی بود که وضعیت سلامتی آمادئو روزبهروز بدتر میشد. ظاهراً وضعیت بد جسمی او باعث شده بوده رفتارهایی عجیب و زننده از خود بروز دهد و بعضی این پرخاشها را ناشی از رسیدن بیماری به مراحل پایانیاش میدانند و در واقع هم مبتلایان به سل در مرحلهی شدید بیماری رفتارهایی جنونآمیز از خود بروز میدهند.
درنهایت آمادئو در روز 23 ژانویه سال 1920 در بیمارستان بستری شد و روز بعد بر اثر ابتلا به مننژیت سلی درگذشت. بعد از مرگ آمادئو خانوادهی ژان او را نزد خودشان بردند، اما او درحالیکه هنوز باردار بود، خود را از طبقهی پنجم آپارتمان پرت کرد و بدینترتیب به زندگی خود و فرزندش پایان داد. فرزند آمائو و ژان که هیچ خاطرهای از پدر و مادرش نداشت، از سوی یکی از بستگانشان به فرزندی پذیرفته شد و بعدها براساس تحقیقاتاش زندگینامهای با عنوان «مودیلیانی: مرد و افسانه» نوشت و بهچاپ رساند.
ژان در ابتدا در مکانی دور از مقبرهی آمادئو دفن شد، اما سالها بعد خانوادهی او درخواست برادر آمادئو مبنی بر انتقال باقیماندهی جسد ژان به کنار قبر آمادئو را پذیرفتند و اکنون این دو در گورستان پرلاشز درکنار هم آرمیدهاند و روی سنگی که هر دو قبر را پوشش داده نوشته شده:
همراهی فداکار در کنار فداییای تا بینهایت.