نیچه و دو گونه اخلاق: اخلاق سروران و اخلاق بردگان
نیچه فیلسوفی است که در دهههای اخیر بیش از دیگر فلاسفه در مورد آن نوشته و مینویسند. در واقع، همانطور که خود گفته است، او پس از مرگاش متولد شد. در دهههای اخیر، که نقد مدرنیته روز به روز فزونی یافته و مییابد، باید هم کسی چون نیچه که با پتک میفلسفید، بیش از دیگران در موردش نوشته شود. حقیقت، اخلاق، برابری، دین و بسیاری از مفاهیم دیگر مورد نقد کوبندهی نیچه قرار گرفتهاند. اما آنچه که بیش از همه نقد نیچه بر آن مؤثر واقع گشته، حقیقت و همچنین اخلاق است. نقد نیچه بر اخلاق را نمیتوان در نوشتهای به این کوتاهی مورد بررسی قرار داد. اما میتوان یکی از مؤلفههای رویکرد نیچه به اخلاق، یعنی اخلاق بردگان و اخلاق سروران، را به صورت بسیار مختصر بازگو کرد.
نیچه علیه برابری
نیچه از آن متفکرانی بود که بههیچعنوان به چیزی به نام برابری اعتقاد نداشت، حتی برابری حقوق. از نظرگاه او بسیاری از انسانها از جمله زنان) پست اند و روانی سطحی دارند و صرفاً عدهای معدود اند که روانی والا دارند و میباید بر دیگران سروری داشته باشند. والایان توانا اند و پَستان ناتوان، اما افسوس که آن چیزی که اخلاق مینامند- اش را نه توانایان بل ناتوانان آفریدهاند. آن مفهوم مشهور کینتوزی از نظرگاه نیچه نیز از همینجا برمیآید که بعدها در مطلبی جداگانه به آن خواهم پرداخت. اما بهتر است در این متن صرفاً روی اخلاق بردگان و اخلاق سروران تمرکز داشته باشیم.
اخلاق، آفریدهی ناتوانان
بیش از 2300 سال پیش از نیچه، افلاطون در رسالهی گرگیاس از زبان کالیکلس مینویسد:
اگر راست خواهی، قوانین را همواره ضعیفان که اکثریت جامعهاند وضع میکنند و با در نظر گرفتن منافع خود برخی کارها را نیک قلمداد میکنند و پارهای را بد، و برای اینکه مردان نیرومند را، که از همهی موهبتها بیش از دیگران متمتع میشوند، مرعوب سازند میگویند برای خویش بیش از دیگران خواستن زشت و منافی اخلاق است (افلاطون، گرگیاس، 483).
با اندکی اغماض میتوان گفت سخن کالیکلس تقریباً همان سخن نیچه در باب اخلاق است. به نظر نیچه، ناتوانان چون ناتوان از برابری با افراد توانا هستند، پس با اختراع اخلاق سعی کردهاند ملاک و معیاری از برای خود مهیا کنند تا با استفاده از آن خود را با مردم توانا برابر انگارند. نیچه در همین مورد در کتاب فراسوی نیک و بد مینویسد:
حکم اخلاقی کردن و به حکم اخلاقی محکوم کردن، آن انتقام لذتبخشی است که تنگجانان از آنانکه گشادهجانترند میگیرند؛ و نیز جبرانی است برای این خسران که طبیعت لطفی چندان در حق ایشان نکرده است (نیچه، فراسوی نیک و بد، گزینگویه 219).
اخلاق بردگان و اخلاق سروران
اما فارغ از آنچه گفته شد، به زعم نیچه دو گونه اخلاق وجود دارد. یکی اخلاق همین ناتوانان و ضعیفان است که نیچه با عنوان اخلاق بردگان از آن نام میبرد و دیگری اخلاق مردمان توانگر و والا و شریف که نیچه با عنوان اخلاق سروران از آن یاد میکند.
اخلاق بردگان از نگاه نیچه، اخلاق ضعف و رحم و دلسوزی است. اینان آن چیزی را که نشان از قدرت و شور باشد بد میدانند. در اخلاق بردگان کسی خوب است که بیآزار باشد و خواهان صلح. علاوه بر این نیچه اخلاق بردگان را اخلاق سودمندی و سودگرایی میداند:
اخلاقِ بردگان بهذات اخلاقِ سودمندی است. این است خاستگاهِ آن ضدیتِ نامدار میانِ «خیر» و «شر»: شر (نزدِ اینان) چیزی است که در آن احساسِ قدرت و خطر میشود، نوعی خاص از ترسانگیزی و زرنگی و توانایی، که جایی برایِ خوارشماریِ (خویش) باقی نمیماند. بنابراین، بنا به اخلاقِ بردگان، «شر» چیزی است ترسانگیز (نیچه، پیشین، گزینگویه 260).
اما اخلاق سروران خلاف این است. در این اخلاق:
پست میشمارند اهلِ ترس و لرز را و مردمِ کوچک را و سودجویانِ تنگنظر را! همچنین بدگمانانِ کوتهنظر و به خاکافتندگان و آدمیانِ سگانی را که میگذارند با ایشان بدرفتاری شود، و نیز چاپلوسانِ گداصفت را و بالاتر از همه دروغگویان را (نیچه، همان).
نیچه تاریخ را تقابل میان اخلاق بردگان و اخلاق سروران میداند و بر این عقیده است که در ابتدا اخلاق سروران موجود بوده، اما به تدریج این بردگان بودهاند که با اختراع اخلاق، خصوصاً اخلاق یهودی- مسیحی باعث منحط شدن نژاد بشر گشتهاند.