قضایای ترکیبی پیشینی در نقد عقل محض کانت
سنجش خرد ناب یا همان نقد عقل محض از بهترین و ماندگارترین و دورانسازترین کتابهای تاریخ است. این کتاب نقطهی عطفی در اندیشهی بشری به شمار میرود. امانوئل کانت، نویسندهی کتاب سنجش خرد ناب، در این کتاب با تغییر نگرش انسان به جهان و ذهنیدانستن مقولات اندیشه، راه را برای بسیاری از گرایشهای فلسفی پس از خود، همچون ایدهآلیسم آلمانی، فلسفهی نوکانتی، پوزیتیویسم و …، باز کرد. اندیشههای نوین و مهم در این کتابِ سترگ کم نیستند و من سعیام بر آن که بهتدریج برخی از مسائل مهم در آن را با زبانی بسیار ساده و البته با کمکردن از عمق اندیشهی کانت بازگو کنم. این نوشتار روی یکی از همین موارد مهم یعنی قضایای ترکیبی پیشینی یا قضایای ترکیبی پیشین متمرکز است. در ادامه خواهم گفت که قضایای ترکیبی پیشین از نظرگاه کانت چه قضایایی اند و او چه استفادهای از این قضایا میبَرَد.
قضایای ترکیبی پیشینی از نظرگاه کانت
1- دو نوع قضیه در اندیشهی هیوم
هیوم، پیش از کانت قضایا را به دو نوع تقسیم کرد. نخست قضایایی که صرفاً در باب روابط بین ایدهها بحث میکنند. صدق این قضایا با تفکر قابل حصول است، یعنی برای اثبات درستی آنها نیازی به رجوع به امر وقع نیست. هیوم برای این باب، مثال قضایای ریاضی و هندسی را میزند.
دوم قضایایی که در باب روابط امر واقع بحث میکنند، از جمله آن که آب در 100 درجه به جوش میآید. درستی این قضایا با تفکرِ محض اثبات نمیشود بل با استفاده از تجربه و رجوع به امر واقع است که میتوان به درستی یا نادرستی آنها وقوف یافت. با ذکر این موارد، اکنون نوبت آن است که اضافه کنم که هیوم به نوعی قضایای نوع اول را پیش از تجربه و قضایای نوع دوم را تجربی میدانست.
2- تقسیم قضایا به پیشینی و پسینی توسط کانت
کانت – که بسی از هیوم تأثیر پذیرفته بود – این تقسیم را در صورت کلی قبول داشت، اما چیزهایی به آن افزود که موجب آن شد که قضایای ترکیبی پیشین نیز مورد بحث قرار گیرند.
کانت ابتدا به تقسیم قضایا به پیشینی و پسینی میپردازد. او بر آن است که:
در اینکه شناخت ما سراسر با تجربه آغاز میگردد، به هیچ روی تردید نیست. زیرا در غیر این صورت قوهی شناخت چگونه میبایست به عمل بیدار شود، اگر نه جز از راه برابرایستاهایی [= ابژههایی] که بر حسهای ما اثر میگذارند و هم از خود تصورهایی را ایجاد میکنند و هم توانایی فهم را به جنبش وا میدارند تا به همسنجیدن و پیوستن یا جدا کردن آن تصورها بپردازد و بدینسان مایهی خام تأثرهای حسی را برای گونهای شناخت برابرایستاها [= ابژهها] به عمل آورد، که تجربه نامیده میشود؟ بنابراین، از حیث زمان، هیچ شناختی در ما پیش از تجربه نمیآید، بلکه هرگونه شناخت با تجربه آغاز میگردد. [امانوئل کانت، سنجش خرد ناب، برگردان م.ش.ا.سلطانی، تهران، نشر امیرکبیر، 1362، ص 73]
اما این که هیچ شناختی از لحاظ زمانی پیش از تجربه نمیآید به معنای آن نیست که تمامی شناخت ما ناشی از تجربه باشد و این امری است که کانت میخواهد با استفاده از آن به مقصود مورد نظر خود، یعنی تقسیم قضایا به پیشینی و پسینی، دست یابد.
او میگوید آیا شناختی وجود دارد که بتوان آن را از تجربه و به طور کلی از دادههای حسی مستقل دانست؟ کانت این شناخت را شناخت پیشینی مینامد و برای تشخیص آن، دو معیار به دست میدهد: یکی ضرورت و دیگری کلیت.
3- ضرورت و کلیت، بهمثابهی دو معیار جهت متمایز ساختن شناخت پیشینی از شناخت پسینی
کانت میگوید شناخت پیشینیای که او مد نظر دارد شناختی است که نه نسبت به این یا آن تجربه بل نسبت به هرگونه تجربه مستقل باشد. اینگونه شناخت، از معیار ضرورت برخوردار است. هر شناختی که از تجربه ناشی شده باشد امکانی است زیرا
درست است که تجربه به ما میآموزد که چیزی بدین یا بدان سان سرشته شده است، ولی نه اینکه آن چیز نمیتواند به سانی دیگر باشد. پس در وهلهی نخست، اگر گزارهای یافته شود که همهنگام با ضرورتِ خویش اندیشیده گردد، آن یک داوری پرتوم [= قضیهی پیشینی] است. [پیشین، ص 75]
یعنی تجربه نمیتواند شناختی به ما دهد که نتوانیم آن را به گونهای دیگر تصور کنیم، اما شناختی که تصور آن به گونهای دیگر میسر نیست، ضروری و در نتیجه پیشینی است. این نخستین معیار برای تمییز شناخت پیشینی از شناخت پسینی است.
