اپیکور و فقر؛ چگونه با فقر زندگی خوبی داشته باشیم؟

اپیکور و فقر

روزی که چیزی به نام پول وارد زندگی انسان شد، به‌مثابه‌ی یک ابزار به کار گرفته شد، اما هیچ زمان انسانِ آن زمان گمان نکرد که همین پول قرار است روزی از ابزار بودن خارج شود و خود تبدیل به ارباب شود، تبدیل شود به هدف و غایت و دیگران از برای رسیدن به آن غایاتِ معمول دیگر را هم‌چون یک ابزار ببینند. دنیای امروز دنیایی است که حول پول می‌چرخد. بسیاری از کارها، اگر نگویم همه‌ی کارها، به‌واسطه‌ی پول است که انجام می‌پذیرند و همین امر موجب شده که اکثر قریب به اتفاق آدمیان اهمیتی بسیار به پول دهند و حتی بر این گمان روند که خوب‌زیستن بدون پول امری ست محال. آنان این‌گونه باور دارند که از برای یک زندگی خوب، از برای رسیدن به خوشبختی، باید ثروتمند بود. در واقع به زعم آن‌ها فقر و خوشبختی مانع‌الجمع اند. اما یکی از فلاسفه‌ی دوران هلنیستی معتقد بود که بدون پول نیز می‌توان خوشبخت بود: اپیکور .

اپیکور و فلسفه

اپیکور معتقد بود ارتباط فلسفه با روح همانند ارتباط پزشکی با تن است. به‌زعم او، همان‌طور که پزشکی قادر است بیماری‌ها را از تن بزداید، فلسفه نیز می‌بایست قادر باشد بیماری‌های روح را بزداید. در واقع، فلسفه‌ای که نتواند چنین کاری کند، فلسفه نیست.

این سخن به معنای آن است که اپیکور نقش فلسفه را در بهتر کردن زندگی می‌دانست. فلسفه‌ای که نتواند زندگی را بهتر کند، فلسفه‌ای که به یاری نتوان در برابر مصائب زندگی تاب آورد، به درد نمی‌خورد و از این رو «فلسفه» نیست.

یکی از مصائب زندگی، البته صرفاً در ظاهر ماجرا، فقر است.

چه بسیار اند کسانی که در فقر به سر می‌برند و چه بسیار اند فقیرانی که از فقر بیزار اند. اما آیا می‌توان با فقر، «خوب» زندگی کرد؟ آیا فقیر زیستن همواره همراه است با «بد» زیستن؟ به عقیده‌ی فیلسوفِ ما، یعنی اپیکور، می‌توان با فقر، خوب زندگی کرد.

اپیکور، فقر و زندگی خوب

اساساً زمانی که پرسشی در باب خوب زندگی کردن می‌آید، نخست می‌بایست این امر روشن شود که «خوب» به چه معنی است؟ زندگی خوب چگونه زندگی‌ای است؟

به‌زعم اپیکور، که البته عقیده‌اش مورد پسند بسیاری از مردم نیز هست، زندگی خوب به معنی زندگی‌ای دور از رنج و همراه با لذت است. البته اپیکور لذات روحی را بر لذات جسمی برتری می‌نهاد، اما دست‌آخر چیز خوب برای او لذت بود و چیز بد، رنج.

خود او، در باغی به همراه دوستان و یاران خویش می‌زیست، به دور از سیاست. چرا که بر این گمان بود که وارد سیاست شدن توأم است با دغدغه، و دغدغه فقدان آرامش است و این چیزی نیست که اپیکور بخواهد-اش.

باری، همین اپیکور که لذت را خیر میدانست، خود فقیرانه می‌زیست. چرا که بر این عقیده بود که:

… در صورتی که چیزهای فراوانی در اختیار نداشته باشیم، می‌توانیم از چیزهای کم هم لذت ببریم، با این باور درست که کسانی در ناز و نعمت شیرین‌ترین لذت را می‌برند که کم‌ترین نیاز را به آن دارند و نیز این‌که هر آن‌چه طبیعی است دستیابی به آن آسان است اما آن‌چه جزو تجملات است سخت به دست می‌آید. و بنابراین هنگامی که تمام رنج ناشی از نیازمندی برطرف شود، غذاهای ساده برای ما لذتی معادل غذاهای اشرافی به همراه می‌آورند، و وقتی کسی نان و آب را از سر نیاز می‌خورد بیش‌ترین لذت را احساس می‌کند. از این رو، خو گرفتن به رژیم غذایی ساده و نه اشرافی سلامتی کامل برای ما به ارمغان می‌آورد و آدمی را برای کارهای ضروری و مفید زندگی هوشیار می‌سازد، و هنگامی که پس از گذشت مدتی مدید به تجملات دست می‌یابیم، آن‌ها را برای‌مان دارای جاذبه‌ی بیش‌تری می‌کند… .» [1]

اپیکور و نیازهای طبیعی

اپیکور در نامه‌ی خود به منوسئوس معتقد است که:

«در میان امیال، برخی طبیعی و ضروری اند؛ برخی طبیعی اند اما ضروری نیستند و برخی دیگر نه طبیعی اند و نه ضروری، بلکه ناشی از تخیلات بیهوده اند.» [2]

از این‌رو، اگر آدمی بتواند صرفاً با اندک پولی نیازهای طبیعی و ضروری خود را برآورده سازد، می‌توان گفت او زندگی خوبی دارد. در دنیای امروز که نیازهای مصنوعی بسیاری توسط کمپانی‌های مختلف ساخته می‌شود و به خوردِ ادمیان داده می‌شود باید بتوان تشخیص داد که این نیازها جز آن که آدمی را به تکاپو از برای پول‌خرج‌کردن و آن را در جیب آن کمپانی‌ها ریختن می‌اندازند کاری دیگر نمی‌کنند.

یادداشت‌ها:

[1]: معنای زندگی، گردآوری و ترجمه اعظم پویا، تهران، 1390، نامه به منوسیوس

[2]: پیشین