تفاوت امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم در نقاشی چیست؟ این پرسش برای افرادی که چندان با دنیای نقاشی آشنا نیستند مطرح است، چرا که دو سبک اکسپرسیونیسم و امپرسیونیسم از نظر زمان شکلگیری به هم نزدیکاند و هم از نظر بصری گاه بهسختی قابل تمیز از هماند. در این نوشتار به تفاوت امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم در نقاشی خواهم پرداخت و سعی میکنم ضمن ارائهی تعاریف مختصری از هر یک از این دو سبک به تفاوتهای آنها با یکدیگر هم اشاره کنم.
تفاوت امپرسیونیسم با اکسپرسیونیسم چیست؟
برای پیبردن به فرق بین امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم که اولی در فارسی با اصطلاحات دریافتگرایی، دریافتنمایی و برداشتگرایی خوانده میشود و دومی در زبان فارسی بیانگرایی یا هیجاننمایی نامیده شده، بهتر است ابتدا نگاهی کلی به هر یک از این دو سبک نقاشی، تاریخ و ویژگیهای شاخصشان بیندازیم. امپرسیونیسم از نظر تاریخ شکلگیری مقدم بر اکسپرسیونیسم است و میتوان نقاشان اکسپرسیونیست را از بسیاری جهات تأثیرپذیرفته از امپریسونیستها و پستامپرسیونیستها، یا پسادریافتگراها، دانست، بنابراین من نیز در اینجا ابتدا به سبک امپرسیونیسم میپردازم.
سبک نقاشی امپرسیونیسم چیست و ویژگیهای بارز آن کداماند؟
در اواخر قرن نوزدهم میلادی در فرانسه گروهی از نقاشان سعی کردند از تسلط آکادمیهای رسمی هنری، که در تلاش برای حفظ سنت در هنر و ممانعت از ورود مفاهیم و تکنیکهای نو به نقاشی، معماری و موسیقی بودند، خارج شده و با استفاده از ابزارهایی متفاوت از قبل و با بهکارگیری تکنیکهایی جدید، به خلق آثاری با سوژههای بدیع بپردازند.
در ابتدا آثار این هنرمندان از سوی آکادمیهای رسمی پذیرفته نشدند و بارها و بارها اجازهی نمایش در نمایشگاهها را پیدا نکردند، اما درنهایت در سال 1866 با حمایت ناپلئون سوم در یک نمایشگاه سالنی مجزا بهنام «سالن مردودین» به آثار این نقاشان اختصاص داده شد تا عموم خود دربارهی هنرشان قضاوت کنند و نتیجهی این نمایش استقبال خوب منتقدان و عموم بود.
اصطلاح امپرسونیسم نیز بعد از همین نمایش از سوی لوییس لروی (Louis Leroy) نقاش و نمایشنامهنویس و منتقد هنری، که برای روزنامهی مصور طنز لو چاریواری (Le Charivari) قلم میزد، بر یکی از آثار کلود مونه بهنام «امپرسیون، طلوع خورشید» اطلاق شد و با پذیرش آن از سوی نقاشان این سبک رسمیت پیدا کرد.
کامی پیسارو (Camille Pissarro) که بسیاری او را پدر سبک امپرسیونیسم میدانند، کلود مونه (Claude Monet)، ادگار دگا (Edgar Degas)، پیتر آگوست رنوار (Pierre-Auguste Renoir)، ماری کسات (Mary Cassatt) و آلفرد سیسلی (Alfred Sisley)، فردریک بازیل (Frédéric Bazille)، پل سزان (Paul cezanne) و برت موریسو (Berthe Morisot) چهرههای شاخص امپریسونیست در آن زمان بودند.
