ورود و ثبت نام
0
سبد خرید خالی است.
0
سبد خرید خالی است.
ورود و ثبت نام

نگاهی به نمایشنامه‌ی کالیگولا آلبر کامو + خلاصه‌ و جملات کتاب

نمایشنامه‌ی کالیگولا کامو

مطالعه‌ی این نوشتار تقریباً

13 دقیقه

طول می‌کشد. لطفاً تا انتها مطالعه کنید.

نمایشنامه‌ی کالیگولا یکی از مشهورترین نمونه‌های تئاتر ابزورد قرن بیستم است. در این نمایشنامه با استفاده از زندگی یک شخصیت واقعی تاریخی، مفاهیم فلسفی‌ای که آلبر کامو و بسیاری از فیلسوفان هم‌عصر او، به‌ویژه اگزیستانسیالیست‌ها، با آن‌ها درگیر بوده‌اند بیان شده‌اند. آلبر کامو مثل سارتر و بعضی از دیگر فلاسفه‌ی هم‌عصر خود فلسفه را از طریق داستان و نمایشنامه‌ به جمع مردم آورد و به آن‌ها معرفی کرد و قطعاً یکی از علل شهرت او و البته دریافت جایزه‌ی نوبل ادبیات همین روی‌آوردن به ادبیات و ادبیات نمایشی و بیان مفاهیم فلسفی در قالب داستان‌های فهم‌پذیرتر نسبت به کتب سنگین فلسفی است.

نگاهی به نمایشنامه‌ی کالیگولا

کالیگولا یکی از امپراتوران روم باستان است که بیشتر به‌علت رفتارهای غیرعادی، برقراری رابطه‌ی نامتعارف عاشقانه با خواهران‌اش و خشونت و کشتار بی‌رحمانه‌ به شهرت رسیده است. ظاهراً کالیگولا مانند بسیاری از حاکمان ابتدا حکومتی عادلانه و صلح‌آمیز داشته، اما بعد از مدتی به امپراتوری بی‌رحم تبدیل شده و دوره‌ی جدیدی از فرمانروایی خود را بر پایه‌ی این شعار معروف بنا کرده که عوام در شرایطی که از حاکم خود بترسند بیشتر از او فرمان‌برداری می‌کنند تا زمانی که دوست‌اش دارند. آلبر کامو این تغییر رویه‌‌ی کالیگولا را نه به‌علت تأثیر تدریجی دردست‌داشتن قدرت که به‌علت تغییری ناگهانی بعد از مرگ خواهر و معشوقه‌ی خود دروسلا، و البته نه صرفاً به‌خاطر ازدست‌دادن او، می‌پندارد. البته این‌که درحقیقت کالیگولا دقیقاً به چه علت از حاکمی خوب به حاکمی بد تبدیل شده مشخص نیست و بعضی از منابع حتی علت این تغییر را به آن‌چه کامو تصویر کرده بسیار نزدیک می‌دانند.

کالیگولا، مرگ، حقیقت، پوچی، آزادی، عصیان

کالیگولای کامو به‌دنبال مرگ خواهر خود به‌طور ملموس پی به واقعیت وجود مرگ و نبود خوشبختی می‌برد و پس از آن زندگی‌ای جدید برپایه‌ی مرگ‌اندیشی‌ای تام‌وتمام، البته به شیوه‌ی خودش، می‌آورد. او پی می‌برد که «مردم می‌میرند و خوشبخت نیستند». کالیگولا با مرگ دروسلا و با پی‌بردن به هیچ‌بودن عشق، هیچ‌بودن تمام جهان را نتیجه می‌گیرد و هر کسی که این حقیقت را نپذیرفته باشد و به‌عبارتی با دروغ زندگی کند گناهکار می‌پندارد. او براین باور است که مردم آن‌قدر که باید مرگ‌اندیش نیستند و علی‌رغم این‌که می‌دانند خواهند مرد، با آن می‌سازند و این حقیقت «مانع خوردن آن‌ها نمی‌شود»؛ پس آدمیان درحال زندگی با دروغ‌اند و کالیگولا که ابزار هدایت مردم برای زندگی براساس حقیقت را دارد، قدرت خود را در این راستا به‌کار می‌گیرد.

کالیگولا بعد از مرگ دروسلا می‌بیند که عشق هم پایدار نیست و کمی بعد از آن درمی‌یابد که حتی اندوه ناشی از مرگ دروسلا هم پایدار نبوده. این ناپایداری به‌نوعی همان مرگ است که کالیگولا را به راه منطق می‌کشاند و او را به ‌جست‌وجوی ماه، ناممکن، که به‌نظرم همان مرگ‌ناپذیری و جاودانی باشد می‌کشاند.

