مادهالمواد جهان از نظرگاه فیلسوفان ملطی | تالس، آناکسیماندروس و آناکسیمنس
در تاریخ فلسفه فیلسوفان ملطی را نخستین فیلسوفان میدانند. تالس، آناکسیماندروس و آناکسیمنس سه فیلسوفی هستند که از آنها با عنوان فیلسوفان ملطی یاد میشود. عمدهی عقاید این سه فیلسوف در باب طبیعت و چراییِ وجود طبیعت است. آنها بهدنبال آن اند که دریابند جهان دقیقاً از چه چیز ساخته شده؟ هر سهی این فلاسفه چیزی به عنوان مادهالمواد جهان را باور دارند، اما عقایدشان در باب چیستی این مادهالمواد متفاوت است. این نوشتار بر روی چیستی مادهالمواد از نگاه فیلسوفان ملطی تمرکز دارد. در ادامه به طور مختصر خواهم گفت که هر یک از آنها نزدیک به 2600 سال پیش باور داشت که چه چیزی اٌس و اساس جهان است؟
مادهالمواد جهان از نگاه تالس
در تاریخ فلسفه، تالس را به عنوان اولین فیلسوف میشناسند. او، که زادهی شهر ملطیه یا میلتوس بوده و در قرن ششم پیش از میلاد میزیسته، در ستارهشناسی، ریاضیات و سیر مواردی که میتوان عنوان حکمتِ آن زمان را روی آن گذاشت دانش داشته است. اما آنچه که او را به عنوان فیلسوف در تاریخ فلسفه ثبت کرده است، نظریهی او در مورد مادهالمواد جهان است.
تالس را از آن روی فیلسوف شناختهاند که برای وجود اشیاء در صدد معرفی علتی غیر از اسطوره برآمده است. همچنین نکتهی مهم در مورد او این است که در میان کثرت اشیای جهان، به یک وحدت قائل بوده است. به زعم تالس، تمام اشیای جهان یک اصل دارند و آن آب است. در واقع او بر این اعتقاد بوده است که آب، مادهالمواد جهان است. این نظر تالس نه از روی نوشتههای او، بل از روی گفتههای ارسطو در کتاب متافیزیک به یادگار مانده است. البته که ابهام در این نظر بسیار است، اما میتوان گفت در نگاه کلی، تالس بر این رأی بوده است که همهی اشیاء از یک شئ ساخته شدهاند و آن شئ چیزی نیست جز آب.
اینکه تالس چگونه به این عقیده رسیده، هیچ زمان مشخص نشده است. خودِ ارسطو نیز که عقیدهی تالس را نقل میکند چند احتمال میدهد که هیچ کدام از احتمالهای او قانعکننده نیستند. شاید عقیدهی تالس در مورد اینکه آب منشأ جهان است خام به نظر برسد، اما همین امر راه را برای علمی کردن شناخت جهان باز کرد. در واقع، تالس بود که نخستین جرقهی شناخت عقلی جهان را زد.
در مورد تالس، همچون بسیاری از حکمای قدیم، داستان و افسانه بسیار است. اما یکی از افسانههای جالبی که در مورد او وجود دارد را ارسطو در کتاب «سیاست» آورده است که من عینِ آن را در زیر نقل میکنم.
ماجرای تالس در کتاب سیاست ارسطو
داستان چنین است که تالس را از تنگدستیاش سرزنش میکردند و این را دلیلی بر بیهودگی حکمتاش میگرفتند؛ ولی وی به حکم دانش خویش از هواشناسی دریافت که (در تابستان بعد) محصول زیتون فراوان خواهد شد. پس پولی اندک فراهم آورد و در آغاز سال، سپردهی اجارهی همهی دستگاههای شیرهگیری را در «ملط» و «خیو» پرداخت، و چون کسی با او به رقابت برنخاسته بود همهی اینها را به بهای ارزان به دست آورد. هنگامی که فصل برداشت محصول زیتون فرا رسید، مردم بسیاری خواستار دستگاههای شیرهگیری شدند و تالس آنها را به هر بهایی که میخواست اجاره داد و ثروتی هنگفت به دست آورد و بدینگونه نشان داد که توانگر شدن برای فیلسوفان آسان است، ولی در شأن ایشان نیست. [ارسطو، سیاست، برگردان حمید عنایت، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1349، ص 31.]