امپرسیونیستها درحال شکوفایی هرچه بیشتر بودند که با جنگ پروس و فرانسه در سال 1870 مواجه شدند. بعضی از آنها مثل فردریک بازیل، پیتر آگوست رنوار و ادگار دگا مستقیماً درگیر جنگ شدند و بعضی دیگر مثل کامی پیسارو، کلود مونه، پل سزان و آلفرد سیسلی برای درامانماندن از جنگ مخفی شدند یا فرار کردند. بسیاری از این هنرمندان به فعالیت هنری خود ادامه دادند و جنبشی را شکل دادند که بهزعم بسیاری مهمترین جنبش هنری قرن نوزدهم بهشمار میآید.
ویژگیهای سبک نقاشی امپرسیونیسم
هر سبک نقاشی دارای ویژگیهای منحصربهفردیست که آن را از سایر سبکها متمایز میکند. آنچه در ادامه خواهد آمد معرف ویژگیهای آثار امپرسیونیستهای اواخر قرن نوزدهم است. ویژگیهای سبک نقاشی امپرسیونیسم بهطور خلاصه شامل موارد زیر هستند:
1- شیوهی استفاده از رنگها
امپرسیونیستهای قرن نوزدهم فرانسه از نخستین هنرمندانی بودند که از رنگهای روغن مصنوعی امروزی استفاده کردند. رنگهای تیوپی این امکان را به آنها دادند تا بتوانند ابزار نقاشی را با سهولت بیشتری همراه خود داشته باشند و از دردسرهای ترکیب رنگهای پودری با روغن رها شوند. آنها اغلب بهجای ترکیب رنگها روی پالت رنگدانهها را مستقیماً روی بوم در کنار یکدیگر قرار میدادند و سعی میکردند تا جای امکان کمتر رنگها را روی پالت با هم ترکیب کنند تا به ترکیبی درخشانتر برسند و بتوانند بهتر احساس دریافتشده از موضوع را منعکس کنند.
2- بیتوجهی به جزئیات
امپرسیونیستها معمولاً لحظهای بسیار کوتاه از سوژه را، که معمولاً یک منظره خارجی بود، بهتصویر میکشیدند و تلاش میکردند احساس آن لحظهی کوتاه را بهتصویر بکشند و درنتیجه اغلب در نقاشیهای آنها شاهد جزئیات زیاد و دقیق نیستیم.
3- دوری از واقعگرایی
ابداع دوربین عکاسی و گسترش استفاده از آن در آن دوران، باعث کاهش ارزش آثار واقعگرایانه یا رئالیستی شد. نقاشان بهتدریج دریافتند که عکسها بسیار بهتر از نقاشیهای واقعگرایانه تصویر سوژه را ضبط میکنند و باید بهدنبال ارائهی چیزی بهتر از محصول عکاسی باشند.
همانطور که گفتم آنچه در سبک امپرسیونیسم اهمیت دارد، تصویر احساس دریافتشده توسط نقاش از لحظهای کوتاه از سوژه است و تبعاً این رویکرد اهمیت واقعگرایی در نقاشی را کم میکند. بهبیان بهتر امپرسیونیستها درصدد نبودند نقاشیای به بیننده ارائه کنند که درست شبیه یک عکس از سوژه باشد، بلکه آنها قصد داشتند احساس آنی فضای سوژه را بهشکلی ارائه کنند که گویی تنها یک لحظه به آن نگاهی اجمالی انداختهاند.
4- استفاده از ضربات سریع و کوتاه قلمو
امپرسیونیستها نیازی به توجه زیاد به جزئیات برای خلق یک تابلوی رئالیستی نداشتند. تکنیکی که آنها را به ثبت احساس لحظهای کوتاه از نگریستن به سوژه میرساند، استفاده از ضربات سریع و کوتاه قلمو یا کاردک بود که حتی بهشکل نقاط رنگی کنار هم دیده میشود، تکنیکی که با نام پوینتیلیسم (pointillism) شناخته میشود. خلاف رئالیستها که سعی میکردند تاجایامکان رد ضربات قلمو و بافت بوم را در آثار خود مخفی کنند، امپرسیونیستها اجازه میدادند رنگها با ضخامتهای کموزیاد روی بوم برجای بمانند، اثرات قلمو در نقاشی جلوهگر شوند و گاه حتی از بافت بوم هم بهره میبردند.