کالیگولا پذیرفتن هیچ‌بودن جهان و به‌تبع زندگی‌کردن با راستی را مستلزم این می‌داند که انسان با شورشی عظیم همه‌چیز حتی خود کالیگولا را نفی کند، همان‌طور که خود خدایان را نفی می‌کند و جایگاهی فراتر از آن‌ها برای خود می‌خواهد و از همین‌روست که رومیان را گناه‌کار می‌داند، چون همه اتباع کالیگولا هستند. درست به‌همین علت است که او فقط گناه دوم مریا که همان عصیان علیه کالیگولا باشد را «شرافتمندانه» تلقی می‌کند. و باز هم درست به همین علت است که تندی‌های کرئا و اسکیپیون را می‌شنود و با آن‌که می‌داند کرئا قصد کشتن‌اش را دارد دست به اقدامی برای مجازات او نمی‌زند. «عصیان می‌کنم پس هستم» آلبر کامو بهترین توصیف برای شخصیت کالیگولا بعد از مرگ دروسلاست.

نمایشنامه‌ی کالیگولا آلبر کامو

کالیگولا و بازی قدرت

داشتن قدرت در نمایشنامه‌ی کالیگولا آلبر کامو عنصری کلیدی‌ست. کالیگولا با پی‌بردن به پوچی و بی‌اهمیت‌بودن همه‌چیز درصدد نفی و انکار همه‌چیز، فراتررفتن از خدایان و ساخت دنیایی با قوانین خود برمی‌آید. کامو از یک نظر از این رو شخصیت کالیگولا را برای این نمایشنامه انتخاب کرده که به انسانی نیاز داشته که گذشته از این‌که به آزادی خود پی می‌برد، قدرت اعمال تام‌وتمام آن آزادی را هم داشته باشد و در این بین هیچ چیز، نه عشق، نه فقر، نه قدرت فرمانروایان، نه فرزند، نه اخلاق، نه بیماری و نه هیچ چیز دیگری مانع او نباشد.

کالیگولا از این آزادی مطلق و قدرت بی‌پایان خود استفاده می‌کند و به‌اشکال مختلف نشان می‌دهد که آزادی انجام هر کاری را دارد. دستور درباره‌ی وصیت اموال، اعدام انسان‌ها بدون داشتن هیچ تقصیر و گناهی، برگزاری آیین پرستش ونوس، برگزاری مسابقه‌ی شعر، حضور در خانه‌ی کرئا و دستور به بزرگ‌زادگان برای انجام امور نوکرها، برقراری رابطه با همسر نزدیکان‌اش، بخشش کرئا با سوزاندن لوحی که سند توطئه‌ی او برای قتل کالیگولاست و کشتن همسرش همه به اشکال مختلف به کالیگولا و ما نشان می‌دهند که او آزادی کامل دارد.

کالیگولا بین هنر و قدرت، قدرت را انتخاب می‌کند، او با قدرت خود، و نه با هنر، جهانی جدید خلق می‌کند، جهانی که آفرینش‌اش معادل ویران‌گری‌ست. اما در نهایت می‌بینیم این هنر، کرئا و اسکیپیون، است که دربرابر کالیگولا می‌ایستد و او را «می‌کوبد».

انتقاد از سیاست در نمایشنامه‌ی کالیگولا

کالیگولا در جواب پیشکار، که تنها برای داشتن یک بهانه برای صحبت، موضوع خزانه‌ی کشور را به‌میان می‌آورد دستور می‌دهد تمام افراد همه‌ی اموال خود را در یک وصیت پس از مرگ به دولت ببخشند و برنامه‌ای ترتیب می‌دهد که برای تصاحب این اموال به‌تدریج ساکنان شهر کشته شوند تا بتوان به وصیت‌شان عمل کرد. او بین این فرمان خود و وضع مالیات بر کالاهای مورد نیاز مردم تفاوتی نمی‌بیند و نقاب از ظاهر تمامی دزدی‌ها و کشتارهایی که با صورتی فاقد خشونت و حتی مهربانانه انجام می‌شوند برمی‌دارد و به‌قول خودش تناقض‌ها را برمی‌چیند و این دقیقاً رفتن یک منطق تا انتهاست. برداشتن تناقض‌ها یکی از موضوعاتی‌ست که بارها درطول نمایشنامه بر آن تأکید می‌شود و این ارتباط تنگاتنگی با نفرت کالیگولا از دروغ و زندگی برپایه‌ی دروغ دارد.