اما دومین معیار، معیار کلیت است. تجربه با استقراء عجین است و هر شناختی که به دست دهد، باز نمیتوان آن را به تمامی بدون استثنا دانست. بنابراین آن شناختی که استثنا برنمیدارد و میتوان آن را برای تمامی نمونهها بهقطع صادق دانست، شناختی پیشینی است.
سپس کانت برای قضایای پیشینی مثالی میزند. او برآن است که قضایای ریاضی و یا قضیهی «هر معلولی علتی دارد» در زمرهی قضایای پیشینی قرار میگیرند.
4- تقسیم قضایا به تحلیلی و ترکیبی توسط کانت
کانت بر آن است که قضایای تحلیلی آنهایی هستند که محمولشان از دل موضوع بیرون میآید. به عبارت بهتر قضایای تحلیلی
به وسیلهی محمول چیزی به مفهوم موضوع نمیافزایند، بلکه فقط آن را به وسیلهی فروشکافی به مفهومهای فرعی آن تجزیه میکنند که در همان مفهوم (گرچه آشفتهوار) اندیشیده شده بودند. [پیشین، صص 80- 81]
اما بر عکسِ قضایای تحلیلی، قضایای ترکیبی به مفهوم موضوع محمولی اضافه میکنند که پیش از آن هر اندازه هم که موضوع را میشکافتیم، محمول را از دل آن نمیتوانستیم بیرون آوریم.
کانت برای قضایای تحلیلی، مثال «همهی جسمها بعد دارند» را میزند. او برآن است که محمول، یعنی بُعد، از دلِ موضوع، یعنی جسم، با اندیشه و واکاوی بیرون میآید. اما قضیهی «همهی جسمها وزن دارند» به این قرار نیست و قضیهای ست ترکیبی.
کانت میگوید افزودن محمول وزن به جسم به معنی آن است که قضیه ترکیبی است زیرا هر اندازه که واکاوی کنیم، مفهوم وزن را از دل جسم نمیتوانیم بیرون آوریم.
با ذکر این موارد، کانت اینگونه میافزاید که تمامی قضایای تحلیلی، پیشینی هستند و تمامی قضایای تجربی، ترکیبی. اما این به معنای آن نیست که تمامی قضایای پیشینی، تحلیلی باشند و تمامی قضایای ترکیبی، تجربی. اینجاست که کانت مفهوم قضایای ترکیبی پیشینی را پیش میکشد.
5- قضایای ترکیبی پیشینی
کانت برآن است که برخی قضایا وجود دارند که محمول آنها سراسر جدا از موضوعشان است [یعنی ترکیبی هستند] اما در عین حال از ضرورت و کلیت برخوردار اند [یعنی پیشینی هستند].
کانت در ادامه، برای قضایای ترکیبی پیشینی در هر یک از علوم حساب، هندسه و فیزیک مثالی میزند. او برآن است که تمامی قضایای حساب، ترکیبی پیشینی اند.
ترکیبی اند، زیرا به عنوان مثال در 5+7=12 هر اندازه که عدد 12 واکاویده شود، 5 و 7 از آن بیرون نمیآید مگر آن که انسان از این مفاهیم بیرون رود.
اما پیشینی اند زیرا از ضرورت و کلیتی محکم و استوار برخوردار اند.
در میان قضایای پیشینی در هندسه، کانت اینگونه مثال میزند که قضیهی «خط مستقیم کوتاهترین فاصله میان دو نقطه است» یک قضیهی ترکیبی است زیرا مفهوم «کوتاهترین» به «مستقیم» افزوده شده، اما در عین حال پیشینی است زیرا از ضرورت و کلیت برخوردار است.
در علم فیزیک نیز، قضیهی «در همهی دگرگونیهای جهان مادی کمیت ماده ثابت میماند» یک قضیهی ترکیبی است، زیرا هر اندازه که مفهوم ماده واکاویده شود، مفهوم ثابت ماندن بیرون نمیآید. اما این قضیه پیشینی است زیرا از ضرورت و کلیتی استوار برخوردار است.
پس از این کانت به سراغ متافیزیک میرود و بر آن است که در متافیزیک نیز اینگونه قضایا، یعنی قضایای ترکیبی پیشین، وجود دارند.
اما پرسش اصلی کانت این است که قضایای ترکیبی پیشین چگونه ممکن اند؟
با توجه به مبحث کانت و گفتههای او، پرسش او سه شکل به خود میگیرد:
ریاضی ناب چگونه ممکن است؟
فیزیک ناب چگونه ممکن است؟
آیا متافیزیک ممکن است و اگر ممکن است چگونه ممکن است؟
این سه پرسش، تا به انتهای کتاب سنجش خرد ناب، توسط کانت پاسخ داده میشوند.
همچنین ببینید: مقولات کانت