مادهالمواد جهان از نگاه آناکسیماندروس
گفتهاند آناکسیماندروس یا آناکسیماندر دستیار و شاگرد تالس بوده، و او نیز همچون استاد خود در تمامی علوم دستی داشته است. همچون تالس، در مورد دانش آناکسیماندروس حکایتها گوناگون است. من به آنها کاری ندارم و آنچه که در اینجا به آن خواهم پرداخت مسائلی است که عموماً در تاریخ فلسفه به آنها میپردازند و مهمترین آنها چیزی نیست جز «مادهالمواد جهان از نگاه آناکسیماندروس».
همچون تالس، آناکسیماندروس نیز در پی یک اصل نهایی و واحد برای کثرت جهان بود. اما او برخلاف تالس، این اصل نهایی، این مایهی چیزها، را آب نینگاشت بل او آن را مادهای بیکران، ازلی، ابدی و بدون تعین انگاشت که در تمامی چیزها موجود است. این مادهی بیکران به زبان یونانی «آپایرون» نام دارد. پس به عقیدهی آناکسیماندروس اصل جهان آپایرون است. علت این نظر آناکسیماندروس را نمیتوان به قطع گفت و همواره از ارسطو و سیمپلیکوس بدینسو تفاسیر بسیار بوده اند. اما عموماً میگویند آناکسیماندروس آب را مادهالمواد در نظر نمیگرفت زیرا باور داشت آب یا هر چیز دیگر خود جزئی از اضداد جهان است اما آپایرون خود مادر اضداد است. یعنی تمامی اضداد از آپایرون، که هم نامتعین و هم نامحدود است، میزایند.
جهانهای متعدد از اندیشهی آناکسیماندروس
قول به این که آپایرون اصل جهان است، آناکسیماندروس را به این نظر که جز جهان ما جهانهای دیگری نیز وجود دارند کشانده است. او برآن است که تعداد نامحدودی جهان وجود دارد که هر یک فناپذیر هستند، اما در عین حال ناشی از حرکتی ازلی اند. به زعم او این جهانها ناشی از این حرکت ازلی، که همواره وجود دارد، و جدا شدن اضداد از یکدیگر اند.
در مورد جهانهای متعدد در نگاه آناکسیماندروس نیز هیچگاه قطعیت و روشنی وجود نداشته است. از قدیمالایام برخی گفتهاند که جهانهای متعددِ موردِ نظرِ آناکسیماندروس همبود هستند. منظور از جهانهای همبود این است که این جهانهای متعدد در عرض یکدیگر قرار دارند. یعنی این جهانها همزمان با یکدیگر وجود دارند و نه آنکه تا یکی نرود یکی دیگر نمیآید. اما برخی خلاف این گفتهاند و جهانهای متعدد آناکسیماندروس را جهانهای ناهمبود دانستهاند. برخی دیگر گفتهاند اصلاً منظور آناکسیماندروس از جهانهای متعدد این نبوده است که طبیعتهای متعددی وجود دارد، بل آنچه او در نظر داشته همان عقاید یونانیان قدیم بوده است، یعنی اینکه خدایان متعدد وجود دارند. این که منظور او دقیقاً چه بوده همواره مبهم بوده و هست.
زمین از نگاه آناکسیماندروس
آناکسیماندروس در باب زمین نیز عقیدهای داشته که بسیار متفاوت از دیگر عقاید بوده است. معمولاً در زمان آناکسیماندروس و بعد از او نظر بر این بود که زمین بر جایی تکیه دارد. اما آناکسیماندروس زمین را استوانهایشکل میدانسته و بر این عقیده بوده است که زمین بر هیچ چیزی تکیه ندارد و در فضا معلق است. علت آن که سقوط نمیکند این است که فاصلهای مساوی از همهچیز دارد.
