چشمانام را که باز میکنم، میبینم در دنیایی قرار دارم که از سوراخهای ریز-اش هم بهم حمله میشود. بله، حمله میشود. حملاتی که به من میشود، نه حملاتی با سلاحهایی جنگی بل با سلاحهایی مدرن همچون ویدئو، ریلز، مقاله، سریال، فیلم، موسیقی و موارد این قبیل اند. هر نهاد قدرتمندی درصدد است که حقیقتِ ناحقیقیِ خلقشدهاش را در راستای تحصیل منفعت بیشتر و تسلطی افزونتر گسترش دهد. از آن سو، سنتی که در آن قرار دارم نیز چنین میکند. سنت – از والدین و آموزش و پرورش گرفته تا جامعه – برآن ام میدارد که معنای واژهها، معنای وقایع -–چه طبیعی و چه غیرطبیعی – را بدانم و عمدتاً در دوران ما، بهویژه در جغرافیای ما – نبردی میان سنت و حقیقتهای ناحقیقیِ خلقشدهی تازه در جریان است و ما همچون بیچارگانی هستیم که در این بین لِه میشوند و به بیچارگان سدههای پیشین میپیوندند. این نبرد و البته وجود تکیِ طرفهای نبرد، چنانکه گفته شد، برآنمان میدارند که به وقایع معنا دهیم، تفسیرشان کنیم، داوریشان کنیم و بر اساس تفسیرهایی که کردهایم و داوریهایی که داشتهایم، زندگیمان را پیش ببریم. اما – تراژدی اینجاست که – بسیاری از غمهایمان نه ناشی از وقایعی که برایمان رخ دادهاند، بل ناشی از تفسیرهاییست که از آن وقایع داشتهایم، حال این تفاسیر میتوانند ناشی از سنت [والدین و …] باشند، یا ناشی از حقیقتهای ناحقیقیای که خلقشدهاند و بهمان پرتاب میشوند. اپیکتتوس، سدهها پیش، این مسئله را دریافتهبود و نیک میدانست که انسانها غمگین اند چون غمگین تفسیر میکنند، درد دارند چون دردناک تأویل میکنند و از این رو توصیه میکرد که تفاسیرمان را تغییر دهیم تا از غم و در کل از بسیاری چیزها رها باشیم، و گاه چنان رها باشیم که به آزادی برسیم.
اپیکتتوس در بخشی از کتاب گفتارها میگوید:
او به زندان فرستاده شد، اما اینکه «بیچاره شد»، نظری اضافی از جانب شماست.
بیچارهشدنِ کسی که به زندان رفته، تفسیریست که بسیار سریع و ناخودآگاه به ذهن کسی که به زندان رفته و البته اطرافیان او میرسد و احساسی که زندانی پیدا میکند، احساسیست که از پسِ این تفسیر میآید و تصمیماتی که از پسِ این احساس میگیرد، همه ناشی از تفسیر اولیهی اوی اند. اما هیچ ضروری برای آنکه زندانی چنین تفسیری داشته باشد وجود ندارد.
این مثال زندانی البته یک مثال دمدستیست، وگرنه تفسیر در جزئیترین انتخابهای زندگیمان هست. البته ممکن است اعتراض کنند که این خنثیبودن وقایع و تفسیر دلخواهی که انسانها از وقایع میکنند با این فرض است که خوب و بد – یا بهتر است بگویم خیر و شر – را ذهنی انگاشتهاند، حال آنکه خیر و شر نه ذهنی بل عینی اند و از فرهنگ و ذهنیت فردی و جمعی انسانها متمایز. البته که عمدهی فرضِ اپیکتتوس و آنانی که همچون اپیکتتوس وقایع جهان را خنثی میانگارند همین است، اما دو قضیه را میبایست مدنظر داشت.
نخست آنکه در بحث استدلالی پیرامون خیر و شر ذهنی یا عینی، بسیار دشوار بتوان همگام با کسانی که خیر و شر را عینی میانگارند بود و به نظر میرسد حق بیشتر با ذهنیانگاران است، دوم آنکه حتی اگر موافق نباشیم که خیر و شر ذهنی اند و برعکسْ اعتقاد داشته باشیم که خیر و شر عینی اند، باز هم خللی در بحث ما ایجاد نمیشود، به دو دلیل.
نخست آنکه تفسیر وقایع همواره تفسیری اخلاقی و ناشی از خیر و شر بودن یک قضیه نیست [مثال خواهم زد]، دوم آنکه حتی اگر در مواردی با تفسیر وقایع بر اساس خیر و شر بودن قضایا مواجه باشیم، باز هم میتوانیم تفسیری فراتر از آنچه که مرسوم است انجام دهیم، چه آن که یک واقعه مسبب وقایعی دیگر است و تا وقایعی دیگر – که آنها هم مسببین وقایعی دیگر اند – اتفاق نیفتند، نمیتوانیم داوری قاطعی داشته باشیم و از این رو دستمان برای تفسیر کردن و داوری بازتر است.
اما مثالی بسیار دمدستی که پیرامون تفسیرهای واقعههایی فارغ از خیر و شر میتوانم بزنم، «قد» است. شبکههای اجتماعی – بهواسطهی سنت – کاری کردهاند که بسیاری از دختران دههی 80، یا حتی قبلتر، اهمیتی بسیار به قد پارتنرشان میدهند. هیچ دلیل قانعکنندهای هم برای این ماجرا ندارند. خب خیلی ساده میتوانند قد پارتنرشان را به نحوی دیگر ببینند و واقعه را طور دیگری تفسیر کنند. این مثال البته بسیار دمدستی و حتی غیرکاربردی است، اما منظور را میرساند. همین مثال را در مورد وقایعی که مستقیم به خیر و شر ارتباط دارند هم میتوان زد. مثلاً فرض کنیم که قد بلند یک خیر عینی است و هیچگونه نمیتوان شکل دیگری تفسیر-اش کرد، اما من میتوانم طوری دیگر تفسیر کنم. در بالا گفتم که هر واقعه مسبب وقایعی دیگر است و هیچ معیار و همچنین راهنمایی عینی در دست نیست که بهواسطهی آن بتوانیم تعیین کنیم که آن واقعه چه وقایعی دیگر را رقم میزند. بنابراین حتی اگر گمان کنیم که قد بلند یک خیر عینی است، باز هم ممکن است قد متوسط یا کوتاه پارتنر آن دختری که در حال تصمیم است، در روزها یا ماههای آینده مسبب بروز وقایعی شود که خیرشان – از لحاظ خیر بودن – بیشتر از خیر بلندبودن قد باشد.
این یعنی با فرضِ خیر عینیبودن یک واقعه، همچنان میتوانیم به نحوی دیگر تفسیر کنیم.
البته که جا برای سخنگفتنِ بیشتر حول این موضوع باز است، اما در نوشتاری اینترنتی به همین اندازه کافیست.
بنا بر آنچه که گفته شد، میتوان حق را به اپیکتتوس داد و با تفاسیری تازه از وقایعی که برایمان رخ میدهند، رها بود و شد از … .