روشن است که در این پرده از نمایشنامه‌ی کالیگولا کامو و در پرده‌ای که در آن ترتیبی می‌دهد تا مراجعه به فاحشه‌خانه‌اش بیشتر، تا درآمدش افزون‌تر شود، انتقادی ضمنی به کارکرد حکومت‌ها و استفاده از روش‌های غیراخلاقی برای کسب درآمد مطرح شده است. ادعای کالیگولا مبنی بر اهمیت‌داشتن جان انسان‌ها با امتناع از جنگ درحالی‌که خود او جان مردم را به‌نوعی دیگر می‌گیرد انتقاد دیگری از سوی کامو بر ادعاهای پوچ بشردوستانه‌ی حاکمان است‌.

کالیگولا و کرئا

کاراکتر کرئا در نمایشنامه‌ی کالیگولا کامو نمادی از هنر است و هم اوست که آشکارا مقابل کالیگولا می‌ایستد و قصد نابودکردن‌اش را دارد. کالیگولا خود مثل کرئا شاعر است و این در مشاعره‌ی او در نمایشنامه هم نشان داده شده است، بااین‌حال کالیگولا بعد از مرگ دروسلا در اولین برخورد خود با کرئا او را دروغ‌گو خطاب می‌کند و از درگاه خود می‌راندش. او بر این باور است که شاعران و هنرمندان‌اند که به چیزهایی که حقیقتاً فاقد اهمیت‌اند اهمیت می‌بخشند و حرف می‌زنند تا دروغ‌های خود را نشنوند و این درحالی‌ست که گالیگولا را با صفت امپراتور شاعر می‌شناسد و کامو هم در نمایشنامه به‌خوبی طبع شاعرانه‌ی او را نشان داده است.

کرئا به‌نوعی نقطه‌ی مقابل کالیگولاست. او می‌داند چرا کالیگولا خطرناک و مضر است و از این رو در مقابل آن می‌ایستد که مانع از پیروزی فلسفه‌اش شود، خلاف سایر بزرگ‌زادگان که به‌زعم کرئا با بهانه‌هایی خرد و بی‌ارزش درصدد مقابله با کرئا هستند. او می‌داند که پذیرفتن کالیگولا به‌معنی پذیرفتن هیچ مطلق است، به‌معنی نفی زندگی‌ست درحالی‌که او می‌خواهد «زندگی کند و خوشبخت باشد». کرئا تنها کسی‌ست که کاملاً کالیگولا را درک کرده و فهمیده، اما می‌داند که نمی‌تواند فلسفه‌ی کالیگولا یا همان پوچی زندگی را نفی کرد و به‌همین علت درصدد کوبیدن و نابودکردن‌اش برمی‌آید.

کرئا، بخوانید کامو، اجازه نمی‌دهد کالیگولا از آزادی خود در جهت نابودی جهان استفاده کند و اگرچه پوچی را تأیید می‌کند، کشتار را نمی‌پذیرد و آن را «می‌کوبد». نفی کشتار و خودکشی علی‌رغم پی‌بردن به پوچی در دیگر آثار آلبر کامو مثل اسطوره‌ی سیزیف و انسان طاغی هم دیده می‌شود‌.

نمایشنامه‌ی کالیگولا آلبر کامو
آلبر کامو در پشت‌پرده‌ی تئاتر کالیگولا

ارتباط نمایشنامه‌ی کالیگولا و جنگ جهانی دوم

بسیاری کالیگولا را نمادی از هیتلر می‌دانند. کالیگولا در یکی از صحنه‌های پایانی نمایشنامه می‌گوید حکومت او نه دستخوش طاعون شده، نه شورش، نه جنگ و نه بلا و خود را جانشین طاعون می‌داند. اگر نمادین‌بودن بعضی مفاهیم را در آثار کامو بپذیریم و این برداشت را از داستان «طاعون» او درست بدانیم که کامو در این داستان جنگ را در هیبت طاعون ترسیم کرده، می‌توانیم نتیجه بگیریم که کالیگولا همان هیتلر است.

در نمایشنامه از زبان کرئا می‌شنویم که او خوشبختی را در زندگی‌ای می‌بیند که در آن امنیت هست و سخت بتوان باور کرد تجربه‌ی ناامنی طی جنگ جهانی دوم بر کامو برای داشتن چنین باوری تأثیر نگذاشته باشد.