انسان از نگاه آناکسیماندروس
نظر آناکسیماندروس در باب انسان نیز نظری است که برای مایی که 2600 سال پس از او زندگی میکنیم، نظری غریب نیست. آناکسیماندروس به تطور انسان قائل بوده است. یعنی او نیز همچون داروین و داروینیان انسان را حاصل تطور و تبدل میدانسته است. به زعم او انسان نمیتوانسته است از ابتدا به شکل همین انسان امروزی بوده باشد، زیرا نوزاد تمامی جانوران یا خودکفا بوده و نیازی به والدین ندارد و یا اگر دارد این نیاز زمانی بسیار کم میپاید. اما نوزاد انسان اینگونه نیست. پس انسان باید از موجودی که نوزاد-اش به مانند نوزاد انسان نبوده است، پدید آمده باشد. او منشأ تمامی جانوران را همچون داروین دریا و رطوبت میدانسته و معتقد بوده است که نخستین موجودات آبزی بودهاند.
در کل آناکسیماندروس به عنوان یکی از فیلسوفان ملطی نظریات بسیار تازه و علمیای در باب بسیاری چیزها داشته و به همین سبب بسیاری او را نخستین کسی میدانند که به طور علمی به طبیعت و مسائل مربوط به آن پرداخته است.
مادهالمواد جهان در اندیشهی آناکسیمنس
آناکسیمنس یکی دیگر از فیلسوفان ملطی نیز همچون تالس و آناکسیماندروس مادهالمواد جهان را یک چیز مادی میداند. دیدیم که تالس آب و آناکسیماندروس آپایرون را مادهالمواد جهان در نظر گرفتند. اما مادهالمواد جهان از نگاه آناکسیمنس چیزی نیست جز هوا. او هوا را به عنوان اصل و منشأ جهان در نظر میگرفته است. به زعم او حتی خدایان نیز از هوا ساختهشدهاند. در واقع از نگاه آناکسیمنس این خدایان نیستند که هوا را آفریدهاند، بلکه هوا است که خدایان را آفریده است. از این رو میتوان گفت هوا از نگاه آناکسیمانس خداست. یعنی همان خدایی است که دیگر خدایان و اشیاء همه ساختهی اوی اند.
او میگفت هوا خود نامرئی است، مگر آنکه رقیق یا غلیظ شود؛ اگر رقیق شود آتش ساخته میشود، اما اگر غلیظ شود باد، غلیظتر که شود ابر، غلیظتر که شود آب، غلیظتر که شود خاک و غلیظتر که شود سنگ پدید میآید و سایر چیزها نیز از این مواد پدید میآیند. پس میتوان گفت تنها آتش و باد و ابر و آب و خاک و سنگ به صورت مستقیم از هوا میزایند و دیگر چیزها غیر مستقیم زادهی هوا هستند.
اما چه چیزی باعث میشود هوا، که خود در حالت تعادل وجود دارد و به همین دلیل دیده نمیشود، رقیق یا غلیظ شود؟ پاسخ آناکسیمنس این است که گرما و سرما سبب رقیق و غلیظ شدن هوا میشوند.
نکتهای که میتوان از سخنان آناکسیمنس برداشت کرد این است که او اختلاف اجسام و مواد را تنها در کمیت میدیده است، زیرا در نگاه او اختلاف اجسام ناشی از رقیق یا غلیظ بودن هواست.
نکاتی دیگر در مورد آناکسیمنس
1- آناکسیمنس نیز همچون تالس زمین را مسطح میپنداشته و بر این نظر بوده است که زمین همچون برگی در هوا معلق است.
2- هوا از نگاه او همواره در حرکت است و دمی از حرکت وانمیایستد.
3- او تببین جالبی از رنگینکمان داشته است و بر این عقیده بوده که رنگین کمان حاصل افتادن نور خورشید در یک ابر ضخیم است.
سخن آخر در باب فیلسوفان ملطی
- فیلسوفان ملطی با دخالتندادن خدا و ارواح در پدیدههای عالم، راه را برای شناخت علمی و فلسفی باز کردند.
- فیلسوفان ملطی همگی به دنبال مادهالمواد جهان بودند. گمان میکردند که تمامی اشیاء را میتوان به اصلی مشترک تقلیل داد.
- تالس و آناکسمنس زمین را صاف، و آنکسیماندروس زمین را استوانهای شکل میدانست.
- آن چیزی که فیلسوفان ملطی و فلاسفهی پس از آنها را به اندیشیدن وا داشت، «شدن» بود.
بیشتر بخوانید: نسبیت حقیقت در تفکر پروتاگوراس