5- استفادهنکردن از رنگ سیاه
رنگ سیاه اغلب جایگاهی در پالت امپرسیونیستها نداشت، چرا که آنها براینباور بودند که رنگ سیاه در طبیعت وجود ندارد. آنها درصورت لزوم رنگ سیاه و تن رنگ خاکستری را خود با ترکیب رنگهای مکمل ایجاد میکردند.
6- استفاده از بوم سفید
نقاشان پیش از امپرسیونیستها اغلب از بومها و سطوحی با رنگهای تیره استفاده میکردند، اما امپرسیونیستها از زمینههای رنگروشن برای خلق آثار خود بهره میگرفتند.
7- استفاده از تکنیک خیس در خیس
امپرسیونیستها خلاف نقاشان قبل از خود، منتظر خشکشدن رنگهایی که روی بوم قرار داده بودند نمیشدند و درحالیکه لایهی قبلی رنگ هنوز خیس بود، لایهی بعدی را روی آن قرار میدادند.
8- تأکید بر نور طبیعی
نور نقشی مهم در نقاشیهای امپرسیونیستی دارد و نقاشان این سبک بهدقت به اثرات، بازتابها و تغییرات نور توجه میکردند. امپرسیونیستها اغلب نقاشیهای خود را در نور طبیعی روز تصویر میکردند، خلاف نقاشان پیش از خود که سعی میکردند که در نور عصرهنگام نقاشی کنند تا بتوانند از سایههای ایجادشده در آن زمان روز روی اجسام بهره بگیرند و همین را میتوان یک تفاوت امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم در نقاشی دانست، چرا که اکسپرسیونیستها آنگونه که امپرسیونیستها به نور طبیعی خورشید و بازتابهای آن علاقهمند بودند، به درخشش نور توجه و علاقه نداشتند.
9- سوژه و ترکیببندی متفاوت
سوژههایی که امپرسیونیستهای قرن نوزدهم فرانسه برای نقاشی انتخاب میکردند، متفاوت از نقاشان پیش از آنها بود. زندگی روزمرهی مدرن شهری، ورزش، رقص و گردش در طبیعت از سوژههای موردعلاقهی نقاشی امپرسیونیسم مدرن فرانسه بودند. آنها همچنین تغییراتی در ترکیببندی ایجاد کردند و آثار خود را از زوایای دیدی کاملاً بدیع تصویر و ارتباطی جدید بین سوژه و مخاطب ایجاد کردند.
10- مرزهای مبهم عناصر تابلو
با دقت به آثار نقاشی امپرسیونیسم فرانسه در اواخر قرن نوزدهم میبینیم که عناصر موجود در تابلو مرز مشخصی با هم ندارند؛ دقیقاً مشخص نیست کجا یک عنصر پایان میگیرد و عنصر مجاور آن آغاز میشود و این همین نکته را هم میتوان یک تفاوت امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم در نقاشی بهشمار آورد، چرا که اغلب در نقاشیهای اکسپرسیونیسم اغلب از خطوط ضخیم و کاملاً واضح برای تفیکیک اجزای تابلو استفاده میشود.
سبک نقاشی اکسپرسیونیسم چیست و ویژگیهای بارز آن کداماند؟
همانطور که دیدیم امپرسیونیسم جنبشی هنری مربوط به نیمهی دوم قرن نوزدهم در فرانسه بود. این جنبش بهعنوان یک جنبش آوانگارد تلاش کرد تا احساسات انسانی را بیشازپیش در آثار نقاشی متجلی کند و از قیود اصول آکادمیک در نقاشی رها شود. سبک اکسپرسیونیسم درست در همین راستا، یعنی بیان احساسات انسانی کمی بعد، در اوایل قرن بیستم، در آلمان و اتریش شکل گرفت و در بیان احساسات انسانی تا حد اغراق و بزرگنمایی پیش رفت.