ترجمه‌های کتاب کالیگولا به فارسی

کتاب نمایشنامه‌ی کالیگولا کامو با پنج ترجمه‌ی فارسی به‌چاپ رسیده است:

  • ابوالحسن نجفی انتشارات نیلوفر
  • پرویز شهدی انتشارات مجید
  • خسرو جمشید انتشارات کانون شهریار
  • پری صابری انتشارات قطره
  • شورانگیز فرح انتشارات مروارید

آقای ابوالحسن نجفی دارای مدرک کارشناسی ادبیات فرانسه از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد زبان‌شناسی از دانشگاه سوربن فرانسه است و کتاب کالیگولا را مستقیماً از زبان فرانسوی ترجمه کرده. تسلط نجفی بر زبان فرانسه و مهارت او در ترجمه باعث شده ترجمه‌ی کالیگولای او دقیق، روان و شیوا باشد.

آقای پرویز شهدی دارای مدرک ادبیات فرانسه از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد ادبیات تطبیقی از دانشگاه سوربن فرانسه است. در کارنامه‌ی آقای شهدی ترجمه‌ی آثار بزرگی از جمله ابله، برادران کارامازوف و جنایات و مکافات داستایوفسکی، ماندارن‌ها سیمون دوبوار، باغ آلبالو آنتوان چخوف، بارون درخت‌نشین ایتالو کالوینو، نفوس مرده نیکلای گوگول، سقوط و طاعون آلبر کامو به‌چشم می‌خورد.

خانم پری صابری تحصیلات دانشگاهی خود در زمینه‌ی هنرهای نمایشی را در فرانسه گذرانده و دارای نشان لوژیون دونور این کشور است. تسلط خانم صابری بر زبان فرانسه و هنر منحصربه‌فرد او در کارگردانی و نویسندگی نمایش و نمایشنامه بدون تردید ترجمه‌ی کالیگولای او را ارزشمند و خواندنی کرده‌اند.

مختصری درباره‌ی آلبر کامو

آلبر کامو از نویسندگان برجسته‌ی قرن بیستم است. او در رشته‌ی فلسفه تحصیل کرده و گذشته از نویسندگی فعالیت‌های سیاسی گسترده‌ای، به‌ویژه در ارتباط با موضوع استقلال الجزیره، زادگاه‌اش، داشته است. آلبر کامو در سال ۱۹۱۳ متولد شد و در سال ۱۹۶۰ درحالی‌که تنها ۴۶ سال داشت درگذشت‌. او تنها ۱۷ سال داشت که اولین علائم بیماری سل را در خود دید و به‌واسطه‌ی ابتلا به این بیماری از فعالیت در رشته‌ی ورزشی مورد علاقه‌اش یعنی فوتبال محروم شد و تمام عمر را در سایه‌ی شوم بیماری مزمن سل و مرگ سپری کرد، اما درنهایت این نه سل که سانحه‌ی تصادف با اتومبیل باعث مرگ‌اش شد. حضور همیشگی مرگ در زندگی کامو به مسئله‌ای اساسی در ذهن‌اش تبدیل شد و خود را در آثار او، از جمله تئاتر کالیگولا، بروز داد.

کامو مدتی کمونیست بود، اما بعضی از فعالیت‌های سیاسی او باعث شدند از این گروه اخراج شود، هرچند خود نیز بعد از مدتی دیگر به اصول کمونیسم پایبند نبود. او همچنین به‌علت فعالیت‌های سیاسی خود از الجزایر اخراج شد و مجبور شد به فرانسه مهاجرت و در پاریس زندگی کند. آلبر کامو در مجموع زندگی دشوار و پرفرازونشیبی داشت. او در فقر و تنگدستی بزرگ شد، تقریباً تمام عمر با سل دست‌به‌گریبان بود، بارها به‌علت فعالیت‌های سیاسی تحت تعقیب قرار گرفت، جنگ جهانی دوم را تجربه کرد و گذشته از همه‌ی این‌ها با موضوعات فلسفی جدی‌ای دست‌به‌گریبان بود که رهایی از آن‌ها برای بسیاری دشوار و حتی ناممکن است.

برای آشنایی بیشتر با زندگینامه‌ی آلبر کامو، فلسفه‌ی آلبر کامو، فعالیت‌های سیاسی آلبر کامو و آثار آلبر کامو می‌توانید از یکی از بهترین کتاب‌های نوشته شده در این زمینه یعنی کتاب قدم اول  آلبر کامو نوشته‌ی دیوید زین میرویتز استفاده کنید.

