نقد فیلم عامه پسند | نکوهش فرهنگ عامه پسند با هنر عامه پسند
در سالهای اخیر مُد شده که در دنیای کتاب، کتابهای مشهور و گاه نسبتاً عمیق – یا ظاهراً نسبتاً عمیق –، همچون وقتی نیچه گریست، را با ترجمههای متعدد و عمدتاً دمدستی و با قیمتی پایین روانهی بازار میکنند. در نگاه نخست، برای آنها که چندان با این کتابها و مفاهیم آنها آشنایی ندارند، این کتابها بسیار بزرگ و سترگ جلوه میکنند، این در حالی است که هم محتوایشان چندان نیست و هم بهویژه ترجمههایی که از آنها شده، نه ترجمه بلکه بازنویسی از ترجمههای اصلی اند و اینچنین نام این کتابها و البته خلاصه یا موضوع چندخطی آنها، در ذهن مخاطبین ناآشنا هیبتی جذاب میآفریند و خریدار این کتابها اگر این کتابها را در دست یا کتابخانهاش داشته باشد، یکی از اقوام ناآگاهاش چو نگاهی سرسری به این کتابها اندازد، بر این گمان میرود که فلانی چه روشنفکر است و چه کتابها که نمیخوانَد. فیلمهای سهیل بیرقی و امثال او در ایران نیز چنین فیلمهایی اند. عنوان این فیلمها – مَن، عرق سرد و عامهپسند – عناوینی دهنپُرکن و خلاصهی آنها در وبسایتهایی همچون ویکیپدیا خلاصهای روشنفکرانه و متفاوت است، اما وقتی به تماشای این فیلمها مینشینی، نخستین چیزی که به ذهن میآید همین کتابهاییست که به آنها اشاره کردم. فیلم عامه پسند بهمثابهی جدیدترین فیلم سهیل بیرقی نیز چنین فیلمی است. در ادامه نگاهی به کلیت این فیلم خواهم داشت و البته که نقد فیلم عامه پسند همراه با لو رفتن داستان است.
جنجال درست شود، فیلم عمیقتر میشود؟
صادق بوقی پس از آنکه خبر آمد دستگیر-اش کردهاند، بهشدت گُل کرد و همگان برایشان این پرسش پیش آمد که صادق بوقی کیست و چه کرده که اینچنین دستگیر-اش کردهاند؟ این شد که عاو عاو کردن او – که چندان جذابتر از عاو عاو کردن سگ دوبرمن در حلبیآبادی خارج از شهر نیست – گُل کرد و صادق بوقی که عمری بوق زدهبود، به تبلیغکردن روی آورد و دستی به سر و روی زندگیاش کشید. از این موارد بسیار اند و همین مثال صادق بوقی کافیست. این ماجرا برای فیلم عامه پسند – لااقل با شدتی کمتر – رخ داد. این فیلم سال 1398 ساخته شده و مشکلاتی در اکران داشته و حتی به بنر و پوستر آن گیر دادهاند و سابقهی فیلمهای ظاهراً فمینیستیِ کارگردان آن نیز پشت فیلم بوده تا بسیاری پس از اکران فیلم، منتظر یک فیلم هنری و متفاوت باشند، اما دریغا که فیلم نه کارگردانی چشمگیری دارد و نه بهویژه سناریوی جذابی، سهل است، سناریویاش دمدستیست.
همچنین ببینید: بهترین فیلمهای فمینیستی
نمایی کلی از فیلم عامه پسند
نحوهی زیستن شخصیت اصلی فیلم، فهیمه میربُد – با بازی تکراری و نهچندان جالب فاطمه معتمدآریا – در شهری کوچک در این فیلم عامه پسند نشان از آن دارد که لاقل فرهنگ سنتی ایرانی، از طریق برخی از ابزارهایاش – مردمان – فشار میآورد که همگان زندگی روتین و عامهپسندی داشته باشند و هر آن کسی که بخواهد متفاوت از این روتین زندگی کند، لهاش میکنند. حتی افسانه – با بازی نسبتاً خوب باران کوثری – که یک زن است، چون با قواعد زندگی در شهرضا زندگی میکند، زندگی بدی ندارد و حتی میتواند کافیشاپ فهیمه را فک پلمب کند و آن را از کافیشاپ به سفرهخانه تبدیل کند، تبدیل از مدرنبودن به سنتیبودن، و از این رو استفادهای عالی از آن داشته باشد.
اما فارغ از اینها، سهیل بیرقی، بهعنوان نویسندهی این فیلم، نه فقط نکوهش زندگی متفاوت بلکه نکوهش زندگی متفاوت یک زن و بهویژه یک زن میانسال توسط مردمان عادی را مدنظر دارد. اگر در «من»، زنهای اصلی میانسال نبودند، در این فیلم عامه پسند تمرکز بیرقی روی زنان میانسال است، هر چند که نقبی هم به زندگی دیگرانی که میخواهند متفاوت باشند اما نمیتوانند، میزند. مقصود از حضور میلاد بداغی – با بازی معمولی هوتن شکیبا – همین است، البته بهتر است بگویم یکی از مقصودها، چه آنکه بیرقی از همجنسگرانشاندادن بداغی مقصودهای دیگری هم دارد.