اکسپرسیونیستهای آن زمان اغلب به مدرنیسم، گسترش شهرها، تبعات غیرانسانیسازی پیشرفت صنعت و بهرهکشی از انسانها واکنش دادند و این رو احساساتی که در آثارشان بیشتر بهچشم میخورد حالاتی مانند خشم، وحشت، رنج، نفرت، ترس، رنج، جنون، ابتذال، خشونت، سرخوردگی و اضطراب هستند.
اکسپرسیونیسم ریشه در آثار نقاشانی مثل ونسان ونگوگ (Vincent van Gogh)، ادوارد مونک (Edvard Munch) و جیمز انسور (James Ensor) دارد. این هنرمندان که عمدهفعالیتشان در دو دههی پایانی قرن نوزدهم بود، درصدد بودند احساسات شخصی خود را از طریق نقاشی بیان کنند و بهاینمنظور از هیچیک از سبکهای نقاشی گذشته، و حتی از سبک غالب دورهی خود یعنی امپرسیونیسم، تبعیت کامل نکردند و هر یک سبکی منحصربهفرد داشتند.
نیمنگاهی به آخرین نقاشیهای ونگوگ کافیست تا بتوانیم اعوجاج و اغراق در فرم، کنتراست بالای رنگها و نمود احساسات دراماتیک نقاش را در آنها بازیابیم. نقاشی شب پرستاره نمونهای از این دست نقاشیهای ونگوگ است که قبلاً در نوشتهای با عنوان «نگاهی به نقاشی شب پر ستاره ونسان ونگوگ» به آن پرداختهام.
نمونهی دیگر تابلوی «جیغ» اثر ادوراد مونک است که میتوان آن را بهترین نمونه از یک نقاشی ناب اکسپرسیونیستی دانست، چرا که شامل تمامی ویژگیهای یک اثر اکسپرسیونیستی است.
بعد از این نقاشان در حدود سال 1905 گروهی از نقاشان مثل اریش هکل (Erich Heckel)، فریتز بایل (Fritz Bleyl) و کارل اشمیت روتلوف (Karl Schmidt-Rottluff) در آلمان گروهی بهنام بروکه، بهآلمانی « Die Brücke» بهمعنی پل، را به رهبری ارنست لودویگ کریشنر (Ernst Ludwig Kirchner) را تشکیل دادند. این گروه که بعدها هنرمندان دیگری مثل امیل نولده (Emil Nolde)، اتو مولر (Otto Müller) و ماکس پشتاین (Max Pechstein) هم به آن پیوستند درصدد احیای قدرت روحیای برآمدند که در هنر آلمان سراغ داشتند.
اکسپریسونیستهای گروه بروکه رویکرد امپرسیونیستها در بهتصویردرآوردن احساس لحظهای طبیعت را نمیپسندیدند، و درعوض بهدنبال سبکی بودند که بتوانند در آن نه احساس غالب در یک آن از اتمسفر سوژه که احساس خود نسبت به آن را بیان کنند.
سبک نقاشی اکسپرسیونیسم ریشه در فلسفه و روانشناسی آن زمان در آلمان و کشورهای آلمانیزبان دارد. آثار فردریش نیچه (Friedrich Nietzsche)، نظریات زیگموند فروید (Sigmund Freud)، نمایشنامههای آگوست استریندبرگ (August Strindberg)، فرانک ودکیند (Frank Wedekind) و رمانهای فئودور داستایفسکی (Fyodor Dostoevsky) از جمله مواردی هستند که در شکلگیری نقاشیهای امپرسیونیستی نقش داشتند. اکسپرسیونیسم محدود به نقاشی نماند و در سایر حوزهها مثل سینما، موسیقی، تئاتر، رقص، معماری و ادبیات هم بهکارگرفته شد.