منتخب جملات نمایشنامه‌ی کالیگولا کامو

  1. «… عشق از آن بیماری‌هایی است که دست رد به سینه‌ی هیچ‌کس نمی‌زند، چه باهوش و چه ابله». [از زبان هلیکون ندیم و محرم راز کالیگولا]
  2. «… دنیا به این صورت که ساخته شده است قابل تحمل نیست. برای همین است که من احتیاج به ماه دارم، یا به خوشبختی، یا به عمر ابدی، به چیزی که شاید دیوانگی باشد اما مال این دنیا نباشد». [از زبان کالیگولا]
  3. «آدم‌ها می‌میرند و خوشبخت نیستند». [از زبان کالیگولا]
  4. « … – به دور و بر خودت نگاه کن: این [مرگ] چیزی نیست که مانع ناهار خوردن آن‌ها [مردم] بشود. [هلیکون]

– پس دور و بر من هر چه هست دروغ است و من می‌خواهم که مردم با راستی زندگی کنند!» [کالیگولا]».

  1. « … از لحاظ اخلاقی دزدی مستقیم از اموال رعایا قبیح‌تر از وضع مالیات غیرمستقیم بر قیمت مایحتاج ضروری مردم نیست». [از زبان کالیگولا]
  2. «مردم گریه می‌کنند چون کار دنیا آن‌طور که باید باشد نیست». [از زبان کالیگولا]
  3. «… اصلاً مگر خدا کیست که من بخواهم با او برابری کنم؟ آن‌چه من امروز با همه‌ی وجودم می‌طلبم بالاتر از حد خدایان است…». [از زبان کالیگولا]
  4. «اعدام تسلی می‌دهد و رهایی می‌بخشد. اعدام امری است عالم‌گیر، نیروبخش و در نیت و در عمل عادلانه. آدمی می‌میرد چون مقصر است. مقصر است چون از اتباع کالیگولاست. و اما همه کس تابع کالیگولاست. پس همه کس مقصر است. از این‌جا نتیجه می‌گیریم که همه کس می‌میرد. فقط احتیاج به گذشت زمان و صبر هست». [از زبان هلیکون در حال خواندن رساله‌ی نوشته شده درباره‌ی اعدام توسط کالیگولا و هلیکون]
  5. «… تنهایی؟ اما کدام تنهایی؟ تو نمی‌دانی که آدم تنها هیچ‌وقت تنها نیست! تو نمی‌دانی که همه جا بارِ آینده و گذشته همراه ماست!…». [از زبان کالیگولا]
  6. «همه کس دلخوشی و آرامشی در زندگی دارد. این کمک‌اش می‌کند که به زندگی ادامه بدهد. و وقتی که خستگی و فرسودگی از حد طاقت می‌گذرد به سوی همین احساس رو می‌آورد». [از زبان اسکیپیون]
  7. «… و اگر برای من کشتن آسان است، مردن هم دشوار نیست». [از زبان کالیگولا]
  8. «… آیا تو فکر می‌کنی دو مرد که روح و غرورشان برابر باشد می‌توانند دست‌کم یک‌بار در عمرشان از صمیم دل با هم حرف بزنند، انگار در مقابل یک‌دیگر برهنه‌اند و انگار از پیش‌داوری‌ها و منافع شخصی و دروغ‌هایی که مایه‌ی زندگی آن‌هاست پاک شده‌اند؟». [از زبان کالیگولا]
  9. « … می‌دانم که اگر پوچی و بی‌معنایی را به همه‌ی نتایج منطقی‌اش پیش برانیم نه می‌توانیم خوشبخت بشویم و نه زندگی بکنیم». [از زبان کرئا]
  10. «من معتقدم که همه‌ی اعمال یکسان‌اند». [از زبان کالیگولا]
  11. «… زمانی بود که گمان می‌کردم به نهایت درد رسیده‌ام. اما نه! از آن دورتر هم می‌شود رفت». [از زبان کالیگولا]
  12. «مردم گمان می‌کنند که اگر کسی رنج می‌برد برای این است که مثلاً معشوق‌اش یک روزه مرده است. و حال آن‌که رنج حقیقی او جدی‌تر از این است: رنج می‌برد چون می‌بیند که غصه هم دوام ندارد. حتی درد بی‌معنی است». [از زبان کالیگولا]

سخن پایانی

در این نوشتار به معرفی کتاب کالیگولا پرداختم و مروری بر جملات نمایشنامه‌ی کالیگولا را براساس ترجمه‌ی ابوالحسن نجفی داشتم. این نوشته درواقع یک خلاصه کتاب کالیگولا بود و قطعاً نمی‌تواند جایگزین مطالعه‌ی اصل نمایشنامه باشد.

همچنین بخوانید:

درباره‌ی نویسنــده
عضو شدن
Notify of
guest
9 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده‌ی تمامی دیدگاه‌ها