به هر حال، فهیمهی فیلم عامه پسند عمر-اش را برای مردان زندگیاش یعنی شوهر و پسر-اش گذاشته و اکنون در 57 سالگی، یکی از آنها با یک زن دیگر رفته و ترکاش کرده و نفقه و مهریهی ناچیز-اش را جلوی پایاش انداخته و مرد دیگر زندگی او یعنی پسر-اش حتی یک روز از تهران به شهرضا نیامده تا برای یک روز هم که شده کنار مادر باشد!! او البته بهواسطهی قوانین ضد زن ایران در زمینهی ازدواج، عمری خانهداریِ بدون مواجب کرده و اکنون در 57 سالگی بهجز نفقه و مهریه چیزی در دستاش نیست، این در حالی است که همسر-اش حاصل کار-اش را میتواند برای ازدواج دوم به کار گیرد. این قضیه البته چیزیست که همگان میدانند و بهویژه در سالهای اخیر در شبکههای اجتماعی تأکیدی بسیار روی آن میشود، بنابراین هنر کارگردان است که این قضیه را نه رک و صریح و بدون کوچکترین شکل و شمایل، بلکه در قالب یک فیلم هنری جذاب به مخاطب گوشزد کند، که نمیکند.
فیلم بسیار رو است، یعنی هیچ کشش و تعلیقی ندارد و از همان ابتدا میتوان حدس زد که قرار است بعدها برای فهیمهی 57 ساله ولی بسیار سادهلوح چه اتفاقاتی رخ دهد، اما همین رو بودن فیلم هم میشد مقداری بهتر باشد، نه تا این اندازه دمدستی.
گاه وضعیت فیلم چنان میشود که انگار در حال دیدن یک مستند هستیم، اما انصافاً در حق بسیاری از مستندهای قدرتمند ساخت ایران اجحاف کردهایم اگر لقب «مستند» را به این فیلم دهیم.این فیلم، نه فیلمبرداری درست و حسابیای دارد، نه تدویناش راضیکننده است، نه بازی بازیگران آن چنگی به دل میزند و نه شخصیتپردازی چندان در فیلم جایی دارد. فهیمهای که مدام میخواهد تخفیف بگیرد و حتی یک قوری را بهجای تخفیف یخچال از سمساری برمیدارد، چنان تصمیمات سادهلوحانه و یکدندگیهای مسخرهای از خود نشان میدهد که به هیچوجه نمیتوان پذیرفت و با آن کنار آمد.
فیلم عامه پسند بهمثابهی فیلمی عامهپسند
با گریه و زاریکردن، نهایت بتوان برای یک خردسال پفک و چیپس خرید، وگرنه یک بزرگسال که بهویژه ادعا هم دارد، نه با گریه و زاری بل با استدلال – حال استدلال منطقی یا استدلال هنری – میباید برای موضوعی راضیمان کند. اگر بزرگسال دست به گریه و زاری و آه و ناله بزند، نهتنها دلمان برای او نمیسوزد، که حتی گارد هم میگیریم. فیلم عامه پسند چنین کاری میکند. فیلم چیزی برای ارائه ندارد و میخواهد با اگزجره در برخی موقعیتها نشانمان دهد که اِل و است بِل، اما این کار راه به جایی نمیبرد. دیالوگهایی همچون «شما یا میگویید آقاتون یا شوورتون، خودمو قبول ندارید»، اگر در دل یک فیلم بزرگ با موضوعی پرکشش گنجانده میشدند، شاید میشد مقداری قبولشان کرد، اما این دیالوگهای فیک را در دل یک سناریوی فیک که قرار میدهیم، بهشدت خودنمایی میکنند. فیلم عامه پسند بهشکلی تماماً سطحی میخواهد زندگی روزمرهی یک زن 57 ساله که بهتازگی جدا شده را نشانمان دهد، اما چنانکه گفته شد، هنری برای این کار ندارد و در بهترین حالت یک فیلم عامه پسند است.
البته احتمالاً سانسور هم شدهباشد، اما تغییر ناگهانی رفتار افسانه یا همان باران کوثری بسیار خودنمایی میکند. این که ادعا کنیم امثال او از همان ابتدا هم چنین انسانهایی اند، کاری از پیش نمیبرد، چرا که نویسنده به هیچ وجه نشانمان نداده که امثال او میتوانند با آن همه مهربانی در ابتدای فیلم، چنین انسانهایی باشند. نه آنکه بگویم چنین انسانهایی نیستند، اما مهم این است که نویسنده و کارگردان بتوانند این را با هنر نشانمان دهند، نه آن که روایت کنند. البته که میتوان پذیرفت که آشنایی بهیکباره و غیرمنطقیِ فهیمه با میلاد، ممکن است ناشی از محدودیتهای فیلمسازی در ایران باشد. اما فارغ از این، دقیق مشخص نیست که حضور میلاد که احتمالاً همجنسگراست، در این فیلم و در مسیر زندگی جدید فهیمه از چه روست. او گرایش دگرجنسگرایی ندارد و بنابراین هدف جنسی برای نزدیکشدن به فهیمه ندارد. از ابتدا هم مشخص است که چندان به مال فهیمه چشم ندارد، چرا که فهیمه چندان مالی ندارد و حتی پیشنهاد فهیمه به او برای سکنیگزیدناش در کافه، پیشنهادی ناگهانی برای اوست و البته چندان هم پیشنهاد بزرگی نیست.
فارغ از این، بیرقی در این فیلم در بهترین حالت ممکن فقط نشانمان میدهد که یک زن 57 ساله چه مشکلاتی میتواند داشته باشد، بهویژه اگر همسر بیرحمی داشتهباشد و در این سن مجبور به تنهازندگیکردن شود، اما نشانمان نمیدهد که این زن و دیگر اعضای جامعه در برابر چنین مشکلاتی چه کارهایی میباید انجام دهند.
همچنین ببینید: نقد فیلم دوزیست