ویژگیهای سبک نقاشی اکسپرسیونیسم
مهمترین مشخهی سبک نقاشی اکسپرسیونیسم و البته بارزترین تفاوت امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم در نقاشی تلاش نقاش برای بیان احساسات درونی شخصی خود است، بهصورتیکه مخاطب هم همان احساس را حین تماشای اثر پیدا کند. مهمترین مشخصههای نقاشیهای اکسپرسیونیستی اوایل قرن بیستم را میتواند چنین برشمرد:
1- اغراق و اعوجاج فرم
نقاشان اکسپرسیونیست اغلب بهوضوح و برای تأکید بیشتر بر احساسات خود در بازنمایی موضوع از اغراق در فرم و تغییرشکل آن استفاده میکردند. این کار باعث هرچه دورترشدن نقاشیهای آنها از رئالیسم میشود. از سویی اکثر نقاشان اکسپرسیونیست اوایل قرن بیستم میخواستند احساساتی، بهاصطلاح، منفی را در نقاشیهایشان متجلی کنند و تا میتوانند ظرافت نداشته باشند و این تغییر فرم آنها درست در راستای نمایش چنین احساساتی بود، چیزی که در نقاشیهای امپرسیونیسمها دیده نمیشود.
2- استفاده از رنگهایی نزدیکتر به تن طبیعی
همانطور که اشاره کردم امپرسیونیستها از رنگهای درخشان استفاده میکردند و تلألو نور طبیعی خورشید یکی از ویژگیهای اصلی آثار آنان بود. درمقابل اکسپرسیونیستها اغلب از رنگهایی نزدیک به تن طبیعی استفاده میکردند و پالت آنها اغلب شامل رنگهای تند و تیره و اغلب با کنتراست بالا بود.
3- استفاده از رنگهای خلاف واقع
اکسپرسیونیستها برای دوری هرچه بیشتر از واقعیت و بیان احساسات خود آنگونه که خود میخواهند، از استفاده از رنگهای طبیعی اجسام خودداری میکردند و از رنگهایی برای اشیاء و موضوعات مختلف استفاده میکردند که در واقعیت دیده نمیشوند.
4- استفاده از موضوعات متفاوت
اکسپرسیونیستها نهتنها از رئالیسم رویگردان بودند، بلکه اغلب با امپرسیونیسم هم سازش نداشتند. موضوعاتی که آنان برای نقاشیهای خود انتخاب میکردند، عمدتاً ابزاری برای بروز احساساتی بودند که گفتم. اکسپرسیونیستها پرتره و بهویژه اتوپرترههای زیادی برای نمایش حالات شخصی خود کشیدند و بهعنوان مثال اگر سراغ مناظر شهری برای نقاشی میرفتند، نه مثل آگوست رنوار گشتوتفریحات بوروژاگونه، که کراهت نهفته در زندگی مدرن شهری را بهتصویر درمیآورند.
سخن پایانی دربارهی تفاوت امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم در نقاشی
امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم هر دو جنبشهایی بودند که به هنرمند اجازه دادند احساسات را بیشازپیش در آثار خود بروز دهند. البته این به این معنی نیست که تا پیش از این جنبشها نقاشها امکان بروز احساسات خود را نداشتند. بسیاری ردپای اکسپرسیونیسم را در نقاشیهای مربوط به قرن پانزدهم میلادی دنبال میکنند و برخی این سبک را از نظر امکان بروز احساسات به سبک باروک در نقاشی شبیه میدانند.
همانطور که در ابتدای نقاشی گفتم امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم شباهتهای بسیاری به هم دارند. هر دوی این سبکهای نقاشی واکنشی بودند که مدرنیته، گسترش صنایع، انزوای انسان و خشونتهای جنگ و البته که هر دو علناً و عملاً دربرابر رئالیسم و ناتورالیسم قد علم کردند و اصول کلاسیک نقاشی را زیر پا گذاشتند و راه را برای نقاشیهای پستمدرن باز کردند.
از سویی نقاشیهای اکسپرسیونیستی و سبک اکسپرسیونیسم انتزاعی در بسیاری موارد شباهتهایی زیادی به سبکهای دیگر نقاشی آن زمان مثل کوبیسم، سوررئالیسم و فوویسم دارد و گاه تشخیص آنها از هم کاملاً ممکن نیست.
همچنین بخوانید: بهترین نقاشیهای اکسپرسیونیستی